مطلب ارسالی کاربران
یا ستار العیوب
يكي ازدوستان شيخ(رجبعلی خیاط)
به قصد زيارت وی از منزل خارج ميشود
در بين راه انديشه گناهي به سرش ميزند
به منزل شيخ كه ميرسدو مينشيند
شيخ ميگويد فلاني در چهره توچه چيزي ميبينم
دردل ميگويد يا ستار العيوب
شيخ ميخندد و ميپرسد
چه كاركردي آنچه ميديدم محو شد