طرفداری | ونسان کمپانی تا الان در بایرن مونیخ چطور کار کرده؟
برای پاسخ به این سؤال، میتوان از زوایایی مختلف به موضوع نگاه کرد و نتایجی متفاوت گرفت. بایرن مونیخ در برخی از جوانب، خوب پیش رفته است. آنها فعلا با 11 امتیاز اختلاف در بوندسلیگا صدرنشین هستند و در یکهشتم نهایی لیگ قهرمانان اروپا حضور دارند و این نتیجهها گویای متناسب بودن کمپانی و بایرن مونیخ است؛ البته فارغ از نتایج، از همان اول در انتخاب کمپانی بهعنوان سرمربی بایرن مونیخ، حرف و حدیث وجود داشت.
نکته مهمی که باید به خاطر داشت، این است که در بایرن مونیخ، بازیکن نقش محوری دارد؛ یعنی بازیکنی که یک رزومه حرفهای قوی دارد، به مربی کمک مهمی خواهد کرد. بایرن مونیخ، دهههاست به دست بازیکنان سابق خود اداره میشود؛ از فرانتس بکن باوئر و اولی هونس گرفته تا کارل هاینتس رومنیگه. همین موضوع، بایرن مونیخ را در بالاترین سطح فوتبال، از سایر باشگاهها متمایز میکند.
البته که تضمینی نیست یک بازیکن خوب، لزوماً مربی خوبی شود. منظورم با کمپانی نیست اما تئوریسینهایی که تجربه عملی بزرگی نداشتهاند، همیشه در مونیخ با مشکلات زیادی در کنار زمین مواجه شدهاند. مربیان محبوب من همه فوتبالیست مهمی بودهاند؛ مثل کارلو آنچلوتی، یوپ هاینکس و پپ گواردیولا. یک فوتبالیست سابق، بیش از هر فرد دیگری درک میکند بازیکنِ تیمش در یک موقعیت خاص باید چه شرایطی داشته باشد چون خودش با سختیها، فرصتها و خطرات در زمین، آشنا است و تجربه دارد. این همدلی، صمیمیت و درک متقابلی بین بازیکن و مربی میسازد و به همین علت رابطه کارلو آنچلوتی با بازیکنان بزرگ، عالی است.
جدال ونسان کمپانی و روبرت لواندوفسکی در آلیانتس آرنا، فصل 15-2014 لیگ قهرمانان اروپا
دقیقاً بهخاطر همین است که معتقدم کمپانی و بایرن مونیخ مناسب هم هستند. او در دوران بازیاش یک مدافع وسط باهوش، کاریزماتیک و با تفکر استراتژیک بود. منصوب شدن او بهعنوان سرمربی بایرن، تعجبآور بود چون رزومه او در سطح سرمربیگری بایرن مونیخ نبود اما همیشه چنین رزومهای تعیینکننده نیست چون بوندسلیگا به سنت خود درباره فرصت دادن به مربیان جوان و کمتجربه وفادار است و فوتبال آلمان همیشه از آزمایش ایدههای جدید، استقبال میکند.
آوردهی کمپانی در بایرن مونیخ مهم است؛ یک شخصیت که بازیکنان به او احترام میگذارند. کمپانی بهعنوان کاپیتان و «معلم» خط دفاعی منچسترسیتی، ثابت کرده که چگونگی رهبری کردن یک تیم را میداند. شاید کلیشهای باشد اما همین ویژگی یکی از دو پیشنیاز اصلی برای هدایت کردن بایرن مونیخ است. کمپانی توانایی تشخیص و درک این را دارد که چه بازیکنانی میتوانند کنار هم کار کنند؛ یعنی کدام بازیکنان مکمل یکدیگر هستند و چه ترکیبهایی باید در زمین قرار بگیرند تا تیم از نظر «شیمی» به عالیترین سطح هماهنگی برسد.
این موضوع اهمیت بالایی دارد چون همه مربیان پیشین بایرن مونیخ، این درک را نداشتند. مثل هر مربی دیگری که در مونیخ کار کرده، کمپانی در سطح ملی نیز سلطه ساخته است. بایرن مونیخ همیشه قویترین اسکواد در فوتبال آلمان را دارد و همین موضوع، اختلاف آنها با بایرلورکوزن در بوندسلیگا را توجیه میکند. درست است که تیم ژابی آلونسو در دیدار اخیر بایرلورکوزن و بایرن مونیخ بر حریف تسلط داشت اما موفق به شکست دادن بایرن نشد.
بایرن مونیخ به لطف کیفیت فردی بازیکنان خود، نتایج بهتری کسب میکند و اگر تیم در این مقطع حساس فصل که همین حالا هم در آن هستیم، بتواند به شش یا هفت برد متوالی برسد، میتواند از بایرلورکوزن در لیگ قهرمانان اروپا عبور کند و یک قدرت مهم در فوتبال اروپا شود. بهنظر میرسد کمپانی نکته مهم دیگری را هم درک کرده؛ بایرن مونیخ مثل بقیه باشگاهها نیست.
بایرن مونیخ تیمی است که بازیکنان در آن، نفوذ بالایی دارند و همه از حضور هونس و رومنیگه در پشت صحنه باخبر هستند. این یعنی اگر مربی به دنبال موفقیت باشد، نهتنها به توانمندی تاکتیکی نیاز دارد بلکه باید مهارت ارتباطی دیپلماتیک هم داشته باشد. بهنظر میرسد کمپانی این تعادل قدرت را درک کرده و با دوری کردن از درگیریهای داخل باشگاه، تصمیمی هوشمندانه گرفته است.
رهبران در سایه
همه اینها یعنی کمپانی پیشنیاز اول را دارد و درک چگونگی هماهنگ کردن تیمش - که آن را با تجربهی فوتبالیست بودنش کسب کرده - را دارد. اما آیا پیشنیاز دوم هم همراه کمپانی است؟ آیا او سبک و فلسفه مشخصی مثل «اثر پپ» هم دارد؟
این مسئله هنوز باید مورد بررسی قرار گیرد. گواردیولا در سه سالی که در بایرن مونیخ بود، روی همه جزئیات ماجرا کار میکرد و ما با شدتی بالا هدایت میشدیم. تیمِ گواردیولا، یک گروه کاملا منسجم بود. همچنین به یاد دارم که در اوایل دوران حرفهایام زیر نظر اوتمار هیتسفلد کار میکردم که ویژگی برجسته او، سخنوری و نحوه صحبتکردن محکم او بود. مهارت ارتباط کلامی هیتسفلد باعث میشد به همه حرفهای او توجه کاملی داشته باشیم.
در سال 2013 نیز همراه با هاینکس فاتح سهگانه شدیم؛ او به شیوهای ارتباط برقرار میکرد که همه آن تجربهاش به عنوان بازیکن و مربی به ما انتقال مییافت. همیشه هاینکس میدانست بهترین گروههای پنج نفره، ده نفره و پانزده نفره تیم، چه بازیکنانی هستند و چهطور بهترین عملکرد را کنار یکدیگر دارند؛ این موضوعی بود که اقتدار مربی و شایستهسالاری او را نشان میداد. این موضوعی است که یک تیم را فراتر از استعدادهایش شکل میدهد و البته در پنج سال گذشته، چنین چیزی را در بایرن مونیخ نداشتهایم.
مشخص است که کمپانی از گواردیولا، استاد خود تأثیر گرفته است؛ کسی که فوتبال مبتنی بر مالکیت را پایهریزی کرد. گواردیولا در همه تمرینات به تمام جزئیات توجه میکرد؛ مثل آهنگسازی که وسواس بینقص بودن همه نتهای ارکسترش را داشت و دیدگاهش درباره هر موضوعی را رُک برای همه بیان میکرد.
کمپانی نسخه کپی شده گواردیولا نیست؛ هر شاگرد، مسیر متفاوتی را از استادش طی میکند. درست است که کمپانی مثل گواردیولا میخواهد تیمش به بازی مسلط باشد اما بایرنِ کمپانی به شکلی شجاعانه به صورت نفر به نفر دفاع میکند که این سبک، ریسک بالایی دارد. بهنظر میرسد در مقایسه با گواردیولا، کمپانی آزادی بیشتری به بازیکنانش میدهد.
ونسان کمپانی و دریافت دستورات تاکتیکی از گواردیولا
خط دفاعی بایرن مونیخِ کمپانی، ثبات خاصی دارد اما در سالهای اخیر، نبود سلسلهمراتب مشخص در خط دفاع، عدم تمرکز و دریافت گلهای زیاد، نقطه ضعف بایرن بود. حالا بهنظر میرسد دایو اوپامکانو و کیم مین جائه، زوج مطمئنی ساختهاند و یوسوا کیمیش در میانه میدان، نقش واضح و مشخصی دارد. امضای تاکتیکی کمپانی در سازماندهی بایرن مشخص است اما تیم او در زمان مالکیت توپ، حوصله و صبر بیش از اندازهای دارد.
آیا سبک هجومی کمپانی در بالاترین سطح فوتبال، کارایی دارد؟ هنوز شواهد کافی برای پاسخ به این پرسش را نداریم. بایرنِ کمپانی هنوز در برقراری تعادل کلی تیم با مشکلاتی مواجه است و برخی از بخشهای تیم، استاندارد مطلوبی ندارند. مثلا خط هافبک تیم در برابر ضدحملات آسیبپذیر است. گاهی اوقات گردش توپ حین مالکیت تیم، بیش از اندازه کند است و در یکسوم تهاجمی، تیم در نفوذ کردن به مشکل میخورند، طوری که اکثر حملات قبل از رسیدن به نتیجه از سوی دفاع حریف، قطع میشوند.
غیر از اینها بایرن هنوز نمیتواند برای 90 دقیقه، در بالاترین سطح بتواند به دفاع و حمله بپردازد و گاهی اوقات حریفان را آنطور که باید، جدی نمیگیرد. نمونه اخیر این موضوع، بازی با هولشتاین کیل بود که نزدیک بود بایرن، برد 4-0 خود را از دست دهد و در نهایت 4-3 برنده شد. این افت عملکرد در دو بازی رفتوبرگشت با سلتیک دیده شد؛ جایی که تیم در حساسترین لحظات، نمایش مقتدری نداشت.
کمپانی به زمان و حمایت نیاز دارد. از طرفی کار کردن در باشگاه بایرن مونیخ، آسان نیست چرا که موفق شدن در کوتاهمدت یک ضرورت است. آخرین مربیای که بیش از سه سال در بایرن مونیخ دوام آورد، اوتمار هیتسفلد بود چون در بایرن مونیخ، چالش بزرگی به نام قدرتِ بازیکن مطرح است. اگرچه من مطمئنم کمپانی میتواند بایرن را رشد داده و ایدههای تاکتیکیاش را اصلاح کند. او ابزار لازم برای موفق شدن را در اختیار دارد.
به قلم فیلیپ لام برای اتلتیک