هوش مصنوعی.... پروژه نیوم.... ترسناک، رشک برانگیز، پر حیله و چرا خودمان را گول بزنیم، رویایی است...
قبل از همه اینها اما دل اهلش را میسوزاند که رونالدو و نیمار و نیم دو جین ستاره دنیای فوتبال با سر و صدا راهی صحرای برهوت سعودی شدند و بی سر و صدا یکی یکی آنجا را با جیب پر ترک خواهند کرد. فعلا روبرتو مانچینی، قهرمان بلامنازع ایتالیایی، با پوزخند و لاقیدی نیمکت عربستان را ترک کرد، نیوکاسل در بحران فرو رفته و پادشاه سودایی سعودی بیخیال همه چیز مهیای جشن بزرگ دریافت رسمی میزبانی جام جهانی 2034 در واپسین روزهای سال 2024 میلادی است...
روزی که تصویرسازیهای هوش مصنوعی، با خون و جان هزاران کارگر اهل جنوب شرق آسیا و آفریقا رنگ واقعیت به خود بگیرند و ریاض، به کعبه آمال شیفتگان فوتبال مدرن بدل شود، همزمان است با ششمین دهه از سالگرد میزبانی تهران از بازیهای آسیایی و سفر ناتمام تیم ملی به جام جهانی آلمان غربی و آغاز راه مقدماتی جام جهانی 1978 با بازی ایران عربستان و و جملات کیهان ورزشی پس از برد مثل آب خوردن 3-0 :
در زمین ناآشنای چمن مصنوعی ریاض بازیکنان تیم ایران همگی خوب و یکپارچه بودند.
در همان روزها بود که امجدیه، با تمام خاطرات کوچک و بزرگش از بازیهای جام باشگاههای تهران، تا پذیرایی از اووه زیلر و اوزه بیو گوردون بنکس و حتی ملکه الیزابت، دیگر کفاف انفجار جمعیت شیفته فوتبال در تهران و بازیهای مهم تیم ملی را نمیداد. استادیوم غول پیکری برای بازیهای ملی در غرب پایتخت بنا شده بود و در سوی دیگر شهر، یک اثر هنری، یک سازه بی نظیر و یک زمین ورزشی بی بدیل آماده پذیرایی از ورزشکاران، خانوادهها و مردم تهران بود. استادیوم فرح آباد، شاهکار استاد جهانگیر خان درویش...
در بازهی سالهای 1398 تا 1400، علی عالی روزنامه نگار و سردبیر مجله تعطیل شده دنیای فوتبال، موتور خاموش و زنگ زده مطبوعات ورزشی در ایران را بار دیگر روشن و با راه انداختن ویژه نامه ای فاخر در روزهای پنجشنبه در ایران ورزشی، خاطرات ورزش ایران را زنده میکند .
ضمیمه 16 صفحه ایران ورزشی، علاوه بر تحلیلهای روز سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ورزش جهان، هر هفته در پرونده ای ویژه به سراغ سوژههای فراموش شده تاریخ ورزش این مرز و بوم میرود. در اولین شماره مردادماه 1399، و در کوران روزهای دشوار کووید 19، استاد ابراهیم افشار با قلم پرسوز و خاطرات بی پایان خود سراغ استادیوم فرح آباد تهران میرود.
خاطره نگاری از دهه 40 و آغاز پروژهی رویایی استاد مهندس جهانگیر خان درویش، روزهای طلایی ورزشگاه و سرانجام تلخی سایه افکنده این روزگار ورزشگاه.
متن مفصل زیر، بی دخل و تصرف از استاد افشار در وصف ورزشگاه فرح آباد و جهانگیر خان درویش است و تنها، تیترهایی برای هر بخش برای آن تنظیم شده.
اگر هنوز هم نور و رنگهای مصنوعی تصاویر پروژههای سعودی و قطر و امارات آزارتان میدهد، داستان استاد آرشیتکت ایرانی و استادیوم نعل اسبی اش، خواندنی، لذت بخش و البته دردآور است.
ورزشگاه نعل اسبی
به قلم: ابراهیم افشار، ایران ورزشی، 2 مرداد 1399
از سال 1345 که مدیران ورزش ایران به فکر ساخت ورزشگاهی در شرق مهجور تهران افتادند نمی دانستند که این استادیوم روزی موجب رشک مهندسین آلمانی خواهد شد. ورزشگاهی روی تپههای خوش آب و هوای فرح آباد که از قدیم الایام در طهران به این نام خوانده می شد نه به خاطر اسم همسر شاه پهلوی.
این اولین ورزشگاه نعل اسبی در سراسر خاورمیانه و بزرگترین سازه کابلی دنیا بود. استادیومی مشرف به قصر فیروزه و با گنجایش سی هزار جمعیت که در مواقعی چنان قابل انعطاف می شد که می توانست حتی تا دوبرابر ظرفیتش تماشاگر بپذیرد.
استادیوم فرح آباد که بعد از انقلاب به نام تختی مزین شد در زمان خود چنان مدرن و کاربردی بود که به هیچ وجه امکان ازدحام تماشاگران در زمان ورود و خروج و یا در هنگام بلیت فروشی در آن وجود نداشت. خروجیهای ورزشگاه شرق پایتخت طوری طراحی شده بود که 60 هزار تماشاگر در 5 دقیقه ورزشگاه را تخیله و تهی می کردند.
برخلاف سایتهای امروز یکی یک قِرانی که همه جا وانمود کرده اند این سازه بعد از احداث استادیوم المپیک مونیخ و با الهام از آن ساخته شده سند کاوی های تاریخی نشان می دهد که تازه چند سال بعد از طراحی این ورزشگاه تهرانی بود که مهندسین آرشیتکت آلمانی طرح مشابهی برای استادیوم مونیخ طراحی کرده و آن را ساختند.
روزی که استادیوم فرح آباد به مرحله بهره برداری رسید روزنامههای تهران با این امید و شعف که آفتاب هرگز به این ورزشگاه عظیم نخواهد تابید به استقبال از مراسم گشایش آن رفتند و نام طراحش در سطح جهان مطرح شد. منظور از نتابیدن آفتاب، این بود که سکوهای استادیوم چنین طراحی شده که همه تماشاگران ورزشگاه در یک طرف و پشت به غرب آفتابی تهران در بعد از ظهرهای روزهای برگزاری بازیها قرار می گیرند.
به عبارتی دیگر، تماشاگران این استادیوم در شرایط مساوی و در جهت خلاف نور خورشید در محل تماشا مستقر می شوند و فلسفه آن این بود که برای برگزاری بازیها و نمایشهای ملی در شب هنگام، در جهت شرق زمین به عنوان یک صحنه عظیم تئاتر استفاده شود و این موضوع در زمان خود نادرترین متد ممکن در حوزه استادیوم سازی بود.
ورزشگاه شرق تهران طوری طراحی شده بود که برای سایه اندازی به جایگاه تماشاگران، پوششی سایه دار که بتواند دو سوم جایگاه را زیر سایه خود بگیرد ساخته شده و هزاران هزار تماشاگر بدون ناراحتی از تابش آفتاب به تماشای باز یها بپردازند. همچنین در زیر پلکان سکوهای تماشاگران و با استفاده از عناصر مختلف استخوان بندی ورزشگاه، یک زیمنازیوم سرپوشیده بزرگ با سقف کابلی طراحی شده که حدود 4 متر از سطح همکف بالاتر قرار گرفته و برای تمرین ورز شهایی از قبیل شمشیربازی، ژیمناستیک، کشتی، بوکس، والیبال و بسکتبال منظور شده بود.
شکل هندسی این استخوانبندی کابلی به صورت نعل اسب در زمان خود بسیاری از کارشناسان اروپایی را به هاج و واج انداخته بود. مهندس جهانگیر درویش طراح نامدار این استادیوم آن روزها در آستانه برگزاری بازی های آسیایی تهران به خبرنگار اطلاعات چاپ هفتم شهریور 1353 گفته بود:
این استادیوم برای سی هزارنفر جای قانونی نشستن قرار داده و ضریب اضافه بر گنجایش آن 15 درصد است و جای تماشاگران ایستاده نیز 15 درصد در نظر گرفته شده است.
پلکان بینندگان مسابقات هشتاد درصد پشت به غرب طراحی شده و بقیه در شمال و جنوب هستند تا بعد از ظهرها آفتاب مزاحم تماشای مسابقه نباشد. در قسمت شرق یک زمین فوتبال برای پروفسیونلیستها (حرفه ایها) در ابعاد 90 در 120 متر که هنوز در تهران وجود ندارد طراحی گردیده که هنگام به . برگزاری نمایشات ملی به میدان مرکزی اضافه شود
به گفته آقای درویش در طراحی استادیوم شرق، راه ورود مردم به ورزشگاه با مسیر ورزشکاران و ورودی تشریفات به کلی جدا بوده و مستقل از یکدیگرند و در کمال راحتی برای تنظیم وقت برای حضور مردم در استادیوم و ورود تشریفات به جایگاه مخصوص هیچگونه مشکلی نداشته و هیچ تلاقی ای باهم نداشته باشند.
راه ورود مردم به استادیوم، از شمال و غرب و جنوب پی شبینی شده و راه جایگاه مخصوص، از شرق است و با یک رامپ اتومبیلرو، مستقیم به جایگاه مخصوص ارتباط دارد.
ورودی تشریفاتی در نزدیکی پیست هلیکوپتر مستقر شده و همیشه برای امور تشریفات آزاد است. ورزشکاران نیز از ورودی مخصوصی در شرق استادیوم وارد سرویسهای بهداشتی و رختکن های مخصوص خود شده و از زیرزمین و از طریق راهروی مخصوصی در دو طرف، وارد زمین مسابقات می شوند که هیچ گونه تلاقی ای با راه های مردم و تشریفات ندارند.
استادیوم تختی فعلی و فرح آباد سابق در منطقه شرق تهران در دامنه کو ههای شرقی پایتخت (قصرفیروزه، سلیمانیه، افسریه و فرح آباد) واقع شده و نسبت به مرکز تهران حدود 300 متر اختلاف سطح دارد. این ورزشگاه به تمام شهر تهران- از پالایشگاه شهرری تا شمیرانات و به طرف غرب تا فرودگاه مهرآباد- دید باز و کاملی دارد.
از نظر مهندس درویش آرشیتکت خوشذوق این ورزشگاه هوای این ناحیه همیشه صاف و سالم بوده و مناسبترین محل تهران برای فعالی تهای ورزشی است.
آقای درویش تمام پارکینگها را در خارج از حصار فعالیت داخلی استادیوم پیشبینی کرده و در سه نقطه شمال و غرب و جنوب استادیوم منظور کرده است. تمام پارکینگها ردیف بندی و باغچه بندی و درختکاری شده و حرکت اتومبیل سواران فقط در جهات تعیین شده امکان پذیر است. همچنین در مقابل هر پارکینگی باجه مخصوص بلیت فروشی به تعداد کافی قرار گرفته که جمعاً به پنجاه کیوسک می رسد.
ورودی تماشاگران طوری طراحی شده که از وقوع بازارسیاه بلیت فروشی جلوگیری کند. آنها طوری تعبیه شده اند که بعد از کنترل و ورود تماشاگران به استادیوم، دیگر راه بازگشت و امکان فروش بلیت ندارند. همچنین خروجی های عریضی برای پایان مسابقه در نظر گرفته شده که عرض آنها در مجموع 140 متر است و می تواند در پنج دقیقه، سی هزار تماشاگر را از ورزشگاه تخلیه کند. در طراحی پارکینگها این نکته نیز مد نظر قرار گرفته که هنگام خروج جمعیت، امکان کشش خیابانهای اصلی محفوظ بماند و منجر به راهبندان در راه های اصلی نشود"
الگوی مونیخیها یا الگویی برای مونیخیها؟
مهندس جهانگیر درویش فرزند سعدالله خان درویش- از مبارزان نهضت جنگل- در خرداد سال 1345 از سوی مملکت داران برای تهیه و تنظیم طرح استادیوم شرق تهران برگزیده شد. در آن زمان با وجود فعال بودن در حوزه معماری ایتالیا هنوز به شدت جوان می نمود.
سفارش دهندگان استادیوم شرق در واقع این پروژه را با توجه به نیازهای آتی ابرشهر در حال گسترش تهران انتخاب کردند تا نه تنها برای جوانان مناطق شرق پایتخت بلکه به ویژه برای ورزش بانوان مکان مناسبی تهیه شود. پیشنهاد ساختن استادیوم فرح آباد در خرداد به درویش واگذار و او از مرداد همین سال طراحی استادیوم را به مرحله اجرایی در آورد و از سال 1348 عملیات ساخت آن را بعد از تحقیق و پژوهش و مشورت بسیار با آرشیتکتهای ایران و اروپا، آغاز کرد.
استادیوم فرح آباد که برای باز یهای آسیایی 1974 تهران تکمیل و به مرحله بهره برداری رسید در این گردهمایی تاریخی به عنوان دست راست ورزشگاه تازه تأسیس آریامهر عمل کرد. جالب اینکه در همان زمان هم استادیوم فرح آباد با ورزشگاه معروف المپیک مونیخ مقایسه می شد. روزنامه اطلاعات در شماره هفتم شهریور 1353 خود از مهندس جهانگیر درویش خواست پیرامون وجوه مشترک فنی و معماری این دو ورزشگاه آلمانی سخن بگوید و او چنین خاطر نشان کرد که:
وجوه تشابه چنان به هم نزدیک است که بعضی افراد به اشتباه تصور کرده اند که طرح ورزشگاه شرق تهران اقتباس از نقشه ورزشگاه بین المللی مونیخ شده است. در حالی که پروندههای امر و مصوبه مسئولان دولتی و نقشههای موجود در بایگانی سازما نها بازگوکننده این حقیقت است که ورزشگاه فرح آباد تهران حدود سه سال زودتر از آنکه فکر ایجاد استادیوم المپیک مونیخ مطرح گردد تدوین شده است.
درویش می گوید.
حدود دو سال پس از اتمام طرح پ استادیوم فرح آباد یعنی در سال های 1968 و 69 طرح استادیوم مونیخ برای برگزاری المپیک 1974 به کنکور گذاشته شد و در سال 1968 در مجله BAUEN and WOHNEN مقاله ای در مورد اسکلت پوششی کابلی تحت عنوان استادیوم سی هزارنفری تهران به چاپ رسید.
اصول طرح پوشش کابلی مونیخ درست نقطه مقابل طرح استادیوم فرح آباد بوده است.
مهندس درویش تفاوت های دو استادیوم را از نظر شکل هندسی، پیلونها و سیستم نصب نیز مورد تحلیل قرار داده و درباره هزینه ها و مخارج پوشش های دو ورزشگاه گفت:
طبق اسناد المپیک مونیخ مخارج آن استادیوم به علت تغییرات و سیستمهای انتخاب شده در حین اجرای کار حدود پنج برابر بیشتر تمام شده است و کلیه مصالح آن در آلمان و کابلها از فرانسه تهیه شده اند اما در استادیوم شرق تهران اختلاف برآورد قیمت در سال 1346 و قیمت اجرای آن در سال های 1352 و 53 کمتر از سه درصد تغییر کرده که آن هم به خاطر مصالحش بوده است. کلیه مصالحی که در ایران قابل تهیه نبوده از ایتالیا و فرانسه آورده شده است
7 صبح اینجا باش تیمسار
استادیوم فرح آباد که در حالت نرمال گنجایش مقدماتی 30122 نفر را داشت و در عین حال می توانست در بازی های حساس چیزی حدود دو برابر آن را به صورت نشسته و ایستاده در خود جای دهد بعد از انقلاب به ورزشگاه تختی تغییر نام داد.
در حالی که در ذهن سازندگان نخستین این استادیوم چیزی به عنوان الهام گرفتن از تاج همسر شاه جایگاهی نداشت، رسانه های یللی و تللی و شایعه ساز ورزش ایران در دهه های بعد در نهایت بی دقتی نوشتند که این ورزشگاه از شکل تاج همسر شاه ساخته شده و نیز از استادیوم مونیخ الهام گرفته است! در حالی که دو سال قبل از آنکه استادیوم مونیخ به فکر سازندگان آن خطور کند مهندس درویش طرح آن را نهایی و به تصویب رسانده بود.
مجموعه ورزشی فرح آباد با حدود صد هکتار زمین، فضای مناسبی برای ورزشکاران حرفه ای و صرف اوقات فراغت اهالی شرق پایتخت بود؛ یک استادیوم کامل متشکل از یک زمین فوتبال چمن، یک پیست دوومیدانی از نوع تارتان، زمین شماره ۲، چهار زمین چمن تمرینی و دوازده زمین خاکی، شش زمین تنیس خاکی، سالن سرپوشیده با امکاناتی برای رشتههایی چون فوتسال، بسکتبال، والیبال، هندبال، ژیمناستیک و بدنسازی بانوان و نیز استخر و سونا.
با این همه میتوان چنین گفت که نخستین ورزشگاه ساخته شده با سیستم کابلی در جهان اگرچه روی افکار کمال گرای مهندس ایرانی ساخته شد اما گفته می شود محاسبات پوشش فضا توسط فرانسویها و مدل سازی سیستم کابلی در دانشگاه ساری Surrey انگلستان و پلی تکنیک لندن انجام گرفت و سپس با کمک نیروی یدی مهندسین و کارگران الجزایری- که برای فرانسویها کار می کردند- عملیاتی شد.
با این همه اما نوآوریهای مهندس درویش چه در سامانه پوشش کششی و چه در استخوانبندی بتنی، نام او را در حوز ههای بین المللی اعتبار بسیاری بخشید.
جهانگیر درویش پسر سعدالله خان درویش -از مجاهدان نهضت جنگل- در بسیاری از وجوه ایده آلیسم حرفه ای خود نسب به پدر برده بود. حالا همان پسر بعد از رسیدن به کهنسالی درصدد نگارش و چاپ دوکتاب درباره پدر و استادیوم فرح آباد برآمده تا نام هر دو را در تاریخ به ابدیت وصل کند.
جهانگیرخان در تابستان 1312 در باغ بزرگ پدری واقع در ورامین - که بعدها کارخانجات قند در آنجا ساخته شد- به دنیا آمد بعد از آنکه تحصیلات مقدماتی خود را در البرز و هدف تمام کرد و دوره مقدماتی ۲ ساله معماری را در سالهای میانی دهه سی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به پایان رساند برای ادامه تحصیل به ایتالیا رفت و کارشناسی ارشد خود را از دانشکده معماری شهر رم گرفت.
او دوره دکترا را نیز در سال ۱۳۴۱ در دانشگاه پلی تکنیک شهر تورین ایتالیا گذراند و فعالیت های حرفه ای اش را در حوزه معماری ایتالیا، ایران و آمریکا آغاز کرد. آقای درویش در سال 1344 مؤسسه معماری درویش را در تهران و 18 سال بعد در ایتالیا تأسیس کرد. مهندس خوشفکر ورامینی در سال ۱۳۴۵ بعد از آنکه آوازه اش به وطن رسید به درخواست مقامات بلندپایه سازمان تربیت بدنی وقت، طراحی و ساخت بنای شگفت انگیز سازه کابلی ورزشگاه فرح آباد تهران را به عهده گرفت.
اجرای تمام و کمال سازه شگفت انگیز فرح آباد ابتدا چنان از سوی پیمانکاران نامدار آلمانی به عنوان کاری غیرممکن و محال به نظر می رسید که با اصرار و اغراق شان می خواستند مهندس ایرانی از این پروژه غیرممکن چشم بپوشد و یا راه حل های جایگزینی برای سازه را ارائه دهد. ظاهراً در آن زمان شرایط چنین پروژه های بلندپروازانه ای چندان قابل تصور نبود و به نظر نمی رسید که سازهای متشکل از کابل با آن دهانه های وسیعش به راحتی قابل اجرا باشد.
مهندس جهانگیر نیز که در این میان به ویژه در ایستادگی و رویاپردازی به پدرش سعدالله خان رفته بود؛ در برابر حرف مهندسین اروپایی از پای ننشست و به همراهی همسرش ماریزا که او نیز دکترای معماری داشت دل به دریا داد.
در حالی که هنوز در ایران هیچ پیمانکاری دانش و توان انجام چنین پروژه مدرنی را نداشت و حتی کارگران نسبتاً متخصصی نیز برای کار در چنین سازه پیچیده ای آموزش ندیده بودند پسر سعدالله خان طراحی، اجرا و مدیریت پروژه این سازه را خود بر عهده گرفت و در کمتر از ۵ سال یک تنه و با وجود تمام مشکلات غیرقابل پیش بینی از نوع جهان سومی که ریشه در حسد ورزیها، تنبلیها و دزدیدن های زیرجلکی از بودجه پروژه داشت جنگید و این محصول ویژه را که بزرگترین سازه کابلی خاورمیانه نام گرفته بود بالاخره به بهره برداری رساند.
شاید او در کتابی که امروز درباره استادیوم فرح آبادش نوشته است از پیگیری های رئیس چشم آبی تربیت بدنی وقت نادر جهانبانی نوشته باشد که وقتی به پاکدستیها و سلامت و خوشفکری مهندس ایرانی ایمان آورد چقدر برای رفع مشکلات و موانع سر راه او چاره ساز شد. تیمسار جهانبانی رئیس تربیت بدنی وقت از آنجا دل به آرمان های تمیز مهندس متشخص داد که یک بار در سرکشیهای هفتگی به کارگاه، دیده بود که مهندس درویش در حال فریاد زدن است.
گفته بود
اینکه داد زدن ندارد جناب...
مهندس گفته بود
حضرتعالی از این داربست ۲۸ متری با من بالا بیا تا ببینید داد زدن دارد یا نه ؟
جهانبانی آن ارتفاع را با مهندس جوانش بالا رفته بود و آنجا مهندس درویش دستش را داخل یک تکه بتن کرده، بیرون آورده، به او نشان داده و گفته بود
ببین بتن را با یونولیت پُر می کنند، این کار داد زدن دارد یا نه ؟
در آن لحظه بعد از آنکه یک تکنسین انگلیسی هم که مأمور سوراخ کردن بتن با لیزر بوده حرف او را با سرش تأیید کرده بود آنگاه جهانبانی دستش را روی شانه مهندس گذاشته و گفته بود
از من چه می خواهی؟
مهندس گفته بود
هیچ. من از شما هیچ چیز نمیخواهم فقط در صورت امکان هر یکشنبه ساعت ۷ صبح ۱۰ دقیقه به اینجا سر بزنید تا این پیمانکارها از حساسیت شما به این کار باخبر شوند
جهانبانی روی قولش ایستاد و تا پایان پروژه هرگز بازدیدهای ده دقیقه ای خود از استادیوم فرح آباد را رها نکرد و پیمانکارها با دیدن او حساب کار دست شان آمد که اگر از درویش هم نمی ترسند از تیمسار چشم آبی باید هراس به دل راه دهند. درویش یاد گرفت بسیاری از کارهای سخت را در همین بازدیدهای رئیس ورزش کشور انجام دهد.
آن روزها هنوز مهندسینی با پاسپورت های انگلیش، آمریکن و ایتالین بودند که سعی می کردند مهندس یکدنده ایرانی را قانع کنند که از این پروژه غیرقابل تحقق دست بردارد و پی سازه های آب و نان دار و سهل تر برود.
در یکی از همین سرکشی های جهانبانی بود که درویش دوزاری اش افتاد مهندسین فرنگی تکیه ها را اشتباهی ساخته اند و باید عوض شود. تیرهایی با دهانه های ۲۵ متری، که می خواستند با داربست سر تیرها را در استادیوم به آن بزرگی حدود سه سانتیمتری بالا بکشند و این کار شاقی بود. کارگزارانی که تکیه ها را خراب پُر کرده بودند و بتن ها را کم گذاشته بودند حالا باید با لیزر سوراخش میکردند و کمبود آهن را جبران می کردند و قالب آن را با فلز میگذاشتند.
این چیزها با تمام سخت یشان البته دست اندازهای کوچکی بودند که پسر سعدالله خان از آنها باکی نداشت چون به راه و فکر خود ایمان داشت.
تو نمیتوانی مهندس!
حالا را نگاه نکن که همین مرد 87 ساله ای که استادیوم فرح آباد را با هزینه ای معادل 190 میلیون تومان ساخته است در سبک معماری خود همیشه عاشق تئوری و فلسفه بوده "استقامت تحت اشکال مقاوم" است. او در سال 1345 بعد از آنکه پیشنهاد مقامات بالادستی مملکتی را برای ساخت ورزشگاه شرق تهران پذیرفت ابتدا به آلمان سفر کرد تا پیمانکار برجسته و خوش سابقه ای برای خود پیدا کند.
هنوز آن روزها را به یاد می آورد که پیمانکار ژرمن، او را به شام دعوت کرد تا مهندس ایرانی را به دست شستن از این پروژه غیرممکن تشویق کند چون از نظر آن آلمانی سختکوش نیز ساخت چنین سازه مدرنی در ایران غیرقابل تحقق به نظر می رسید. او اما هر چه به درویش برای انصراف اصرار کرد مهندس ایرانی را در راه پیش رو مصّرتر دید.
درویش برای اطمینان پیمانکار آلمانی حتی او را کشان کشان به انگلیس برد تا از کارخانه کابل سازی این کشور بازدید کرده و نوع ساخت کابل را از نزدیک ببیند بلکه خاطرجمع شود و این همه انرژی منفی خرج نکند. درویش در ادامه راه کارگران الجزایری را که دارای شناخت و سابقه کار روی سازه های کابلی بودند به کار گرفت تا به پروژه اش اطمینان خاطر بیشتری پیدا کند.
سازه ای با گستره 254 متری که بزرگترین گستره در یک سازه کابلی در دنیا به شمار می رفت. آن روزها برخاف آلمانیها که همه اش از ناامیدی حرف می زدند یک مهندس چشم آبی آمریکایی که بعدها معلوم شد سازنده بر جهای دوقلوست ضمن مراجعه به آرشیتکت ایرانی، کلی امید به او تزریق کرد. او به مهندس درویش مراجعه کرد و گفت
احساس کردم در سازه فرح آباد مشکلاتی داری، آمدم به عنوان یک همکار کمکت کنم. او همچنین کتاب حجیمی را به عنوان رفرنس کارهایش به درویش تحویل داد که فقط یک صفحه آن مربوط به بر جهای دوقلو بود و چنین شد که این دوستی ادامه یافت.
آقای جهانگیر درویش بعدها وقتی از طرح فرح آباد فارغ شد پروژه های دیگری را در وطن اجرا کرد که هنوز از ساختمان های معروف رسانه ای کشور محسوب می شوند. از جمله ساختما نهای رادیو تلویزیونهای تهرا ن و بندرعباس و شیراز و ارومیه و تبریز که امضایش پای بتنهای سرد آنها محفوظ ماند.
این طراح برجسته همچنین همزمان با پروژه فرح آباد ساخت سقف نازک بتنی برای ساختمان مرسدس بنز را به یادگار گذاشت که موجب شعف مهندسین کهنسال ژرمن شد و نیز آثاری از معماری اش را در آمریکا و ایتالیا خلق کرد. از مهندس درویش غیر از فرزندهای سازه ای او که در تاریخ خواهند یک پسر و یک دختر با نامهای سعدی (چشم پزشک) و آیدا (کارگردان) سینما نیز به یادگار مانده است ماند.
نور، باد، زلزله
از ورزشگاه فرح آباد و سازنده اش کاش می شد بیشتر نوشت. از مردی که وقتی قرار شد زمینهای ساخت ورزشگاه شرق را به دست خود انتخاب کند سندهایش را نیز رایگان تهیه کرد. مقداری از زمینها متعلق به پروفسور اعلم (طبیب و سیاستمدار معروف) و بخشی نیز از آن هموطنان زرتشتی بود.
زمینی به قواره یک میلیون و 110 هزار مترمربع که قرار بود مجموعه استخرها و یک سالن ۵ هزار نفری نیز آنجا ساخته شود. به همراه یک سوپراستودیو برای تلویزیون که می توانستند از آن استودیو حتی درآمدزایی هم بکنند. مهندس درویش بابت نورپرداز یهای استادیوم تختی هم سنگ تمام گذاشت.
او پروژکتورهای فرح آباد را جوری ساخت که نه تنها بتوان هر چند وقت یکبار به راحتی تمیزش کرد - نه مثل استادیوم های دیگر که سالی یک بار باید برای تمیزکاری اش هزینه های گزافی پیاده شد- بلکه روشنایی استادیوم تختی بتواند در شبهای تار پایتخت مثل روز روشن باشد و نور نورافکن هایش چشم هیچ تماشاگری را اذیت نکند.
چنین روشنای یهائی البته گاهی حتی خود او را نیز غافلگیر کرده است. یک بار بعد از ساختن ورزشگاه شرق تهران هنگام آمدن از فرودگاه به سمت شهر، وقتی از دیدن نورانی بودن شرق تهران حیرت می کند به شوفر می گوید
چرا آن منطقه اینقدر روشن است آقا؟
راننده می گوید:
خب آنجا استادیوم فرح آباد است
و آنجا مهندس درویش از حاصل کار خود شعفی شیرین کسب می کند. او برای تنظیم عملی نور استادیوم، کم زحمت نکشیده بود. مخصوصاً در ابتدای کار، هنگامی که به محض تحویل گرفتن پروژه - و پیش از آنکه عملیات اجرایی استادیوم فرح آباد از سال 1348 آغاز شود - به آلمان رفته بود تا شرکتی برای ساختن آن پیدا کند.
در آن سفر به این نتیجه رسیده بود که باید چیزی ورای آنها بسازد. او روی نور مناسب ورزشگاه هم حساسیت داشت. و سر این بود که وقتی برای طراحی تنظیم نور شب استادیوم به آلمان رفته و با نمایندگان شرکت های زیمنس و آ ا گ به طور مفصلی مذاکره کرده بود یک شب به همراه آنها به تماشای مسابقه ای از بوندس لیگا رفته بود که زیر نور نورافکنها برگزار میشد.
او می خواست عملاً در حین بازی به آنها نشان دهد که نور تعبیه شده شان، یا چشم کسی که کرنر می زند را می زند و یا کسانی که مسابقه را تماشا میکنند. چنین شد که پس از تحقیقات و بررسی های بسیار تصمیم گرفت که نور ورزشگاه فرح آباد را کنار سقف تعبیه کند؛ آن هم فقط با استفاده از یک سوم پروژکتورهایی که در استادیومهای بین المللی دیگر استفاده می شود.
گفته بود تمام پروژکتورها نور را فقط روی زمین بازی می تابانند و هیچ جای دیگری را روشن نمی کنند اما فرح آباد را باید جوری نورگذاری کرد که حتی خارج از استادیوم هم نور به شکلی باشد که مردم راه خروج یا حتی فرارشان را ببینند.
همچنین از دیگر کاردانیهای او این بود که هنگام ساخت سازه، چندباری سقف استادیوم را به وسیله تونل باد امتحان کند تا دریابد که اگر ٢٠٠ کیلومتر سرعت باد از بالا و ۲۰۰ کیلومتر دیگر از زیر به آن بوزد، آیا سقف قدرت تحمل آن را خواهد داشت
او مدل های مختلفی را برای بارگذاری نیروی باد و فشار امتحان کرد. حتی به ماکت سازی در انگلیس سفارش داد که ماکت بزرگ فرح آباد را بسازد تا آن را آزمایش کنند و آن روز توانستند روی آن ماکت، بارگذاری و نیروی باد و وزن آن را اندازه گیری کنند و حتی به این نتیجه برسند که روی هر تکه سقف، ۵۰ کیلوگرم بار اضافی بگذارند تا نیروی باد نتواند آن را بلند کند.
ساختمانی که می تواند حتی در برابر زلزله 9 ریشتری مقاومت کند و در این نیم قرن در مقابل عوامل طبیعی و بدتر از همه از گزندِ بی توجهی های تکان نخورده است
آیا قابل فخر نیست؟
مهندسی که فخر ما بود...
فخر که جای خود دارد. بیایید حداقلش مهندس ایرانی را دلرنجه نکنید. مردی را که کار ساخت ورزشگاه فرح آباد را در سه سال و نیم به فرجام رساند و در این مدت مصائب بسیاری از سر گذراند. مردی را که تمام نقشه های این ورزشگاه را با دست انجام داد چرا که آن زمان هیچ ابزار کار الکترونیکی یا کامپیوتری وجود نداشت. مهندسی را که اجازه نمی داد یک ریال از مبلغ ساخت این سازه دزدیده شود و نامش باید در تاریخ بماند.
مهندسی را که باغ خود در دربند و خانه اش در ایتالیا را فروخت تا ساخت ورزشگاهی که مسئولیتش را بر عهده گرفته بود به هر مصیبتی که هست به سرانجام برساند و هنوز که هنوز است ظاهراً وکلای بین المللی اش درصددند تا حق الزحمه نیم قرن پیش او را زنده کنند!
مهندسی را که آن روزها آنقدر جوان بود که کسی حرفش را گوش نمی داد و به همین خاطر هم یک استاد دانشگاه مسنی را استخدام کرده بود تا به جای او در جلسات شرکت کند بلکه حرفش به خاطر پیری اش خوانده شود!
مهندسی که استادیوم فرح آباد را با خون دل و چنگ و دندان ساخت. مهندسی را که بارها و بارها در آن زمان پیشنهاد دریافت رشوه سنگین دادند و او فقط اخم کرد.مهندسی که یک بار پیشنهاد بی شرمانه رشوه دهندگان در ابتدای پروژه را با جوابی سربالا مواجه ساخت که از او خواسته بودند مبلغی معادل هزینه ساخت استادیوم را به عنوان بودجه بیشتر درخواست کند اما پسر سعدالله خان که اینکاره نبود.
حالا او وقتی میبیند استادیوم دست سازش که روزگاری موجب رشک آلمانیها بود به امان خدا در گوشه ای از تهران افتاده است و حتی برای هزینه نگهداری اش هم بودجه ای در خور اختصاص داده نمی شود آهی می کشد و سرش را با کتاب نویسی برای زندگینامه پدرش و سرگذشت یک استادیوم شرقی پرمصیبت گرم می کند.
گاهی هم البته دانشجوهایش را به دیدن بزرگترین سازه کابلی خاورمیانه م یبرد و آنجا رئیس ورزشگاه از اینکه بودجه ای برای نگهداری ورزشگاه در اختیارش نمی گذارند می نالد و او سرش را پایین می اندازد.
مهندسی کهنسال اما عاشق پیشه که به خبرگزاریها می گوید
دنیا به چنین سازه ای میبالد اما ما حتی آن را نمی شناسیم
نباید هم بشناسیم... مگر، از زبان کسانی که قدیم ها برای تماشای فوتبال مراسم افتتاحیه این ورزشگاه به آنجا رفته بودند و بعد از پایان مسابقه هم دل شان نمی آمد ورزشگاه را ترک کنند. آنها در قوس و گذرهای طولی زیر پلکانها قدم می زدند انگار که زیر سقف بازار تهران پیاده روی می کنند و حّظ می برند. بلندگوها هم هرچه فریاد می کشید که لطفاً استادیوم را ترک کنید اما آنها از سازه ای که موجب افتخارشان بود بیرون نمی رفتند. انگار خانه پدری شان بود. لذت فرح آباد فقط زیر زبان آنها باید مانده باشد برادر. وگرنه از زیرزبان تاریخ گریخته است....