Fr Ghasemee 86در میدانِ نبرد، طوفانِ سرخ،
غرّید، خروشید، تا مرزِ افتخار،
زمین از گامهای ما لرزید،
آسمان، فریادِ ما را شنید،
و پرچمِ غیرت، در باد رقصید.
اما الهلال،
چهار تیغِ زهرآلود،
چهار خنجرِ آبی،
بر سینهی زخمیِ ما نشاند.
چهار بار، امید افتاد،
چهار بار، بغض شکست،
و شب، در چشمانمان خانه کرد.
اما این پایان نیست،
ما زخم میخوریم، اما نمیمیریم،
شاید فردا پنج گل بخوریم،
شاید بارها، پنج زخمِ دیگر بر تنمان بنشیند،
اما باز برمیخیزیم،
باز میجنگیم،
باز فریاد میزنیم،
تا روزی که نوبتِ ما برسد!
«افشین پیروانی شاملویی اصل»