سالهاست که ستاره آسمان شخصیتهای بزرگ شماره 10 فوتبال کم سو شده و افول کرده است و دیگر بازیهای چشم نوازی مانند گذشته از هافبک های خلاقی چون مارادونا، پلاتینی، زیدان و... در میانه میدان نمی بینیم و در چند سال اخیر چهرههای کمی چون اینیستا، ژاوی، اوزیل و اشنایدر، یاد بازیسازان بزرگ گذشته را زنده کرده اند و این نوید را به جهان فوتبال می توانند بدهند که دوباره شماره 10 ارج و قرب یافته و مشتریهای زیادی پیدا کنند.
بازیکن شماره 10 همیشه بهترین بازیکن تیم بود و شیوه بازی، داشتن کاریزمای ستاره شدن و از همه مهمتر قدرت بازیسازی، فاکتورهایی بودند که این بازیکن برای به دست آوردن پیراهن شماره 10 لازم داشت. بیشترشان قدرت بازیخوانی و تکنیک نابی داشتند که در لحظات سخت به کارشان میآمد و قفل بازی را به نفع تیمشان باز میکرد.
منظور از شماره 10 صرفا شماره پیراهن نیست و نقش شماره 10 در پلان تاکتیکی یک تیم مورد نظر است که در گذشته اکثرا پیراهن شماره 10 را نیز به تن می کردند.
1.کاملترین بازیساز فوتبال جهان
آلفردو دیاستفانو (Alfredo Di Stéfano)
خیلیها او را به خوبی نمیشناسند اما بعضیها که چیزی از فوتبال سرشان میشود، او را بزرگترین بازیکن تمام دوران میدانند. دیاستفانو یک «ارتش یک نفره» فوتبالی به حساب میآمد، بازیکنی که یک فوتبالیست کاملا تمام عیار بود. از دفاع کناری و میانی گرفته تا هافبک و مهاجم، در تمام این نقشها قابلیت بازی داشت و چه خوب هم از پس تمامی این پستها برآمده بود.
نقش او در به دست آوردن پنج جام قهرمانی اروپا که رئالمادرید در دهه 1950 میلادی کسب کرد واقعا تعیینکننده و چشمنواز بود. شخصیت چندملیتیاش در فوتبالش هم رسوخ کرده بود. دیاستفانو برای تیمهای اسپانیا، کلمبیا و آرژانتین بازی کرد و فوتبالش یک شخصیت ویژه ایتالیایی – اسپانیایی – آرژانتینی داشت؛ یعنی تلفیقی از هر سه مکتب فوتبال این کشورها. گلزن خوبی هم به شمار میآمد. گلزنی مادرزاد که شامه گلزنی بالایی داشت (219 گل در 282 بازی برای رئالمادرید)، قدرت بدنیاش فوقالعاده بود، مهارت تکنیکیاش در بالاترین حد ممکن قرار داشت و زمانی که اراده میکرد، با حرکات دیدنیاش نظم دفاعی را بههم میریخت و برای خودش و همتیمیهایش موقعیت گل میساخت. مارادونا که کاملا مشهود است از پله خوشش نمیآید بارها گفته که «بیشک دیاستفانو از پله خیلی بهتر بوده».
بسیاری از تحلیلگران نسل قبل و فوتبالشناسان واقعی که بازی دیاستفانو کبیر را دیدهاند هم همین را میگویند. خیلیها که دوست دارند فوتبالیستها را با هنرمندان مقایسه کنند به دیاستفانو لقب الویس پریسلی فوتبال دادهاند (الویس پریسلی استعداد مطلقی در موسیقی بود که خیلی سریع طلوع و غروب کرد اما طرفداران زیادی داشت و آثاری به یادماندنی بر جای گذاشت). دیاستفانو رییس افتخاری باشگاه رئالمادرید اسپانیابود.
2.حساسترین بازیساز فوتبال
زینالدین زیدان (Zinedine Zidane)
وقتی پسرکی تمام دلخوشیاش این باشد که راهپلههای آپارتمانهای چندین طبقه محل اقامتش در مارسی فرانسه را با توپ تنیس بالا و پایین کند، لابد آدم ویژهای خواهد شد. زینالدین زیدان هم همین طور بود. پسرک آفریقایی- اروپایی مهاجر که روزی چشم و چراغ فوتبال فرانسه و مایه مباهات مردم الجزایر شد، هم آرام و تودار بود و هم به وقتش بیکله میشد و یاغیگری میکرد.
او تنها فوتبالیستی است که با وجود حضور در دو فینال جامهای جهانی (1998 و 2006)، طی دو جام جهانی با فاصله هشت سال هم طعم اخراج را چشیده است. در سال 1998، زیزو در بازی عربستان – فرانسه با زدن ضربات عجیب به سر و صورت فواد انور از بازی اخراج شد. در فینال جامجهانی 2006 در برلین هم که سینه مارکو ماتراتزی را با توپ اشتباه گرفت و او را چنان به زمین کوبید که نگو! این آخرین فعالیت او در زمینهای فوتبال بود. زیزو خیلی خوب بود، آنقدر خوب که پله به او لقب جادوگر داد. پلاتینی او را سلطان تکنیک نامید و کارلوس آلبرتو پریرا به او لقب هیولا داد. توانایی او در چرخش، کنترل و پاس دادن توپ واقعا بینظیر بود. گل به یادماندنی او در فینال لیگ قهرمانان سال 2003 در همپتون پارک گلاسکو برای رئال هنوز در یادها زنده است.
بازیهای درخشان او برای بوردو، یوونتوس و رئال (که نقطه اوج فوتبالش بود) و قدرت تغییر دادن نتیجه و برتری دادن به تیم خودی توسط او همیشه در ذهن فوتبالدوستان باقی میماند. مارکو ماتراتزی هم هیچ وقت او را فراموش نمیکند؛ مطمئن باشید!
3.فیزیکیترین بازیساز به عظمت دنیای فوتبال
رود گولیت (Ruud Gullit)
مارتین آمیس، رماننویس مشهور در جایی نوشته است: «هیچ حد بالایی برای عظمت فیزیکی یک فوتبالیست وجود ندارد. فقط کافی است برای دیدن چنین فرضیهای به رودگولیت نگاه کنید.»
گولیت و مارادونا در سالهای پایانی دهه 80 میلادی برای مدتی هم عصر بودند و هر دوشان برای تیمهایشان بازی میکردند. ولی آنچه که در وجود گولیت بود در مازادونا یافت نمیشد. اصلا جنس بازی گولیت 88 هلند با چیزی که مارادونا برای آرژانتین 86 انجام میداد فرق میکرد. شاید بشود گفت گولیت علاقه به قدرت بازیخوانی و بازیسازی، قدرتمندترین هافبک تهاجمی کامل دنیا بود که خیلی سریع میتوانست به یک مهاجم مرکزی هدف تبدیل شود، در نقش هافبکی کلاسیک بازی کند و یا حتی در مواقع لزوم به شکل مدافعی کامل هم درآید. گولیت بزرگ تمام این قابلیتها را از یک چیز داشت؛ قدرت بدنی فوق تصور! همین قدرت بدنی بود که او را در سن 16 سالگی به جوانترین بازیکن تاریخ لیگ فوتبال هلند تبدیل کرد. معمولا بازیسازها در طول زمان بازی خیلی به خودشان فشار نمیآورند و فقط سعی میکنند در زمانهای مورد نیز با انجام تک حرکتهایی تعیین کننده به کمک تیمشان بیایند ولی گولیت اینطوری نبود.
4.بزرگترین بازیسازی که هرگز دربارهاش نشنیدهاید
دراگوسلاو سکولاراچ (Dragoslav Šekularac)
بله. باور کنید سکولاراچ بزرگترین بازیسازی است که تاکنون چیزی دربارهاش نشنیده بودید. البته از فوتبال کامل و بازیکنسازی مثل فوتبال یوگسلاوی سابق باید هم بازیکنان بازیسازی استخراج شوند. اصلا فوتبال بالکان را همین یوگسلاویها مشهورش کردند و به جهان صادرش نمودند. سکولاراچ بازیکنی خلاق، تکنیکی،سرعتی بود که در فوتبال دهه های 1950 و 1960 میلادی یوگسلاوی خوش درخشید که یکی از ارکان قهرمانیهای پیاپی ستاره سرخ بلگراد هم به شمار میآمد. البته او به شدت عصبی مزاج و تندخود هم بود. او را سال 1962 و به خاطر اینکه داور را در یک بازی باشگاهی یوگسلاوی با مشت زد، یکسال و نیم محروم کردند. این در حالی بود که سکولاراچ چند ماه پیش از آن حادثه، در کنار گارینشا و آماریلدو، به عنوان بازیکنان برتر جام جهانی1962 انتخاب شده بودند.چند وقت بعد، یوونتوس با ارائه پیشنهادی 600 هزار دلاری که در آن زمان بالاترین رقم نقل و انتقالات فوتبال در جهان به شمار میآمد، میخواست سکولاراچ را از ستاره سرخ بخرد ولی دولت یوگسلاوی که مالک ستاره سرخ بود اجازه نداد ستاره بزرگش از یوگسلاوی برود. گرچه سکولاراچ چند سال بعد سر از آلمان و کلمبیا درآورد ولی اوج فوتبالش به همان سالهای دهه 50 و 60 معطوف بود که برای ستاره سرخ و تیم ملی یوگسلاوی بازی میکرد.
5.بازیسازی که مثل یک ماهیِ بیرون از آب بود
سر بابی چارلتون (Bobby Charlton)
خیلی کارهاست که انگلیسیها به درستی و حقیقتا در انجامش عاجز بودهاند. یکی از آنها نمایش هیجان و احساسات عمومی است و دیگریاش قطعا فقدان بازیسازهای فوتبال است. البته خود انگلیسیها همیشه گفتهاند آنها بازیکنان خوب فراوانی داشتهاند. فوتبال نوین را به جهان عرضه کردهاند و از بالهای کناری زمین گرفته تا مدافعان و مهاجمان گلزن، همه اینها را داشتهاند ولی انگار نقش بازیساز اصلا در فوتبال انگلیس تعریف نشده و شغلی خارجیپسند و غیرعادی به حساب آمده است. شاید تنها بشود از بابی چارلتون به عنوان فوتبالیستی نام برد که خصوصیات بازیسازی در شکل فوتبالش دیده شده است.
چارلتون فوتبالش را به عنوان یک مهاجم شروع کرد ولی زمانی که سیستم 2-4-4 به فوتبال نوین جهان پا گذاشت او به هم یک خط عقبتر آورده شد و نقش یک بازیساز را پیدا کرد. چارلتون توپ را از خط دفاع میگرفت، راه میافتاد، چند بازیکن را جا میگذاشت و دست آخر تصمیم میگرفت که توپ را شوت کند یا در بعضی وقتها پاس هم بدهد.
شکل فوتبال بابی چارلتون به بازیسازهای خیلی خلاق و در خدمت تیم نمیخورد ولی آنقدر توانایی داشت که بتواند یک بازی درهم ریخته را یکه و تنها از آب و گل درآورد. شاید اگر فابیو کاپلو در جامجهانی 2010 چنین بازیکنی داشت، حالا قهرمانی در یک جامجهانی را هم به افتخاراتش اضافه کرده بود ولی به نظر میرسد که نسلهای اخیر انگلیسیها از به وجود آوردن چنین استعدادی ناتوان بودهاند. چارلتون شبیه کسانی بود که آب نمیبینند وگرنه شناگران ماهری هستند!
6.باهوشترین بازیساز تاریخ فوتبال
یوهان کرویف (Johan Cruijff)
شاید اولین تصویر مهمی که از یوهان کرویف در تلویزیونهای سراسر جهان پخش شد تا همه بدانند ستارهای بزرگ در فوتبال جهان دارد طلوع میکند، مربوط به بازی هلند و سوئد در جامجهانی 1974 باشد. کرویف جوان در آن بازی در یک موقعیت که در برابر مدافع حریف قرار گرفت، با حرکات فریبنده و زیبایش چند بار دفاع حریف را مثل برف پاککن شیشه جلوی اتومبیل به این طرف و آن طرف کشید و آخر سر هم او را جا گذاشت و تور دروازه را به لرزه درآورد.
قدرت بدنی و سرعت فوقالعادهاش همه را شگفتزده میکرد و آنقدر باهوش بود که انگار با سه مغز فوتبال بازی میکند! او را یکی از به وجود آورندگان و اجراکنندگان «توتال فوتبال» یا همان فوتبال تمام عیار و فراگیر هلند میدانند که رینوس میشل، مربی بزرگ هلندیها تئوری پردازش بود و همنسلان کرویف اجراکنندگانش.
14 فصل بازی پرافتخار برای آژاکس و بارسلونا در کنار درخشش خیرهکننده در جامجهانی 1974 که اوج فوتبال هلندی و نقطه والای بازی کرویف را به نمایش گذاشت در کارنامه مرد بزرگ نارنجیها به چشم میخورد (238 گل در 383 مسابقه).
او در سیستم ویژه رینوس میشل، یک مهاجم مرکزی کلاسیک به شمار میآمد که مدام در زمین حریف به عمق دفاع میزد، مدافعان حریف را دنبال خودش میکشید، به پشت هافبکهای خودی برمیگشت و بیوقفه دنبال موقعیتی میگشت و برای خودش یا همبازیانش فرصت خلق میکرد. دو گلی که او در فینال جام باشگاههای اروپا در سال 1972 به اینترمیلان زد و آژاکس را قهرمان کرد، نمونه کامل همین حرکات بود. اگر رئالیها به دیاستفانو مینازند، بیشک بارساییها هم کرویف را داشتند. گرچه او پس از سالها تصدی ریاست افتخاری باشگاه بارسا، حالا چند وقتی هست که دیگر از این سمت کنار گذاشته شده و مرد سایههای نوکمپ به حساب نمیآید.
7.چشمگیرترین بازیساز فوتبال
کارلوس والدراما (Carlos Valderrama)
آنهایی که فوتبال دهه 90 را تعقیب کرده باشند حتما کاپیتان تیمملی کلمبیا را خوب یادشان هست. مردی با موهایی بلند و الیافگونه که بیشتر به «شیرشاه» مشهور کارتون والتدیسنی شباهت داشت تا یک فوتبالیست بازیساز.
کارلوس والدراما را میشود سمبل فوتبال کلمبیا دانست. حرکات او در بازی چنان چشمنواز و تعیینکننده بود که هر بینندهای را مقهور لطافت بازیاش میکرد و با وجود چهره تقریبا نامتعارف و خشنی که داشت (به ویژه با آن سبیل بلند و نگاههای گیرایش)، ظرافت و تکنیک ناب متولدین آمریکای جنوبی را به خوبی حفظ کرده بود. او نمونه یک استعداد تمام عیار بود. یک پیشتاز و تکنواز ماهر به نمایندگی از نسل طلایی فوتبال دهه 90 کلمبیا که شاید به ندرت توانسته باشد مرزهای قاره جنوبی کره زمین را درنوردیده و جهانی شده باشد.
والدرامای بزرگ در 10 سال پایانی دوران فوتبالش تنها 30 گل به ثمر رساند ولی چنان چهره درخشانی در بازیسازی و پاس دادن از خودش بر جای گذاشت که موجب ماندگاریاش شد. سه سال حضور چشمنواز او در باشگاه مونپولیه فرانسه به بهترین دوران این باشگاه فرانسوی تبدیل شد. کلمبیا پس از او هنوز در حسرت یک شماره 10 کامل میسوزد و افسوس آن سالهای باشکوه را میخورد.
8.بزرگترین بازیساز تمام بازیسازها
دیهگو مارادونا (Diego Maradona)
بازیکن ریزه میزه با سرگذشتی عجیب و رشدی ماورایی در دوران بازیگری که با قابلیت بازی با یک پا همه جهان را خیره کرد. تنها مردی در جهان که جامجهانی را با «یک دست» فتح کرد و بزرگترین و تمام عیارترین بازیساز تمام دوران بود. لابد همهتان مارادونا و جامجهانی که به گوشتان میخورد بیاختیار یاد گل «دست خدا»ی او به انگلیس میافتید ولی از آن حرکت مهمتر، دیگر گل عجیب و زیبایش به بریتانیاییهای مغرور بود. کارشناسان فنی فیفا اسم آن گل و حرکت قبل از آن را «حرکت امضاگونه» گذاشتهاند. دیهگو از میانههای زمین خودی توپ را گرفت، هر چه انگلیسی جلوی راهش بود را دریبل کرد، پیتر شیلتون دروازهبان بزرگ انگلیس را هم جا گذاشت و در حالی که پیتر رید، بازیکن انگلیسیها تمام این 40 یارد دنبالش دوید و به او نرسید، توپ را به تور دروازه چسباند. گل دست خدایش هم که دیگر جای خودش را دارد. تصویری که از مارادونا با آن حرکات فریبنده و رو به جلویش در بازیهای مهم و پاسهای خیرهکنندهاش بر جای مانده، هرگز از یادها نمیرود. پاس طلایی او در همان فینال 1986 به خورخه بوروچاگا که منجر به گل قهرمانی آژرانتین شد، اوج هنر دیهگو را به نمایش گذاشت.
9.پیشتاز بازیسازها و پیشاهنگ فوتبال
ماتیاس سیندلار (Matthias Sindelar)
«مرد کاغذی» لقبش داده بودند. ماتیاس سیندلار آنقدر لاغر و نحیف بود که دل همه به حالش میسوخت. بازیکن سالهای دور تیم آستریاوین اتریش در دهه 1930، ستارهای رکگو و مردی که مثل دودکش کارخانههای صنعتی سیگار میکشید و دود میکرد بود. به نظر میرسید او کسی است که از آینده آمده و متعلق به دوران دیگری است. بازی درخشانش در دیداری دوستانه مقابل انگلیس در استمفوردبریج در سال 1932 جاودانه شد. البته انگلیسیها آن بازی را چهار بر سه از تیمملی اتریش بردند ولی بازیسازی محیرالعقول سیندلار همه را شگفتزده کرد.
10.بازیسازی که همیشه در حال پیشرفت بود
گئورگی هاجی (Gheorghe Hagi)
بعضی وقتها بازیسازهای فوتبال فقط پیش میروند و پیشرفت میکنند و بهتر و بهتر میشوند. گئورگی هاجی یکی از همینها بود. دوران بازیگری او اصلا نقطه افول ندارد. هاجی همیشه در حال پیشرفت بود. بیخود نبود که به او «مارادونای کارپاتها» میگفتند. مردم رومانی او را مثل یک قدیس دوست داشته و دارند. هاجی بازیکنی بود که همه چیز داشت: قدرت رهبری بالا، انرژی بیپایان، دید عالی، علم تاکتیکی و بازیخوانی بینظیر و تکنیک نابی که از یک فوتبالیست اروپای شرقی بعید بود. پنج سال حضور هاجی در باشگاه گالاتاسرای ترکیه به درخشانترین سالهای تاریخ این باشگاه تبدیل شد. پنج قهرمانی شامل چهار قهرمانی لیگ و یک جام یوفا.
هاجی وقتی در سال 2001 و در سن 36 سالگی بازنشسته شد خیلیها را غمگین کرد. قدرت پای چپ او را به موشکهای بازوکا تشبیه کرده بودند. تکنیک نابی داشت و در موقعیتشناسی هم تبحری بیاندازه داشت.
آخرین بازیهای او در یورو 2000 و با لباس رومانی هنوز به خاطر خیلیها میآید. او در آخرین بازیاش در همین بازیها و در سن 35 سالگی به خاطر شبیهسازی و گول زدن داور از بازی اخراج شد ولی در همین سن هم ستاره بازیها لقب گرفت. نمایش عالی او در جامجهانی 1994 را هنوز هم در صحنههای منتخب بازیهای جامهای جهانی نمایش میدهند. gharani MM7