به نام خدا
.
قالب:غزل
.
در دام مانده بودم ، دادی مرا رهایی
با من سخن بگفتی ، در عینِ بی صدایی
.
گفتی که باز آیم ، من سوی یارِ دیرین
گرچه گزیده بودم ، چندی ز او جدایی
.
بر من تو مهر گشتی ، در ظلمتی نمادین
با آنکه قلبْ پر بود ، از جور و بی وفایی
.
بر روح و جسم تاریک ، اصلاح ها نمودی
بر آن نجات گشتی ، دادی به آن صفایی
.
تا دست بر تو دادم ، اندوه ها گذر کرد
تا نزد من تو باشی ، مطرود هر بلایی
.
پیش از تو اشک حاضر ، در خلوتِ شبانه
اکنون چو گل بخندیم ، بر دردِ ما دوایی
.
بر مهر و بر حضورت ، چون سائلان گداییم
از سیم و زرّ نکو تر ، باشد چنین گدایی
.
بی عذر در مسیرش ، جان را فدا نماییم
هر چند بس قلیل است ، یک این چنین بهایی
.
هر در شود گشوده ، هر تارْ روشنایی
امروز گر تو ای دوست ، بر ما رخی نمایی