به نام خدا
جاگیریهای فن در سار فوقالعاده بود و کمک بسیاری به دیگر تواناییهای او میکرد. آگاهی موقعیتی و توانایی فنیاش – که بیشتر به دلیل جاگیری دستها و بازی با پایش بود – به این معنی بود که او نیازی نداشت حرکت تند و سریعی برای رسیدن به توپهایی که به سمت دروازهاش شلیک میشد، انجام بدهد.
زمانیکه پیتر اشمایکل در سال 1999 تصمیم به ترک منچستریونایتد به مقصد اسپورتینگ لیسبون گرفت، این باشگاه را به عنوان یکی از افسانهای ترین دروازهبانهای تاریخ لیگ برتر ترک کرد. اشمایکل 5 قهرمانی لیگ در طی 8 سال به دست آورد و پس از بالا بردن جام قهرمانی چمپیونزلیگ و تکمیل سه گانه در نوکمپ، از تیم کنار کشید. پس از جدایی اشمایکل، سر الکس فرگوسن همواره در پیدا کردن جانشینی برای او که در حد و اندازههایش باشد، دچار مشکل بود. هر چند یونایتد در 6 سال پس از آن، 3 قهرمانی لیگ و 1 قهرمانی جام حذفی به دست آورد، هیچکدام از 10 دروازهبانی که تلاش کردند جای اشمایکل را بگیرند، نتوانستد تاثیری حتی نزدیک به او بگذارند.
در سال 2005، فرگوسن با جذب ادوین فندرسار 34 ساله از فولام با 2 میلیون پوند، باعث تعجب فوتبالدوستان شد. هر چند دروازهبان هلندی بازیکن پرافتخاری بود که یک دهه از دوران فوتبالش را در آژاکس سپری کرده بود و یک دوره هم در یوونتوس حضور داشت، ولی به نظر میرسید که او در مقطع پایانی فوتبالش است تا اینکه بخواهد یک راه حل درازمدت برای یونایتد باشد. به نظر میرسید که او یک یا دو سال درون دروازه یونایتد خواهد ایستاد تا این باشگاه برای رشد و پرورش دروازهبان جوان و با استعدادش – بن فاستر 22 ساله که به تازگی از استوکسیتی خریداری شده بود- فرصت کافی داشته باشد. کمتر کسی فکر میکرد خرید فندرسار، پاسخی به تمام مشکلات یونایتد در درون دروازه باشد و همینطور او نقشی محوری در سلطه یونایتد بر فوتبال اروپا در اواخر دهه گذشته ایفا کند.
فندرسار در یونایتد خیلی سریع شکوه گذشته خود را به دست آورد و به فرم خوب دورانش در آژاکس که به 4 قهرمانی در لیگ هلند، یک قهرمانی در جام یوفا و یک قهرمانی در چمپیونزلیگ 95-1994 منجر شد، بازگشت. در دوران 6 ساله حضور او در الدترافورد، چهار قهرمانی لیگ برتر، سه قهرمانی جام حذفی و قهرمانی چمپیونزلیگ فصل 08-2007 حاصل شد و او سه بار در ترکیب برتر لیگ قرار گرفت و دستکش طلایی لیگ برتر و عنوان برترین دروازهبان اروپا را در سال 2009 به دست آورد. شاید خواندن این افتخارات و تحسینها، خستهکننده باشد ولی ثبات استثنایی او در طول دوران 21 ساله حرفهایاش را نشان میدهد.
فرگوسن که با جدایی اشمایکل درون دروازه تیمش دچار مشکل شده بود، سرانجام در سال 2005 فندرسار را از فولام به خدمت گرفت.
دروازهبانها عموما به خاطر اشتباهاتشان مورد قضاوت قرار میگیرند تا اینکه به خاطر موفقیتهایشان مورد ستایش قرار بگیرند. ثبات از جمله خصوصیاتی است که خیلی زود از آن غافل میشویم و فقط وقتی که از دستش میدهیم، پی به ارزش آن میبریم و یکی از دشوارترین دستاوردهایی است که یک دروازه بان میتواند در طول دوران بازیاش به آن دست پیدا کند. پس فندرسار چطور توانست چنین شکوه پایداری را به دست آورد؟ همه چیز برمیگردد به پایه و بنیان محکم او و سبک بازی کنشگرایانهاش که در طول سالها در آن به مهارت رسیده بود.
ما معمولا به دروازهبانها، نگاهی واکنشی داریم زیرا آنها به کنش هجومی مهاجمین پاسخ میدهند ولی تسلط بر بنیانهای اساسی – جایگیری خوب، اداره کردن اوضاع و بازی با پا – به یک دروازهبان کمک میکند که برای موقعیتهای بعدی آماده شود، تا اینکه در لحظه واکنش نشان دهد. این نکته بسیار حیاتی است زیرا در این صورت شما دیگر زندانی لحظه نیستید و تلاش میکنید در تمام مباحث دروازهبانی – چک کردن جایگری، آماده شدن، خروج از دروازه و …. – همواره در بهترین وضعیت باشید. به علاوه به آرام کردن بازی کمک میکند. موضوعات اساسی دروازهبانی، ملکه ذهنتان میشود و ناخوداگاه آنها را انجام میدهید و درعین حال، دو یا سه قدم از دیگران جلوتر هستید و بازی را همواره زودتر از دیگران پیش بینی میکنید. این یک مهارت پنهان است که بازیکنان به واسطه تجربه، از آن سود میبرند.
رخ دادن این تغییرات در پی با تجربه شدن دروازهبانها به نظر منطقی است ولی تمام دروازهبانها آن را تجربه نمیکنند. دروازهبانهایی هستند که در تمام طول دوران فوتبالشان تلاش میکنند به تواناییهای ورزشی و فیزیکی خود تکیه کنند اما با این وجود، سراشیبی تند سقوط را بین 30 تا 35 سالگی تجربه خواهند کرد. در دورانی که بیشتر دروازهبانها رو به افول میروند، فندرسار بهتر و بهتر شد.
جاگیریهای فندرسار فوقالعاده بود و کمک بسیاری به دیگر تواناییهای او میکرد. آگاهی موقعیتی و توانایی فنیاش – که بیشتر به دلیل جاگیری دستها و بازی با پایش بود – به این معنی بود که او نیازی نداشت حرکت تند و سریعی برای رسیدن به توپهایی که به سمت دروازهاش شلیک میشد، انجام بدهد. زمانی که توپ شلیک میشد، او معمولا یک یا دو گام از بازی جلوتر بود و جاگیری خوبی با بدن و دستش انجام داده بود و در وضعیت درستی قرار داشت تا توپ را مهار کند.
او همچنین سریعترین و مستقیمترین مسیر را برای مهار توپها انتخاب میکرد و همین موضوع باعث شده بود تا او بتواند سیوهایی انجام دهد که به نظر خیلی عادی و بدون تلاش خاصی انجام شدهاند؛ در شرایطی که دیگر دروازهبانها نیاز به شیرجههای سریع و بلندی برای مهار توپها داشتند.
اشمایکل هم داخل زمین و هم در رختکن یک شخصیت استثنایی بود ولی فندرسار هیچگاه نیازی به این خودنماییها نداشت. در عین حال که تماشای اشمایکل، وقتی که بر سر بازیکنان مقابلش فریاد میزد، یک اتفاق عادی بود، فندرسار سراغ رویکردی متفاوت و آرام رفت. او با آرامش اما موثر، دفاع تیمش را سازماندهی میکرد و آنها را دقیقا در زمانی که باید، به موقعیتی درست میفرستاد تا برای مهاجمانِ حریف مشکلساز شوند.
معمولا وقتی میبینیم که یک دروازهبان بر سر مدافعان فریاد میزند، مدافعان توجهی به فریادها ندارند و یا در وضعیت بدتر، آنها هم بر سر دروازهبان فریاد میکشند. این اتفاق به ندرت برای فندرسار رخ میداد. او که درعین آرامش، سازنده بود، صحبتهایش را به همه بازیکنان منتقل میکرد و همتیمیهایش را برای تلاشی که میکردند، تشویق میکرد. هر چه که باشد، آخرین چیزی که دروازهبان میخواهد این است که همتیمیهایش فکر کنند او از تلاش و کوشش آنها راضی نیست.
فندرسار با درخشش در آژاکس و قهرمانی در چمپیونزلیگ در سال 1995، نام خود را به عنوان یکی از بهترین دروازهبانهای اروپا مطرح کرد.
دروازهبانها بنیانهای احساسی تیمشان هستند و طبیعت آرام فندرسار و توانایی او در پایداری احساسی، به او کمک میکرد که درون دروازه به یک نیروی خونسرد تبدیل شود و اعتماد به نفس را به هم تیمیهایش منتقل کند تا آنها هم به تصمیماتشان اعتماد کنند و با آزادی عمل بیشتری بازی کنند. اگر اشتباهی رخ میداد، رفتار فندرسار امکان بررسی موضوع، یادگیری از اشتباه و عبور از آن را به وجود میآورد. شاید چندان راجع به آن صحبت نشود، ولی وقتی بازیکنان، دروازهبان را دوست داشته باشند و اعتماد کافی بینشان باشد، تفاوت بسیاری در عملکرد تیم به وجود میآید.
این اعتماد، به فندرسار و هم تیمیهایش کمک کرد که رکورد کلین شیت در 14 بازی پیاپی در طول فصل 09-2008 (1311 دقیقه بدون دریافت گل) را به ثبت برسانند که به عنوان یکی از بهترین رکوردهای تاریخ لیگ برتر ثبت شد و بعید است تیمی بتواند به آن برسد.
اگر این دلایل برای اثبات بزرگی او کافی نیست باید اشاره کرد که واکنشهای فندرسار، تا زمان بازنشستگی در 40 سالگی، همچنان متعلق به دنیای دیگری بود. او میتوانست مهارهایی با نوک انگشتانش انجام دهد، موقعیتهای خطرناک پشت دفاعش را پوشش دهد، روی هوا سلطه داشته باشد و در بزرگترین بازیها، مهمترین سیوها را انجام دهد. او تجسم یک دروازهبان کامل است زیرا هیچ نقطه ضعف یا اشکالی در بازی او وجود نداشت. به یادماندنیترین لحظه برای فندرسار، باید فینال چمپیونزلیگ در مسکو مقابل چلسی باشد. درحالیکه بازی در پایان وقتهای تلف شده با نتیجه 1-1 به پایان رسید، کار به پنالتیها کشیده شد.
اما نکته جالب اینجاست که تا آن موقع، همواره نقطه ضعف فندرسار ضربات پنالتی بود. در چندین بازی بزرگ که کار به ضربات پنالتی کشید، او در تیم بازنده قرار داشت که از جمله مهمترین بازیها میتوان به فینال چمپیونزلیگ 1996 بین یوونتوس و آژاکس، دیدار مقابل برزیل در نیمهنهایی جام جهانی 1998 و تقابل با ایتالیا در نیمهنهایی یورو 2000 اشاره کرد. با وجود تمام هوشمندی و آرامشی که او در زمین نشان میداد، شور و حرارت ضربات پنالتی، چیزی بود که نمیتوانست از پسش بربیاید؛ ولی فقط تا سال 2008.
فندرسار با اشاره دستش به سمت چپ، آنلکا را فریب داد و او را ترغیب کرد که به سمت راستش شوت بزند.
فندرسار با مهار ضربه پنالتی آنلکا، قهرمانی منچستریونایتد در چمپیونزلیگ 2008 را رقم زد.
در حالیکه بدون شک تواناییها و مهارتهایی برای ضربات پنالتی وجود دارد، ولی بالاتر از تمام تواناییها، ضربات پنالتی یک جنگ روانی بین زننده توپ و دروازهبان است – به خصوص در بازیهایی که کار به ضربات پنالتی کشیده شده و مرگ و زندگی به واسطه این ضربات مشخص میشود، کار به دست بازیکنانی میافتد که میتوانند آرامششان را در این لحظات کنترل کنند و خونسرد باشند.
در چنین موقعیتی، این وظیفه دروازهبان است که سختترین و ناخوشایندترین شرایط ممکن را برای زننده ضربه ایجاد کند. برخی تصمیم میگیرند که دست و پایشان را با سرعت و شدت تکان دهند و برخی به طرز نگرانکنندهای ثابت میایستند. صرفنظر از رویکرد دروازهبان در این مواقع، خیلی مهم است تا جاییکه میتوانند صبر کنند و حرکت زننده ضربه را تماشا کنند و درست در لحظه ضربه اقدام به شیرجه زدن کنند.
بازیکن توپ را شوت میکند. این یک بازی پوکر بین زننده ضربه و دروازهبان است و این وظیفه دروازهبان است که ذهن حریف را بخواند. پس از اینکه یونایتد در ضربات پنالتی مقابل چلسی با نتیجه 6-5 پیش افتاده بود، نوبت به نیکلاس آنلکا رسید. او برای ضربه زدن آماده میشد و نتیجه فینال اروپا به این ضربه وابسته بود و در همین حال، فندرسار با آرامش درون دروازه ایستاده بود و پیش از آنکه مهاجم چلسی شروع به حرکت به سمت توپ کند، فندرسار به سمت چپ دروازهاش اشاره کرد.
پیش از ضربات پنالتی، به بازیکنان چلسی گفته شد که به سمت چپ فندرسار شوت بزنند زیرا او معمولا به سمت راست میپرد. فندرسار با اشاره به سمت چپ سعی داشت ذهن آنلکا را درگیر کند و جواب هم داد. آنلکا که دچار تردید شده بود، توپ را به سمت راست زد، آن هم در ارتفاعی مناسب برای فندرسار تا آن را مهار کند. دروازهبان خندان منچستریونایتد به بالا و پایین میپرید و دستانش را به نشانه پیروزی بالا نگه داشته بود.
فندرسار تا آخرین روز در بالاترین سطح بازی کرد؛ هرچند آخرین بازیاش به خاطره شیرینی ختم نشد و تیمش در فینال چمپیونزلیگ 2011، با نتیجه 3-1 مغلوب بارسلونا شد.
هر چند که این مهار توپ، مهمترین مهار توپ دوران ورزشی فندرسار نبود ولی یک لحظه مهم و تعیینکننده در کارنامهاش به حساب میآید. در حالیکه بازیکنان معمولا پس از اینکه یک یا دو فصل دچار افت میشوند، کفشهایشان را میآویزند، فندرسار تا آخرین بازیاش در اوج بود و پس از اینکه به مسنترین بازیکنی تبدیل شد که قهرمان لیگ برتر شده و مسنترین بازیکنی که در فینال چمپیونزلیگ بازی کرده، فوتبال را ترک کرد.
وقتی صحبت از بهترین دروازهبان تاریخ منچستریونایتد میشود، معمولا از موفقیتهای اشمایکل در دهه 90 و یا روزهای اوج دخیا درون دروازه این تیم صحبت به میان میآید و فندرسار گاهی از نگاهها دور میماند. چه به خاطر شخصیتش باشد و یا به خاطر اینکه هر کاری انجام میداد به نظر آسان میآمد، نباید این موضوعات علیه او عمل کند و فراموش کنیم که او چه بازیکن خاص و ویژهای بود. کمتر دروازهبانی توانسته برای مدتی طولانی، درخششی مثل فندرسار داشته باشد.
|