طرفداری | دوران حضور اوتمار هیتسفلد در بایرن مونیخ، داستانهای تلخوشیرین زیادی همراه خود دارد؛ اما هیچکدام به اندازهٔ مسیر آنها از شکست تلخ در فینال لیگ قهرمانان اروپا در سال ۱۹۹۹ تا رسیدن به رستگاری با قهرمانی در اروپا در سال 2001، جالب و خواندنی نیست. مسیر پر فرازونشیبی که باواریاییها، آن را همراه با رهبری و نبوغ ژنرال هیتسفلد طی کردند.
رویارویی بایرن مونیخ با منچستریونایتد در فینال لیگ قهرمانان اروپای سال 1999، بدون شک یکی از دراماتیکترین مسابقات تاریخ فوتبال است. بایرنیها در آستانه پیروزی و بالا بردن جام در نیوکمپ بودند؛ اما سرنوشت، برنامۀ دیگری برای آنها داشت. گل زود هنگام ماریو باسلر، بایرن مونیخ را پیش انداخته بود و با نزدیک شدن به ثانیههای پایانی مسابقه، به نظر میرسید که باواریاییها جام را بالای سر خواهند برد؛ اما تدی شرینگام و اوله گونار سولسشر برای شیاطین سرخ در وقتهای تلف شده دو گل به ثمر رساندند تا یکی از عجیبترین کامبکهای تاریخ فوتبال رقم بخورد. تصاویر بازیکنان بایرن مونیخ که با ناباوری و ناامیدی روی زمین افتاده بودند، هنوز هم دل هر هوادار این تیم را به درد میآورد.
ژنرال با بروسیا دورتموند قرار گرفتن در بام فوتبال اروپا را تجربه کرده بود و میدانست که چگونه باید یک تیم را برای این هدف آماده کند. بااینحال پس از این شکست خردکننده، شکوتردیدهای زیادی وجود داشت که آیا بایرن مونیخ میتواند دوباره پس از چنین ضربهٔ روحیای برخیزد یا خیر.
این شکست تلخ به لحظهای تعیینکننده در کارنامۀ هیتسفلد تبدیل شد. این شکست تبدیل به یک آزمون سخت برای شخصیت، رهبری و توانایی او را در ایجاد انگیزه در تیمی که در یک قدمی قهرمانی اروپا، آن را از دست داده بود، شد. بااینحال او از این تجربه تلخ استفاده کرد تا تبدیل به پایههای موفقیتهای بعدیاش شوند. او با دقت آنچه را که اشتباه پیش رفته بود، آن هم نه فقط در خود فینال، بلکه در زمینه وسیعتر، تجزیهوتحلیل کرد. هیتسفلد 20 سال پس از این شکست تلخ درباره آن گفت:
این بدترین اتفاقی بود که میتوانست رخ دهد. همیشه جایی در خانه یک دیویدی برای دیدن بازیهای گذشته دارم؛ اما ترجیح میدهم پیروزیها را تماشا کنم و بعد از 20 سال، هنوز هم دوست ندارم این بازی را ببینم. باختن در دقیقه 90 بسیار ناامیدکننده است. همۀ ما افسرده شده بودیم.
داستان هیتسفلد، داستان صعود تدریجی است. بر خلاف برخی از مربیانی که ناگهان وارد صحنه میشوند، هیتسفلد حرفۀ خود را با دقت فراوان، از لیگهای پایینتر فوتبال سوئیس آغاز کرد. این زمینه، درک عمیقی از اصول اولیه فوتبال به او داد و اخلاق کاری قوی را در او ایجاد کرد. او با نشان دادن هوش تاکتیکی و توانایی خود در پرورش بازیکنان، بهتدریج شهرت خود در این زمینه را به دست آورد. داشتن این تجربیات، زمانی که چالش مربیگری باشگاهی مانند بایرن مونیخ را پذیرفت، برای او بسیار حیاتی بود.
رویکرد هیتسفلد در بایرن مونیخ با برنامهریزی دقیق، انعطافپذیری تاکتیکی و ایمان راسخ به بازیکنانش مشخص میشد. او میدانست که راه رسیدن به رستگاری، طولانی و دشوار خواهد بود و جدای از پیشرفتهای فنی و تاکتیکی، مهمتر از هر چیزی باید کاری کند تا شاگردانش دوباره به خود باور داشته باشند. پاسخ هیتسفلد به شکست ۱۹۹۹ استادانه بود. او بر بازسازی اعتمادبهنفس بازیکنان تمرکز کرد، نقاط قوتشان را به آنها یادآوری کرد و هدف جدیدی را پیش روی شاگردانش قرار داد.
فصلهای بعدی بایرن مونیخ توانست سلطۀ خود بر بوندسلیگا را حفظ کند که این بستری حیاتی برای جاهطلبیهای اروپایی آنها فراهم کرد. بهخصوص قهرمانی دراماتیک بوندسلیگا در فصل 01-2000 در آخرین ثانیهها که پاتریک اندرسون با گل لحظه آخری خود، شالکه را در حسرت سپر قهرمانی بوندسلیگا گذاشت.
بااینحال هنوز یک مأموریت باقیمانده بود و آن هم جبران فینال 99 بود. در مسیر رسیدن به فینال سن سیرو، آنها با منچستریونایتد نیز دوباره برخورد کردند. فوتبال همیشه داستانهای خود را میسازد و برخورد با تیمی که آن خاطره تلخ را برای باواریاییها رقم زد، شاید آزمونی که سرنوشت برای هیتسفلد تدارک دیده بود. آزمونی که البته از آن سر بلند بیرون آمدند و پس از آن نیز توانستند با شکست رئال مادرید پر ستاره، خود را به فینال برسانند.
بایرن مونیخ باید مقابل والنسیایی قرار میگرفت که آن روزها از بهترین تیمهای اسپانیا بود. یک مسابقهٔ پر تنش و نزدیک بود که هر دو تیم بههیچعنوان قصد باختن نداشتند. بازی پس از 120 دقیقه با نتیجهٔ ۱-۱ به پایان رسید و ضربات پنالتی، قهرمان را مشخص میکرد و این بار قرار بود که اولیور کان جام قهرمانی را در دستان بایرن مونیخ قرار دهد. تایتان با مهار سه پنالتی، نقش بسیار مهمی در قهرمانیشان ایفا کرد و وقتی توماس لینکه ضربهٔ آخر را به گل تبدیل کرد، بایرن مونیخ و هیتسفلد سفر خود را از حضیض و شکستی ناامیدکننده به بام فوتبال اروپا تکمیل کردند.
نقش اوتمار هیتسفلد در این روایت را نمیتوان دست کم گرفت. میراث هیتسفلد نهتنها با جامهایی که به دست آورد، بلکه با ساخت تیم سرسختی که تا آخرین لحظه برای پیروزی میجنگید، ویژگیای که آنها را از تاریکترین زمان به اوج فوتبال اروپا رساند، تعریف میشود. تیمهای زیادی وجود ندارند که پس از چنین شکستهایی، بتوانند روی پای خود بایستند و همۀ این بازگشتها، همیشه داستانهای جذابی را خلق کرده و اوتمار هیتسفلد، به استادانهترین شکل ممکن این داستان جذاب را برای بایرن مونیخ نوشت. داستانی که همیشه در یاد هواداران این تیم خواهد ماند.