اختصاصی طرفداری | همیشه نتایج و شرایط جدول در چمپیونشیپ را با علاقه وافری دنبال میکنم و اگر وقتی باشد، به تماشای بازیهای مهم آن مینشینم. با شور و هیجان زیاد تفاوت زیادی با دیدارهای لیگ برتر و دیدارهای بزرگان اروپایی دارد.
دیدار شب گذشته یکی از آن دیدارهای مهم و تماشایی بود؛ تیم اول در مقابل تیم چهارم.
تیمهای بزرگ سقوطکردهای که دائماً بر دروازههای بسته لیگ برتر میکوبند تا شاید به روی آنها گشوده گردد، و چهبسا تحفهای از سفره مجلل و چربوچیلی لیگ برتر به دست آرند، پیش از آنکه به نقطه پیشین بازگردند؛ و روز از نو، روزی از نو.
بهانه دیگر، لیدزیونایتد است که بار دیگر با دنیل فارکه، مربی آلمانی متخصص صعود، خود در صدر جدول چمپیونشیپ نشسته است. از تیمهای موردعلاقه دوران نوجوانی و جوانی من و برادرهایم در اوایل دهه هفتاد! تیم پرقدرت و قدر و چغری که با بقیه لیگ و بزرگان آن جانانه درمیافتاد. نبردهایی فراموشنشدنی و خشن که هریک در آن دوران از اهمیت زیادی برخوردار بود و هنوز هم در میان مبارزات کلاسیک دسته یک فوتبال انگلستان جای دارد.
امیرحسین صدر
۱۸ فوریه ۲۰۲۵
![](/sites/default/files/users/user35197/2025/02/18/photo_2025-02-18_18-27-17.jpg)
اینبار موفق خواهند شد. لیدز دیگر فرو نمیپاشد، این بار نه. نه پس از چنین پیروزی دراماتیکی مقابل یکی از رقیبان مدعی صعود. آن هم با درخشش یک مدافع تعویضی که در لحظات پایانی دو گل حیاتی به ثمر رساند.
هواداران ساندرلند با تکگل ویلسون ایسیدور در نیمه اول، خود را در آستانه یک پیروزی ارزشمند در الاند رود میدیدند. آنها شروع به طعنه زدن و مسخره کردن لیدز کردند. اما تیم دنیل فارکه نشان داد این فصل قصد ندارد از هم بپاشد. آنها به صدر جدول برگشتند و حالا بیش از هر زمان دیگری بار دیگر به بازگشت به لیگ برتر انگلیس نزدیک شدهاند.
آیا لیدز ویژگی و شخصیت مبارزهجوی یک تیم قهرمان را داشت؟ بدون شک!
اما در شبی سرنوشتساز، لیدز به یک منجی نیاز داشت و این منجی، در کمال ناباوری، پاسکال استرویک بود. تعویض طلایی قهرمانی ساخت، از روی نیمکت آمد و خیلی غیرمنتظره چون ستارهای درخشید.
مدافع هلندی در آخرین حضورش در الاند رود، به دلیل از دست دادن پنالتی در شکست جام حذفی مقابل میلوال، نقش یک «ضدقهرمان» را داشت، اما دیشب ستاره میدان شد. او تنها هفت دقیقه پس از ورودش به زمین، در دقیقه ۷۸ گل تساوی را با ضربه سری تماشایی به ثمر رساند و در دقیقه ۹۵ نیز بار دیگر با ضربه سر، گل حیاتی زد تا قلب شمالغربنشینان را بشکند. تیم محبوب دیگری از شمال که در تب صعود و حضور در لیگ برتر میسوزد.
جالبتر این بود که جو روتول، بازیکن تعویضی دیگر لیدز که در دقیقه ۷۱ همزمان با استرویک وارد زمین شده بود، هر دو پاس گل را ارسال کرد.
این تعویضهای طلایی، یک شاهکار تاکتیکی از دنیل فارکه بود که پس از گل برتری تیمش، از شدت هیجان به درون زمین دوید و سومین کارت زرد فصلش را دریافت کرد. جریمهای که میتواند او را از حضور کنار زمین در بازی حساس دوشنبه مقابل شفیلد یونایتد، تیم دوم جدول با ۷۰ امتیاز، محروم کند.
فارکه که تجربه صعود و سقوط به لیگ برتر را با نوریچ تجربه کرده است، پس از بازی گفت:
چنین بردهایی، بهترین نوع پیروزی در فوتبال هستند؛ هم برای هواداران و هم برای تیم. همگی احساسی شده بودیم. اما اگر قرار باشد به دلیل جشن گرفتن پس از یک گل دقیقه ۹۵ از کنار زمین محروم شوم، باید قوانین را بپذیرم.
این برد، لیدز را با ۲ امتیاز اختلاف از شفیلد در صدر جدول قرار داد و فاصله آنها با برنلی، تیم سوم جدول، به ۷ امتیاز افزایش یافت.
در مقابل، «گربههای سیاه»ِ ساندرلند که در ۹ بازی اخیر شکستی نداشتند، حالا با این شکست حساس، ۸ امتیاز از صدر جدول فاصله گرفتهاند و امیدهایشان برای صعود مستقیم کمرنگتر شده است.
رِژی لُو بری، سرمربی ساندرلند، در پایان بازی گفت:
پذیرش گل دوم در لحظات آخر بسیار سخت بود. اما جو ورزشگاه و انرژی تماشاگران لیدز به حدی بود که قادر به مهار آن نبودیم.
بااینحال، لیدز که در آستانه اولین شکست خانگیاش در پنج ماه اخیر بود، با دو گل دیدنی استرویک، پیروزی را از چنگ ساندرلند درآورد. با همراهی هواداران، قیامی باشکوه بود.
زلزله دقیقه 95 در الاند رود؛ دو گل طلایی از دو تعویض طلایی
گل تساوی او ۱۲ دقیقه مانده به پایان بازی، روی ارسال ضربه ایستگاهی خطرناک جو روتول به دست آمد و گل برتری نیز در آخرین ثانیهها، بار دیگر روی سانتر روتول از جناح راست، با یک ضربه سر تماشایی وارد دروازه شد.
ورزشگاه الاند رود حقیقتاً به لرزه درآمد؛ استادیوم فرسوده و کلنگی و رو به زوالی که داستانها در قلب و روح خود دارد.
شب فراموشنشدنی دیگری برای لیدزیها بود. حمایت تماشاگران، "گربههای سیاه" را بدجوری به وحشت انداخت. برد دقیقه ۹۵ همیشه لذتبخش و البته دردناک و زجرآور بوده است.
الاند رود پیر و لرزان، با هیجان و شور بیهمتایی به ما گوشزد کرد هنوز هم میتواند خالق لحظاتی از جنس تاریخ باشد.
در آن لحظات، حمید را میبینم که لبخند میزند؛ بخند «برادر جان»، بخند!