به نام خدا
قدرت فیزیکی او به همراه مهارتهایش باعث شد تا او 22 فصل پیاپی در لیگ گلزنی کند که این روند از فصل 90-1989 شروع شد و در 17 فصل اول لیگ برتر اتفاق افتاد. اسپید هیچگاه به شما چنین چیزی نمیگفت ولی این آمار به او تعلق داشت. اسپید هیچگاه نمیگفت که اولین بازیکن دوران لیگ برتر است که به 500 بازی رسید.
گری اسپید درون رختکن ورزشگاه ریباک بود؛ در هفته کریسمس سال 2005. 18 ماه بود که اسپید در بولتون واندررز توپ میزد و در آن مدت، آنها بهترین عملکرد را در بالاترین سطح لیگ برتر در طی 45 سال داشتند و توانستند سهمیه اروپایی کسب کنند. اسپید در تمامی 38 بازی لیگ برتر فصل اول بازی کرد و در فصل دوم تنها یک بازی را از دست داد. او 36 ساله بود ولی همیشه 10 سال کوچکتر از سنش نشان میداد.
البته این موضوع سطحی نبود و تنها به چهره بچگانه او ختم نمیشد. چند هفته بعد از پیوستن او به بولتون، سم آلاردایس درباره عملکرد اسپید در تستهای ورزشی اولیه گفت که “استثنایی” بوده است. آلاردایس ادامه داد:” او انرژی فوق العادهای دارد و من فکر میکنم ظرفیت ریه او از انسانهای عادی بیشتر است. اینکه کسی در سن 34 سالگی بتواند مثل 24 سالگی بدود، فوقالعاده است.”
پس از گذشت 18 ماه، اسپید پاسخ تمجیدات را در زمین داده و در مورد تاثیر آلاردایس روی عملکرد با ثباتش و همینطور علاقه خودش به یادگیری صحبت کرد. او گفت:” تصور عمومی از سم این است که او سنتی است ولی آماده شنیدن ایدههای جدید است. او هر کاری میکند که آن یک درصد اضافه را در عملکرد بازیکنان بهبود بدهد. اگر اینجا یک درصد بگیرد و آنجا یک در صد، اینها تجمیع میشوند. به نظرم خیلی رویکرد عاقلانهای است. پیلاتس، حرکات کششی، یوگا و …. هیچکدام اینها در تیم او کارهای عجیب و غریبی نیست و جواب هم میدهد. کمی حوصله سر بر است ولی برای کسی مثل من جواب میدهد. بسیاری هنوز هم به یوگا بیاعتنایی میکنند. من هم در جوانی اینطور بودم. خیلی درگیر گلف بازی کردن یا چیزهای دیگر بودم.”
در پاسخ به یک سوال، اسپید به سه خصوصیت شخصیتی اشاره کرد که باعث شد شخصیتی جذاب و تحسین شده در فوتبال باشد- هوش، حرفهای گری و مغرور نشدن. بولتون آماده تقابل با منچستریونایتد بود و اسپید گفت که اولین بار به عنوان یک بازیکن 17 ساله در تیم ذخیرههای لیدزیونایتد در الدترافورد بازی کرده است. این نشانه دیگری از ممارست، استعداد و تعهد او بود. او در روزهای نوجوانیاش گلزنی هم کرده بود و گفت:” از آن موقع به بعد در الدترافورد گلی نزدم.”
گری اسپید در 17 سالگی و در ترکیب تیم ذخیرههای لیدز، در الدترافورد به میدان رفت.
او آماده بازی شماره 808 دوران حرفهای خود بود؛ دوران حرفهای که شامل تجربه قهرمانی لیگ برتر با لیدز در 22 سالگی، 85 بازی برای ولز، بازی در چمپیونزلیگ با نیوکاسل و دور حذفی جام یوفا مقابل مارسیِ فرانک ریبری میشد ولی او به این دستاوردها میخندید. این رویکرد او، زمان زیادی که او صرف آمادگی بدنی و رویکرد مترقیانهاش درباره رژیم و تغذیه میکرد، زیر سوال میبرد. افراد خاص و ممتاز همیشه وجود داشتهاند- استنلی متیوز روزهای دوشنبه چیزی نمیخورد تا وزنش را کنترل کند و تا 50 سالگی بازی کرد- و اسپید هم یکی از آنها بود. او نمونه یک بازیکن مدرن حرفهای بود که با آمادگی بدنی کامل از تعطیلات تابستانی بازمیگشت.
قدرت فیزیکی او به همراه مهارتهایش باعث شد تا او 22 فصل پیاپی در لیگ گلزنی کند که این روند از فصل 90-1989 شروع شد و در 17 فصل اول لیگ برتر اتفاق افتاد. اسپید هیچگاه به شما چنین چیزی نمیگفت ولی این آمار به او تعلق داشت. اسپید هیچگاه نمیگفت که اولین بازیکن دوران لیگ برتر است که به 500 بازی رسیده، ولی او به این دستاورد رسیده بود. همینها باعث شد که در سال 2006، آلن شیرر اسپید را “فوتبالیست حرفهای مطلق” بخواند. اسپید در مجموع 535 بار در لیگ برتر بازی کرد و در فهرست بیشترین بازی در لیگ، در رده ششم قرار دارد.
306 بازی باشگاهی دیگر هم برای او ثبت شد که برخی از آنها با پیراهن لیدز و در دوران پیش از لیگ برتر بود و برخی هم پس از ترک بولتون برای شفیلد یونایتد در سال 2008؛ همینطور چندین بازی در اروپا.
کار او در لیدز در ماه می سال 1989 در دیدار خارج از خانه مقابل الدهام اتلتیک آغاز شد؛ در تیمی که ماروین دِی و وینس هیلِر را در اختیار داشت؛ بازیکنانی متولد دهه 50 میلادی بودند. او برای شفیلد یونایتد تا نووامبر 2008، در روزی که برای آخرین بار 90 دقیقه کامل به میدان رفت، گلزنی کرد. پس از آن هم اسپید در آگوست 2010 و یک ماه پیش از تولد 41 سالگی، برای دیدار شفیلد در جام حذفی مقابل هارتلپول به عنوان مربی تیم انتخاب شد.
گری اسپید در اورتون بازوبند کاپیتانی را به بازو میبست اما به دلیل اینکه این باشگاه را فاقد رویکرد حرفهای میدانست، گودیسون پارک را ترک کرد.
پل فریس نمیتواند به خاطر بیاورد که چند بار پیش از بازیها، مچ پای گری اسپید را باند پیچی کرد ولی از 6 سال همکاری آنها در نیوکاسل، فریس ویژگیهای فیزیکی و شخصیتی که او به تیم اضافه کرد، به خاطر میآورد.
پل فریس، نویسنده کتاب “پسری روی آلونک” که جوایزی نیز کسب کرده، هنگامیکه گری اسپید در سال 1998 با انتقالی 5.5 میلیون پوندی به نیوکاسل پیوست، فیزیوتراپ این تیم بود. او که سابقه بازی در نیوکاسل را هم داشت، اسپید را به عنوان یک الگوی حرفهای تماشا کرد و دریافت که نگاهش به فوتبال و تغییرات آن، ریشه در روشن فکریاش داشته است.
فریس با خنده گفت:”اگر او پیراهنش را جلوی شما در میآورد، دوست داشتید در اتاقی دیگر میبودید. ولی موضوع برای او زیبایی نبود بلکه گری برای کارش خودش را آماده کرده بود. او از 20 سال پیش از چربی بدن و اینکه چه کاری باید انجام دهد و چه چیزهایی باید بخورد، آگاه بود. فوتبال در دهه 90 تغییر کرد، ما در تیم متخصص تغذیه داشتیم و گری با آنها ارتباط خوبی داشت؛ هر چند که او از نسلی مسنتر بود که این چیزها را مسخره میکردند. این موضوع جدید بود و دیگران خیلی با آن ارتباطی برقرار نمیکردند ولی او پیگیر تغذیه بود.
گری متفکر بود و فقط به فوتبال فکر نمیکرد. او راجع به موسیقی، زندگی و خیلی چیزهای دیگر فکر میکرد. میتوانستید راجع به خیلی مسائل با او مکالمه داشته باشید و متوجه میشدید که در آن رابطه مطالعه داشته و نظرات درستی دارد. همین باعث شده بود او متوجه شود نیاز دارد که از بدنش مراقبت کند. در بولتون خیلی چیزها یاد گرفت ولی قبل از آن هم چیزهای زیادی میدانست. اینکه او با آغوش باز مسائل جدید را میپذیرفت نشان میدهد که ذهن بازی داشت و نحوه تفکرش نیز بیانگر این بود که دانش آموز خوبی است. به خاطر دارم که وقتی بازیکن بود، با او راجع به چیزهایی که در مربیگری به دنبالش خواهد بود و نحوه بازی تیمهایش صحبت میکردیم و باید بگویم، او متفکر بود.”
شی گیون هم با این موضوع موافق است. او یکی از دوستان نزدیک اسپید بود. گیون گفت:” تداوم او از حرفهای گری و ذات ورزشکارش نشات میگیرد. در حالت عادی او بسیار آماده بود. به نظرم یک مانکن مردانه بود؛ ولی در عین حال پروتئین مصرف میکرد، در وان یخ میرفت، ویتامین، مکمل و هر چه که لازم بود تا زودتر ریکاوری کرده و مدت بیشتری بازی کند، انجام میداد و مصرف میکرد. او خیلی مشتاق علم ورزش بود. همیشه در همه جا به دنبال آن بود که حتی یک درصد بهبود عملکرد داشته باشد. عاشق تمرین، بازی کردن و فوتبال بود و وقتی شما عاشق کارتان هستید، کار برایتان راحتتر میشود و نیمی از این جنگ را بردهاید. هیچوقت لازم نبود از او بخواهید کاری انجام دهد.”
حرفهایگری اسپید او را محکوم کرد تا اورتون را به مقصد نیوکاسل ترک کند و علتش، فرهنگ سنتی هووارد کندال و مشکل اعتیاد او به الکل بود که روی کل تیم تاثیر گذاشته بود. اورتون باشگاه محبوب کودکی اسپید بود ولی واقعیت جاری در گودیسون پارک، دل او را زد و اسپید خود را آماده کرد که کاری در قبال این موضوع انجام دهد. اورتونیها عصبانی بودند. او کاپیتان باشگاه بود ولی تصمیم گرفته بود که تیم را ترک کند.
آمادگی بدنی بالای اسپید در سالهایی که هنوز بسیاری از فوتبالیستها از اهمیت تغذیه آگاهی نداشتند، زبانزد بود.
این روحیه، جنبه دیگر شخصیت اسپید در کنار صورت همیشه خندان و صمیمیتش با دیگران بود. در لیدز او یکی از بازیکنان جوان تیم محسوب میشد اما هاوارد ویلکینسون، سرمربی تیم، چند بار مجبور شد اسپید و دیوید بتی را به دلیل درگیری از هم جدا کند. ولی ویلکینسون، جلوتر از دیگران، متوجه اهمیت رژیم ، تغذیه و فیزیولوژی شده بود و اسپید در کنار او، شواهد به کارگیری این مسائل را در گوردن استراکان، هافبک 35 ساله تیم، میدید. استراکان نظرات ویلکینسون را پذیرفته بود و به آنها عمل میکرد.
در کتاب تلخ و روشنگرانه “گری اسپید: ناگفتهها”، ویلکینسون گفت:” آماده کردن یک بدن کار آسانی است ولی برای حفظ آمادگی، یک بازیکن آماده با ذهنی آماده نیاز است. او خیلی زود این درسها را یاد گرفت و نمونهاش را در گوردون دید. گری جذب تمام اتفاقات خوبی میشد که در اطرافش جریان داشت.” در همان کتاب، کریس کامارا، بازیکن لیدز در دورانی که اسپید به تازگی در حال پیوستن به تیم اصلی بود نوشت:” اسپید در زمان بازی، خیلی جلوتر از زمانش بود.”
اسپید 13 سال بعد از قهرمانی لیگ برتر در رختکن بولتون در مورد نوآوریها، شیوههای جدید مربیگری، علم و ریکاوری حرف میزد و میگفت:” بازیکنان باید جذب این موضوعات شوند. اگر آنها با نیمی از خواستشان چنین کاری انجام دهند، جواب نمیدهد.”
با تبدیل شدن او به یکی از بازیکنان باتجربه تیم، توقعاتش از تیم نیز به همین سطح ارتقا یافت. تیمهایش نیز از این موضوع مطلع بودند. کِرِگ بلیمی درباره از کوره در رفتن اسپید در رختکن ولز در دوران بابی گولد خبر داد- همینطور در اورتون که غیرحرفهای بودن رواج داشت- و گیون به خاطر دارد که پس از دیدار مقابل پورتموث که با گل دیرهنگام حریف با تساوی به پایان رسید، اسپید با عصبانیت، میز ماساژ را که نوشیدنیهای بازیکنان روی آن قرار داشت، پرتاب کرد. گیون گفت:”او از عصبانیت دیوانه شده بود.”
بار دیگر، سهل انگار، این بار در هیئت مدیره، جرقه انفجار اسپید بود. حرفهایگری برای اسپید یک مبحث تئوری نبود؛ تعهد و تلاش بخشی از وجود او بود. گیون گفت:” اسپیدو با تمام وجودش به کار اهمیت میداد. انگیزه و هدفمندی او فوقالعاده بود. باید سراغ کلمه “رهبری” برویم. او هر کاری که انجام میداد، به درستی انجام میداد. او هیچگاه دیر نمیآمد و هر بازیکن جوانی که کمی دیر به پارکینگ میرسید، میشنیدید که او میگفت:” این غیر قابل قبول است. باید با او صحبت کنم”. این کار را هم انجام میداد و میگفت:” این حرفه تو است، این راه امرار معاش تو است. باید سر کار آماده حاضر شوی. این زندگی تو است، تمام تلاشت را انجام بده”.
اسپید واقعا به نیوکاسل اهمیت میداد و وقتی در سال 2004، باشگاه پیشنهاد تمدید قرارداد یک ساله به او ارائه کرد، واقعا ناراحت شد. او در اردوی تابستانی در هنگ کنگ متوجه شد که نیوکاسل پیشنهاد 750 هزار پوندی بولتون را قبول کرده است؛ باشگاهی که پیشنهادی 2 ساله به او ارائه کرده بود. اسپید درباره این موضوع سر میز شام هتل با بابی رابسون بحث کرد.
در فصل اول حضور اسپید، بولتون در رده ششم قرار گرفت و نیوکاسل چهاردهم شد. اما روزهای خوش به پایان رسیده بود و در یک مصاحبه با مجله فورفورتو، اسپید گفت:” روزی که فوتبال قلبم را شکست، روزی بود که نیوکاسل را ترک کردم. برای من هضم این موضوع خیلی سخت بود ولی فوتبال همیشه قلب شما را میشکند.”
***
آن شب در هارتلپول که اسپید مربی شفیلدیونایتد بود، دیگر وارد دنیای مربیگری شده بود و پس از آن هم هدایت تیم، هر چند برای مدتی کوتاه، را برعهده داشت. چهار ماه بعد، او هدایت ولز را برعهده گرفت. او بسیار مفتخر بود که سرمربی ولز شده و به خودش میخندید هنگام عبور از مرز انگلیس با صدای بلند به ترانه “Green, Green Grass of Home” گوش میکرد (توضیح مترجم: این ترانه، ترانهای معروف در ولز در مورد مردی است که در کودکی خانهاش را ترک میکند و سالها بعد به آنجا برمیگردد). ولی او هیچگاه غرور ملیاش را فریاد نمیزد:” من دوست ندارم که چندان در مورد ملیگرایی، نمایشی رفتار کنم؛ تتو بزنم یا خودم را در پرچم کادوپیچ کنم.”
اسپید در نهایت در نووامبر 2011، زمانیکه هدایت تیم ملی ولز را برعهده داشت، خودکشی کرد.
بازیکان ولز خیلی سریع با نحوه مربیگری اسپید هماهنگ شدند. کامارا، شخصیت و دوران ورزشی اسپید را عصارهای از ” اعتبار بسیار بالا” و “احترام” توصیف میکند. اسپید تاثیرگذاریاش بر تیم را افزایش داده بود تا سرانجام در اواخر نووامبر 2011، در 42 سالگی، خودکشی کرد.
دنیا در آن یکشنبه متوقف شد. غیرقابل درک است که مردی به این بانشاطی توانسته چنین کار مرگباری را با خانواده، دوستان و خودش انجام دهد. قسمت غمانگیز ماجرا این است که گری اسپید حرفهای، رهبر تیم، معاشرتی، بخشنده و هم تیمیای که از شما میخواهد بیشتر تلاش کنید، همان گری اسپیدی بود که بیش از همه در خود فرو رفته بود.
بخشی از حسرت ویلکینسون این است که “حضور او برای بازیکنان جوان میتوانست خیلی بهتر باشد”. اما به جایش، ما با فقدان اسپید روبرو هستیم. هنوز هم این درد مثل 9 سال پیش دردناک و زنده است. گری اسپید یک فوتبالیست پیشرو، یک الگوی الهامبخش و یک مربی آیندهدار بود. او انسان خوبی بود.
|