تتلو
واسه سفید شدن یه وقتایی باید همه ی رنگات بریزن
مثال بزنم؟
واسه الماس شدن باید یه وقتایی اینقدر تحت فشار باشی که پشمات بریزن. پس...
شایع
دیگه اینجاست رپ بنویسه فارسی
دستم گله کارد تو جیب راستی
کم به خودش مار ندیده آستین
خیابون نگا شدم همینیکه خواستی و
یه روز همرو میدم زیر لاستیک
یه پسر مهربونم یه دیو چاشنیم
تاحالا چند مورد دیه داشتیم
تف سر بالاست دور من پر و
دیگه سر نمیکشم بُطِ الکلو
نمیکنم حبس سر صبح دو گرم گلو
بغلم میده بوی مردمو
هیچکس
ما از اوناشیم که شبو دوست داریم
از شهرداری بپرس اگه دم سوپورایی
واقعا میخوای بدونی از کدوماشیم؟
از ابر قدرتا بپرس قبل فروپاشی
تتلو
تا حالا به پیله ی پروانه از دور نگاه کردی؟
یه چیزِ پنبه ای سفیدِ بانمکه
اما کرمه تا اون توو از تنهایی و تاریکی جِررر نخوره
پروانه نمیشه
پس دیدی؟
یه سری چیزا از بیرون سفیده
از دورن سیاه
سورنا
می خوام تموم ثانیه های شبمو رپ کنم
واسه مشت تو و لبمو تر کنم
تو صورت کثیف تو قلمو پرت کنم
بگو یکی یکی بیان شرمو کم کنن
نمی تونم باشم اون که متعادله
ممکنه تا اخر تو دل علی غصه ها بره
تو تو یه خط زنده ای و من هفت خطم
دنیامون متفاوته
هفت خط، از چشای تو می خونه
حرفاتو قبل اینکه نگاه کنی می دونه
هفت خط، درد روزگارو می دونه
زندگی گرگا و زوزه ها رو می دونه
سورنا
دیگه خاطرم نیست زندگی کجاست
خاطرم نیست طعم بادو
خاطرم نیست کجامو
از یاد میبرم لحظه هامو
ما چه غریبونه زندگی کردیم
هیچ جمعه ای قاتلم نیست
اسممو نپرس خاطرم نیست
و بی اثرن تریاق ها
مسمومم دریاب، چه بادی میزد
اون پاییز عجب شلاقی میزد
پیشرو
من امشب دلم گرفتست
حتی اگه دنیا رو بزنی به اسمم
این همه فهمیدم بعد دیدم
درگیر قلبای زخمی و زنگیده ام
قبلنا از مرگ میترسیدم
اما حالا، دارم از آدما دَر میرم
همه چی دارن برام عادت میشن
الآن فقط با پیاده روی راحت میشم
همه ی ما زندانی هستیم و
همیشه تو حرفای احساسی غرقیم
همیشه میگرفتیم با دلداری گرمی و
این حرفا باعث میشد احساسی تر شیم
این چیزا به ما باخت میداد فقط و
عصبانی میشدیم و داد بیداد همش
تو چه دنیایی ساختی باز ازم
من درگیر عادی ساختنم و
بیشتر از این ندارم هدیه بدم بهت
هر ایده ای بهت بدم یه ایده ی تلخه
عین اون نامه هایی که رسیده به دستت
نخوندیشون و همشون مچاله زیرِ تختته
ورقای خالی برام دلشون تنگه
ناراحت اَ خدایی که ولشون کرده
وقتی واژه میسازیم و همه دلمون گرمه
هر چی توو مغزته بده بهمون ربطش
میبینی که زمین داره بالا میاره
آسمون هم سر رسیده با آسیابش
اما یه حس درونم میگه کارا زیاده
ما میرسیم و مسیرمون با ما میادش
اگه دنیا تموم بشه راه نمیمیره
عزرائیل توو دستاش داس نمیگیره
خونه ی خدا با گرد باد نمیشینه
من اینا رو میگم و کسی..