طرفداری| این روزها کیلیان ام باپه دوران سختی را در رئال مادرید پشت سر می گذارد و زیر تیغ تند انتقادات طرفداران و رسانه های اسپانیایی قرار گرفته است، ولی این اولین باری نیست که چنین اتفاقی برای یک ستاره فرانسوی رخ می دهد. زین الدین زیدان که حالا یکی از مقدس ترین اسامی قلب همه مادریستایی ها است هم در چند ماه ابتدای حضورش در سانتیاگو برنابئو نتوانسته بود انتظارات بسیار بالایی که از قهرمان جهان و اروپا و برنده توپ طلا داشت، برآورده کند و حتی تا یک قدمی خداحافظی از دنیای فوتبال هم رفته بود.
فردریک هرمل در کتاب زندگینامه زیدان، با اشاره به نیم فصل ابتدایی حضور زیزو در اسپانیا طی فصل 02-2001، از مدیریت بحران فوق العاده فلورنتینو پرز و ایمانش به شماره 5 افسانه ای لوس بلانکوس، پرده برمی دارد که باهم میخوانیم:
گزیدهای از فصل ششم: میانه فصل 02-2001
درون زمین هنوز همه چیز خوب کار نمیکند. با نگاه کردن بازی ها بلافاصله متوجه شدم که بعضی هم تیمی هایش رفتار عجیبی دارند و تمایل چندانی به پاس دادن توپ به بازیکن تازه وارد ندارند. شبیه فوتبال حیاط مدرسه است. رفتار و بازی لوئیز فیگو خرید بزرگ سال قبل به وضوح پس از ورود قهرمان فرانسوی تغییر کرده است. نظرم را درباره بازی فیگو به زیدان گفتم، بازیکنی که از قضا بعدها تبدیل به یکی از بهترین دوستانش می شود. زیزو بدون سرزنش کردن هم تیمی اش جواب داد:
آره مشکلاتی وجود داره اما ما تازه در شروع راهیم. بعدا می فهمی چه بازیکن و انسان خوبیه...
حیا و احتیاطش با وجود درد و مشکلاتی که او را می بلعد به او اعتبار بیشتری می دهد. اما نه هیچ چیز درست کار نمی کند. حالا حتی به این فکر می کند که شاید انتقال به مادرید اشتباه بوده است. در تورین همه چیز آرام تر بود. در آن قایق طوفان زده اسپانیایی چکار می کرد؟ رسانه ها خانواده اش را آزار می دادند و آنها نمی توانستند در شهر جدید جا بیفتند، همانطور که او نمی توانست در تیم جدیدش جا بیفتد. شب ها کم می خوابید. اعصابش بهم ریخته بود. اینجا بود که فکر ترسناکی به ذهنش خطور کرد. زیزو با رئیس پرز تماس می گیرد و می خواهد یک ملاقات فوری داشته باشد. نشست در شمال پایتخت در مقر ACS شرکت مهندسی عظیم پرز برگزار می شود. زیدان به او گفت:
رئیس، چیز مهمی باید به شما بگم. تصمیم گرفتم دیگه بازی نکنم و به دوران حرفه ایم پایان بدم دیگه نمی تونم تحمل کنم. متاسفم.
بحرانی زودگذر است، نتیجه صداقت مردی که نمی خواهد کسی را فریب دهد و متوسط باشد. اما کلماتش لحن نگران کننده ای به خود می گیرند. پرز کارآفرینی بزرگ است که صد و پنجاه هزار نفر در سراسر جهان برایش کار می کنند. رهبری که می داند چطور بحرانها را مدیریت کند و تحت تاثیر قرار نگیرد. اگرچه این یکی مورد سختی است. جان زیدان به لبش رسیده. پرز قطرات عرق روی پیشانی اش و بالا رفتن ضربان قلبش را حس می کند. اما عشق و تعهدش به رئال مادرید به او کمک می کند آرام بماند. پاسخ می دهد:
ما تازه شصت و پنج میلیون یورو خرج کردیم تا تو رو از یوونتوس بخریم. موضوع پیچیده است. اما نگران نباش/ همه چیز درست می شه. بذار خودم درستش می کنم...
پرز با مشکل روبه رو می شود. به خاطر باشگاهش و بازیکنی که مانند پسرش او را دوست دارد و حمایتش می کند. در این لحظه بود که رابطه ی پدر و پسری متولد می شود که بعدها زمانی که زیز و مربی شد نقش مهمی را ایفا کرد. رئیس رائول و فیگو را احضار می کند. دو نماد برجسته ی تیم. دو بازیکنی که به خاطر تجربه و سابقه شان نقش پررنگی دارند. چیزی که زیدان هم باید آن را درک کند. فوتبالیست ها انسان های بسیار حساسی هستند، افرادی خود محور که اغلب به هجوم ستاره ای جدید به قلمروشان نگاه مثبتی ندارند و وقتی هم کلاسی شان نمره بالاتری می گیرد آزرده می شوند. رئیس حقوق آن دو را برابر حقوق زیدان می کند. شش میلیون یورو در سال مطمئنا می داند چطور از حسادت های کودکانه جلوگیری کند.
پرز از رائول و فیگو می خواهد که حواسشان به تازه وارد باشد، او را به شنا دعوت کنند و پایتخت را نشانش دهند به طور خلاصه کمک کنند تا با دنیای مادرید و اسپانیا ادغام شود و او را از افسردگی که در آن افتاده بود دور کنند. آنها با علاقه می پذیرند دستور رئیس را ماموریتی می دانند که به آنها اعتبار می دهد. زیزو و موفقیت تیم ارزش این تلاش را دارد. ویسنته دل بوسکه، مربی تیم به دنبال راه حلی تاکتیکی است که به زین الدین اعتماد بنفس بدهد. این مرد پنجاه ساله با سبیل های کلفت، چیزی در وجودش دارد که اسپانیایی ها به آن کارینیوا می گویند؛ نوعی لطافت و محبت مردانه که دل کسانی که در کنارش هستند را گرم می کند.
بازیکن سابق رئال، متولد سالامانکا است و بعدها در سال ۲۰۱۰ با تیم ملی اسپانیا به قهرمانی جهان می رسد. او توسط پادشاه اسپانیا، خوان کارلوس دعوت شد و به او لقب مارکیز دادند در ماه های اول حضور زیدان در مادرید، مارکیز آینده سیتمی ابداع کرد که به تازه وارد فضای بیشتری بدهد. چیدمان بازیکنان در زمین نامتعادل و غیر معمول به نظر می رسید، زیرا مرد فرانسوی خود را در نقش هافبک خارجی می دید که برای او غیر عادی و با نبوغش سازگار نبود. اما اهمیتی نداشت. زیزو تمام اراده، استعداد و از خودگذشتگی اش را به کار گرفت تا کارها به درستی پیش برود. هماهنگی با روبرتو کارلوس کمک بزرگی به او می کرد همچنین حمایت های هموطنش کلود ماكله له ماكله له بدون جایگزین ملقب به رابین هود برعکس بود چون به عنوان هافبک دفاعی رئال توپ را از فقرا می دزدید و به ثروتمندان میداد. اندک اندک نگرانیها محو میشوند. خوشی مانند شکوفه جوانه میزند و شادی برمیگردد.
در همین رابطه بخوانید:
پرز با مشکل روبه رو می شود؛ به خاطر باشگاهش و بازیکنی که مانند پسرش او را دوست دارد و حمایتش می کند
در روزهای ابتدایی سال 2002، رئال مادرید در ورزشگاهی مملو از جمعیت، میزبان دپورتیوو لاکرونیا است و در همین بازی، لحظه ای فرا می رسد که زیدان از دروازه ی بزرگ «مادریدیسم» که چیزی شبیه عمیق ترین اعتقادات مذهبی و سیاسی است عبور می کند؛ مفهومی که عاشقان مادرید را باهم متحد می کند. مادریدیستا بودن به معنای عضوی از جامعه برگزیدگان است که هر کسی در آن پذیرفته نمی شود. چند دقیقه بعد زیدان با رقصی بداهه، کارت عضویتش را دریافت می کند. زیزو با سری بالا و سینه ای ستبر آماده می شود تا پرندگان کوچک بدشگون را ساکت کند. حسودان، کینه توزان و دلمرده ها در مقابل عظمتش زانو می زنند. زیدان مردی از جنوب به شمال نگاه می کند؛ جایی که سه میله فلزی به ارتفاع دو متر و چهل و چهار سانتی متر و عرض هفت متر و سی و دو سانت وجود دارد. مستقیم به سمت دروازه می دود. در آستانه ی محوطه جریمه توپ را دریافت می کند؛ جایی که پنج جفت پا تنها هدفشان مقابله با سرنوشت پسر اهل مارسی است. نمایش استاد با کنترلی ظریف با پای راست شروع می شود. موسیو توپ را مانند قلم آبرنگی که یک منظره ی صبحگاهی را می کشد لمس می کند. برو ببینم استاد...
در جایگاه ویژه آلفردو دی استفانو با وقار تشویقش می کند. این آرژانتینی که با هنرش فوتبال دهه ی ۱۹۵۰ اسپانیا را متحول کرد، تحت تاثیر چنین ظرافت و استادی قرار گرفته است. خورخه والدانو، مدیر ورزشی وقت رئال، چشمانش از تماشای زیدان روی چمن سانتیاگو برنابئو برق می زند و آهی تحسین آمیز می کشد.
اجرا ادامه دارد. در حالی که مامور مهار زیزو با تعجب به او نگاه می کند توپ از پای چپ به پای راست می لغزد و بعد دوباره از پای راست به چپ و دو حریفی که برای نجات قربانی اول آمده بودند را محو می کند و در نهایت یک شوت پای چپ که به اصطلاح به آن پای ضعیف ترش می گویند، دروازبان را غافلگیر و سکوها را منفجر می کند. هشتاد هزار نفر مانند موجی عظیم بلند می شوند. آنها از هدیه چهارمین پادشاه در کریسمس سرشار از شادی و قدردانی بودند.
گل زیدان به دپورتیوو لاکرونیا در ژانویه 2002
این حرکت از زمانی که پای زیدان با توپ تماس پیدا کرد تا زمانی که توپ به تور دروازه بوسه بزند دقیقا چهار ثانیه طول کشید. چهار ثانیه شگفتی ناب. شش ماه و چهار ثانیه طول کشید تا گران قیمت ترین بازیکن جهان موقعیت جدیدش را در اختیار بگیرد و تبدیل به زیدان بی هماورد کن، بوردو و تورین شود تاثیر این گل پیروزی به اندازه ای بود که تمام جبهه مخالفان را ساکت کرد. زیدان سرسخت بدون گفتن کلمه ای همه را با خودش همراه کرده بود. این گل به شکل بی پایانی در تلویزیون اسپانیا نمایش داده و آنالیز و تشریح می شود.
حتی الهام بخش واژه ای است که هنور هم نماد دوران خاصی از تاریخ فوتبال مدرن است. تعریفی از روش باشکوه ساختن تیمی که بزرگترین ستاره های فوتبال را گرد هم می آورد. اندکی پس از این گل استثنایی، روزنامه ی AS روی صفحه ی اولش تیتر زد: «این رئال مادرید کهکشانی زیدان است.» به این شکل اصطلاح معروف متولد شد کهکشانی ها که در تاریخ فوتبال ماندگار و تبدیل به مفهومی شد که فراتر از ورزش رفت و هنوز هم برای گروهی از انسانهای با استعداد که در هر زمنیه ای دنبال نوشتن تاریخ هستند استفاده می شود.
حتی بعضی از شرکت های چند ملیتی بزرگ به داشتن مدیران «کهکشانی» مباهات می کنند تا حقوق آنها را که در حد فوتبالیست هاست توجیه کنند. آیا آن شب ژانویه کاستیلیایی زیدان الهام بخش نگاه خیره یک روزنامه نگار به نوری بی پایان بود یا سوسوی زودگذر ستاره ای درون زمین فوتبال؟