مطلب ارسالی کاربران
ایران -عراق
فــــــــــــردا ساعت10آنهاتماشایت میکننـــــد
باید به یک تفکیک کلی در باورهایمان برسیم. باید بپذیریم که اگر امروز اماراتیها، دست روی نام خلیج فارس گذاشتهاند و با تکیه بر ثروت و تمولشان، میخواهند گوشهای از تاریخ را تحریف و یک نام جاودانه را از پسوند خلیج ما بردارند، نمیتوان این دستبرد را در میدان فوتبال جبران کرد. بارانداز یک کشتیگیر آمریکایی، به معنای بازپسگیری تمام اموال و داراییهای توقیف شدهمان نیست. این فقط ورزش است. فرصتی برای ابراز احساسات ملی ما، نه محفلی برای ستاندن خواستههای سیاسی. با سه برد مقابل سه حریف حوزه خلیج فارس، از ادعای
شیخ نشینها بر تحریف تاریخ و یاوهگوییهای آنها روی نقشههای جغرافیا کاسته نشد. حذف عربستان از جام ملتها هرچند حقارتی بزرگ برای فوتبال این کشور برای دومین دوره پیاپی به همراه آورد اما نه قیمت بشکههای نفتی این کشور را بیش از قبل نزول داد و نه ارزش خزانههای خاندان آل سعود را کاست. این فوتبال است... فرصتی برای خودنماییهای ملی، فرصتی برای ابراز احساسات برون مرزی. یک موقعیت برای نشان دادن داشتههای ورزشی. آنچه ما از میادین فوتبال و جام جهانی و جام ملتها و المپیک دنبالش هستیم را میتوان جایی دیگر، در نشستهایی با مردانی دیگر به دست آورد. مثلا در ژنو، در وین، در نیویورک و مقر سازمان ملل. این فقط فوتبال است...
گاهی وقتها با تمام وجود حسادت میکنیم. یادمان میآید روزهایی که چشم باز کردیم، گوشهایمان شنید و بعد اولین تصویر از جهانی که واردش شده بودیم جنگ بود. موشکباران بود. دلهره رفتن یک سرباز بود و هرگز برنگشتناش. اشک مادری بود روی جنازه فرزندش، زنی روی نعش مردش، شهری روی پیکر شهیدانش. گاهی وقتها به یاد میآوریم که روزهای ما، شبهای ما، گره خورده بود به این تصور که هر کودکی در هر کجای این دنیا، وقتی چشمش را باز کرده، جنگ بوده و خون و آتش و خبر رفتن و برنگشتن. خبر داغداری، مفقودالاثری، جانبازی، اسارت! گاهی وقتها حسادت میکنیم به تک تک کودکانی که دقیقا یک روز بعد از آخرین موشکی که بعثیها در این خاک انداختند متولد شدهاند که هیچ وقت نه رنگ جنگ را دیدند، نه بوی خشماش را استشمام کردند، نه طعم تلخ از دست دادن پدری در جبهه را چشیدند. گاهی وقتها حسادت میکنیم به تک تک متولدین یک روز بعد از آخرین روز جنگ. به آنهایی که اگر لای معضلات اقتصادی و عبور از بحرانهای سیاسی زاده شدند اما لااقل زیر بمباران نبودند. نه پیکر خودشان، نه پدران و مادرانشان.
حتما ترکش خوردههای جنگ را کنارتان دیدهاید. یکی که خودش، در تنش، یادگاری از انفجار حملات بعثیها را دارد، یکی که پدرش را در همین هشت سال از دست داده، یکی که برادرش رفته و برنگشته، یا مادری که هنوز چشمش به در مانده. منهای تمام تزویرها، آنها قابل احترامترین بخش جامعهای هستند که هنوز در آن ما به زبان «فارسی» حرف میزنیم و هنوز نامش «ایران» است.
شاید دیده باشید برای آنها، روزهای بازی با «عراق» روزهای متفاوتی میشود. چرایش را میشود در همان درد قدیمی دید. در زخمی که هیچ وقت با هیچ مرهمی درمان نشده. روز بازی با عراق، انتخابی جام جهانی 94 وقتی در اولین بازی رسمی با عراقیها بعد از آن هشت سال جنگ شکست خوردیم، علی پروین تا صبح نخوابید. پلک نزد. خیره مانده بود به آب نمای هتل شرایتون دوحه. دردی جز حس تمام آن مردمی که از شنیدن شکست تیمش، زخمشان سر باز کرده بود هم نداشت. هفت سال بعد، وقتی علی کریمی روی خط دروازه عراقیها، پیش چشمهای عدی صدام داشت با توپ قدم میزد و تمام عراق را زجر کش کرد تا آخرین ضربه را برای گل ایران بزند، آسایشگاه اعصاب و روان سعادت آباد (که شده است زندانی برای قهرمانان جنگی ایران) روی هوا رفته بود. با هر قدم کریمی، فریاد میزدند. دست خودشان نیست. زخم تاریخی خوردهاند. زخم خوردهاند...
جنگ تمام شده. صدام رفته. فرزندانش تک به تک کشته شدهاند. بعث نابود شده. ما امروز کمک حال امنیت عراق هستیم. به سادگی برای سفر به عراق، برای زیارت سفر میکنیم و برمیگردیم. جنگ تمام شده، ورقها چرخیده، عراق دیگر به معنی صدام و بعث نیست. این هم فوتبال است. چیزی در قاب یک جام درون قارهای. ببازیم، نه از اعتبارمان کاسته میشود، نه خدشهای بر تاریخ بیحد و حصرمان میافتد، نه روح مفلوک آن صدام شاد میشود. ببریم اما...
فردا ساعت 10 صبح. تلویزیون آسایشگاه اعصاب و روان سعادت آباد روشن میشود. بهخاطر آنها، فقط برای دل آنها ببرید.
ایران ورزشی -