مطلب ارسالی کاربران
3خلاف عادت طرفداری
وضعیت عجیبی بود...فقط صدای ارابه های مرگ دشمن میامد
که به سمت خاکریز ما پیش می آمدند...
.
آرپی جی زن....آرپی جی زن....دیگه آرپی جی برامون نمونده حاجی...
.
بچه ها خسته بودن،زخمی ها هم دیگه توان تحمل نداشتن....
.
.
سکوت بدی جو خاکریزهارو گرفته بود،...
.
صدایی از دوردست به گوش رسید...
گویی صدای غرش ملخ کبراهای هوانیروز بود....
.
.
فریاد الله اکبر..الله اکبرها بلند شد....
کبرای خشمگین مسلح به موشک های ضد تانک تاو بی رحمانه یکی بعد از دیگری تانک های ملعون بعثی را به آهن پاره تبدیل میکردن...
.
.دشمن عقب نشینی کرد ....
دست همه ی بچه ها رو به آسمون بود...
گویی کبراها را خدا فرستاده بود....
مردان اول جنگ،هوانیروز قهرمان ...... با امکاناتی اندک خدایی در آسمان!