گفتوگو با سرمربی آرسنال، میکل آرتتا، درباره موضوعات مختلف مرتبط با فوتبال.
مصاحبهگر:
شما بعد از بازی مقابل اسپرز گفتید فوتبال متغیر است. آیا در حال حاضر این را بیشتر از هر زمان دیگری در حرفهتان حس میکنید؟ یک هفته صحبت از این است که «آرسنال زیر ذرهبین است، مشکل آرسنال چیست؟» و هفته بعد، «شما دربی شمال لندن را بردید؛ مدعی قهرمانی هستید.» پس آیا این نوسانات اکنون شدیدتر از همیشه احساس میشود؟
آرتتا:
خب، این به خاطر این است که شما انتظارات خاصی دارید، و وقتی انتظار پیروزی وجود دارد... این برای همه تیمهایی که در آن دسته قرار دارند، همینطور است. متغیر است، زیرا شما یا در سطح بالا هستید یا به اندازه کافی خوب نیستید—همین. «به اندازه کافی خوب نبودن» به معنای نتیجه است. لزوماً به معنای عملکرد در یک ورزش نیست. اما ما باید این را بپذیریم.
مصاحبهگر:
پس وقتی همه چیز—حداقل خارج از باشگاه—اینگونه است، شما چطور اینگونه میمانید؟
آرتتا:
فقط با داشتن دیدگاه درست، تحلیل کردن آنچه انجام میدهیم، تحلیل دادهها، تلاش برای بهتر شدن، اما همچنین درک بسیاری از کارهایی که درست انجام میدهیم. چون اگر این کار را نکنید، فقط همه چیز را کنار میگذارید، و این درست نیست.
مصاحبهگر:
وقتی به رختکن برمیگردید، چه اعدادی به شما میگویند که خوب بازی کردهاید؟ یا بیشتر بر اساس چشم است؟ چشم: «من میدانم تیمم چگونه بازی کرده است.»
آرتتا:
بیشتر از آن، این است که... شما یک مدلی از بازی در ذهن دارید، و ما درک میکنیم که بازیای که میخواهیم انجام دهیم، بهترین شانس را برای پیروزی به ما میدهد. چقدر آن بازی شبیه بود—و اگر حریف شما تغییراتی در سبک بازی خود بدهد—چقدر خوب توانستیم با آن سازگار شویم.
"ایکسجی" (XG) یک چیز است، اما ایکسجی باید بهخوبی و در عوامل زیادی تحلیل شود. چون امکان دارد خیلی با آن ناامید شوید. بنابراین، دینامیک بازی است—فاز دوم بازی بازی چه بود، چگونه اتفاق افتاد، چه کسی درگیر بود، چقدر دقیق در هر مرحله بودیم. خیلی چیزهاست.
مصاحبهگر:
چقدر—این برای من جذاب است—چقدر یک بازی آنطور که تصور میکنید پیش میرود؟
آرتتا:
در بازههای زمانی، زیاد. درک اینکه چرا بازی درست یا اشتباه پیش میرود، خیلی سخت نیست که پیشبینی شود.
مصاحبهگر:
آیا فوتبال از آن چیزها نیست؟ مثل بازی دیگر: مسلط، مسلط، مسلط... اما یک-هیچ عقب. حتی برای کسی که فوتبال را مثل شما میفهمد، فوتبال غیرقابل پیشبینی است.
آرتتا:
بله، اما منظورم این است که اگر شما دفاع یک فاز دوم از یک کرنر را در لبه محوطه انجام دهید و بدن خود را بچرخانید، احتمال خیلی زیادی وجود دارد که گل دریافت کنید—یک تغییر جهت یا یک پنالتی. پس این احتمال است. من از این تعجب نکردم. من واقعاً ناراحت بودم که با همه کاری که انجام دادهایم، گل نزدهایم. اینکه ما گل دریافت میکنیم—این تقصیر ماست.
مصاحبهگر:
چه زمانی، بهعنوان بازیکن، شروع کردید به نگاه کردن به فوتبال در این سطح جزئیات دقیق؟
آرتتا:
14، 15 سالگی، در بارسلونا. آنها... آنها دنیا را برای من تغییر دادند. مثل این بود که آسمان باز شد، و من گفتم: «این یک ورزش متفاوت است.»
مصاحبهگر:
همیشه یادم میآید که پپ گواردیولا درباره یوهان کرایوف همینطور حرف میزد—چشمانش را باز کرد. آیا کسی بود که این کار را برای شما انجام داد؟
آرتتا:
خب، او یوهان بود. او تأثیر همهچیز بود. وقتی من در بارسلونا، لا ماسیا، در آن سن بودم—و همه مربیانی که در آکادمی کار میکردند—همه همین بودند، زیرا او کسی بود که آن چشمانداز، آن اشتیاق، و درک برای بازی را به شیوهای که انجام داد، تزریق کرد. و بعد از آن، واضح است که بازی تکامل یافت، اما او بازی و چشماندازش را به سطح کاملاً متفاوتی برد. و سپس همه مربیان دیگر به ما کمک کردند تا به جایی که امروز هستیم برسیم.
مصاحبهگر:
آیا او بزرگترین شخصیت تاریخ فوتبال است؟ چون بهعنوان بازیکن، او برای من در اوج است.
آرتتا:
بله. برای من، بله. من عاشق آن تیم شدم. واقعاً، من شش، هفت ساله بودم، کاملاً عاشق آن تیم شدم—آن سبک بازی.
مصاحبهگر:
خب، پس چی؟ پوستر؟ لباس تیم؟ همهچیز؟
آرتتا:
همهچیز را در خانه داشتم. پدرم اگر وقتی یک-هیچ عقب بودیم، عصبانی میشدم، مرا به رختخواب میفرستاد.
مصاحبهگر:
آیا حالا آرامتر شدهاید یا نه؟
آرتتا:
خیلی نه. حالا فقط با آرسنال بهاندازه کافی رنج میبرم. من با هیچ تیم دیگری رنج نمیبرم، باور کنید. و فقط وقتی بچههایم را میبینم که بازی میکنند، چون واقعاً بهترینها را برای آنها میخواهم.
مصاحبهگر:
پس "متغیر"، یک کلمه. آیا کلمه دیگر "شکننده" نیست؟ چون پنج سال طول میکشد که یک تیم، نتایج، انرژی و فضای یکی از بهترین تیمهای جهان ساخته شود. چقدر طول میکشد تا همه اینها از بین برود؟ مثل پنج بازی بد؟
آرتتا:
پنج هفته بد، مطمئناً. اما این چیزی است که ما همیشه میگوییم—همهچیز به فرهنگ بستگی دارد که ایجاد میکنید، من همیشه از کلمه "نمنم باران" استفاده میکنم. مثلا میگویید باران زیادی نیست، اما همچنان باران میآید. و شما بدون کاپشن بیرون میروید، و بعد از پنج دقیقه، «من کاپشن نمیخواهم، باران نمیآید»، و بعد کاملاً خیس میشوید، میدانید؟ این چیزی است که ما هر روز به آن نیاز داریم. چون اگر هر روز این کار را نکنید، در پنج روز، در پنج هفته، در دو ماه، همهچیز ترک میخورد. و بعد تمام میشود، و باید دوباره از اول شروع کنید. چون بازی همینقدر بیرحم است.
مصاحبهگر:
فکر میکنید این فصل «نمنم باران» بیشتر از حد معمول بوده است؟ منظورم عملکرد کلی نیست، بلکه بیشتر زمینه و چالشهایی که وجود دارد.
آرتتا:
همهچیز درباره انتظارات است، صادقانه بگویم. و این در خانوادههای ما هم اتفاق میافتد، با بچههایم. چه انتظاری از بچههای من دارید؟ اینکه به اتاقشان بروند و همهچیز مرتب باشد؟ به دستشویی بروند و همیشه سیفون را بکشند؟ خمیردندان همیشه در جای درست باشد؟ غذا بخورند، همیشه به موقع باشند، همیشه لباس مرتب بپوشند؟ نه، نه، اینطور نیست، متأسفم. و ما میخواهیم همهچیز کامل باشد. اما این بازی بسیار ناقص است. و ما میخواهیم بهترین باشیم. و وقتی در آنجا هستید و مرزهای عملکرد خیلی باریک است، این چیزی است که وجود دارد.
مصاحبهگر:
پس چطور با انتظارات کنار میآیید؟ چون این چیز بزرگی است، اینطور نیست؟ شما میخواهیدش، به آن نیاز دارید.
آرتتا:
بدترینها انتظارات خودم هستند. ببینید، من هرگز راضی نیستم. همیشه نگاه میکنم. همیشه مسائل را پیدا میکنم. و... و... و همیشه میخواهید بهتر شوید. و ما باید بهتر کار میکردیم. ما در پرسینگ (فشار بازی) دیر بودیم. زمانبندی درست را نداشتیم. به این ساختار نگاه کنید. پیشبینی مشکل را نکرده بودیم. این برنامهریزی ما درست نبود. میدانید، آنها تغییراتی ایجاد کردند و سه دقیقه طول کشید به جای دو دقیقه. باید اینطور باشد. شما میخواهید بهتر از حریف باشید.
مصاحبهگر:
فکر میکنید کار کردن برای شما آسان است؟
آرتتا:
این سوالی نیست که من بتوانم جوابش را بدهم.
مصاحبهگر:
آیا سعی میکنید اینطور باشید؟
آرتتا:
من دوست دارم به چالش کشیده شوم. دوست دارم مردم واقعاً بگویند چه فکری میکنند. و من افراد مسئول در کارشان را دوست دارم، به خصوص کسانی که پرشور هستند. اگر درباره کاری که انجام میدهید پرشور نباشید، فکر میکنم من آدم سختگیری هستم. چون من خیلی سختگیرم. پس نیاز دارم که عاشق کاری باشید که انجام میدهید. چه یک ساعت باشد، چه ده ساعت—عاشق کاری که میکنید باشید. چون به همین دلیل اینجاییم. و باید مسری باشیم و آن انرژی را به تیم منتقل کنیم.
مصاحبهگر:
آیا برنامههایی برای توسعه تیم در حمله دارید که هنوز به دلیل همه چیزهایی که این فصل اتفاق افتاده نتوانستهاید پیاده کنید؟
آرتتا:
بله، مطمئناً چیزهای زیادی هست. اما حالا باید در چیزهایی که در آنها خیلی خوب هستیم واقعاً ثابتقدم باشیم. چون، همینطور، شما زمانی برای تمرین ندارید. و، ام، ما قبلاً بازیکنانی داشتیم که در موقعیتهای مختلف، در نقشهای مختلف بازی میکردند. و نمیتوانیم درخواستهای بیشتری بگذاریم. آنها قبلاً خواستههای زیادی دارند. درخواستهای بیشتر گذاشتن خطرناک است. همیشه یک خطر وجود دارد. و هر بازی سه پیام خاص دارد که ما میخواهیم برای کارآمد بودن به آنها دست پیدا کنیم.
مصاحبهگر:
چی؟ اهدافی که تیم باید به آنها برسد؟
آرتتا:
بله، بعضی.
مصاحبهگر:
یک مثال از یک بازی که تمام شده بدهید. یک مثال از بازی با تاتنهام بدهید.
آرتتا:
میتواند یک چیز خیلی خاص باشد. میتواند یک زاویه، یک حالت، یکی از موقعیتها باشد. این منطقه اصلی است. این منطقهای است که... پس، اطلاعات زیاد لازم نیست. این همان است. ما نمیتوانیم بازی را تشریح کنیم. نمیتوانیم بازی را به شکلی فیلتر کنیم. میدانید، چیزهای زیادی هست که باید اتفاق بیفتد. و سپس سعی کنید بفهمید چطور از راههای مختلف به آن برسید. همین.
مصاحبهگر:
دوم در لیگ برتر. سوم در لیگ قهرمانان اروپا. بحران شاید کلمه درستی نباشد، اما به نظر میرسد شما این فصل زیر ذرهبین بودهاید. اما اگر بحران کلمه درستی باشد، این نوع بحرانی است که 90 باشگاه دیگر آرزوی آن را دارند.
آرتتا:
درسته. نمیدانم. فکر میکنم برداشت در برابر واقعیت... فکر میکنم در این ورزش، خیلی به طرز چشمگیری تغییر میکند. پس این را میفهمم.
مصاحبهگر:
این تیم چقدر به آرسنال رؤیایی شما نزدیک است؟
آرتتا:
خیلی دور. چون آن رؤیا دائماً برنده شدن در جامهای بزرگ است. این چیزی است که باید برای آن تلاش کنیم. و این بلندپروازی باشگاه است.