تولد 80 سالگی کالین هاروی مبارک 💙
یه اورتونی به تمام معنا با سابقه بیش از 40 سال همکاری با آبی ها
حامی، بازیکن، مربی، مدیر، سرمربی و...
از زمان درگذشت برایان لابون و بعد از آن هاوارد کندال، می توان به شدت استدلال کرد که کالین هاروی بزرگترین اورتونی زنده است (تقدیر افتخاری برای درک تمپل و جو رویل، همچنین). کالین که یکی از هواداران وفادار پسران گودیسون پارک بود و برای باشگاه محبوبش قرارداد امضا کرد و برای اولین بار برای تیم اصلی در ورزشگاه سن سیرو بازی کرد، در اواخر دهه 1960 به عنوان بخشی از "ثلاث مقدس" هافبک تافی ها جاودانه شد. در اواسط دهه 1970 او به بلفیلد بازگشت تا استعدادهای جوان را پرورش دهد تا اینکه در سال 1983 به عنوان مربی تیم اصلی تحت هدایت هوارد کندال ارتقا یافت و از موفقیت بی نظیری در باشگاه برخوردار شد. در سال 1987 به عنوان سرمربی منصوب شد، اما تیم در چندین نوبت به او نزدیک شد. پله سفید آخرین سالهای زندگی خود را با آبیها گذراند که الماسهای جوانتری را در تیم قهرمان جام حذفی FA در سال 1998 و پس از آن وین رونی مشخص کرد.
خون آبی
من متولد شدم و ابتدا در خانه شورای پدربزرگم در فازاکرلی، آنجا زندگی کردم و پنج یا شش نفر در آنجا زندگی می کردند.
پدربزرگ مادری من یک اورتونی دیوانه بود. شنبه او روی اسکله کار می کرد، سپس چند فنجان قبل از رفتن به بازی و خانه برای صرف چای - شنبه یک مرد کارگر. کار را رها میکردید، به میخانه راه میرفتید - اغلب وینسلو - سپس در آخر سفارش میدادید، پایتان را تمام میکردید و میروید داخل زمین. در آن زمان هیچ نوشیدنی در زمین ها فروخته نمی شد، بنابراین میخانه ها ساعت سه بعد از ظهر تعطیل می شدند و مسابقات در ساعت 10 و 10 شروع می شد، تا ده دقیقه به آنها فرصت داده شود تا وارد شوند. او از نیمه راه گلزنی کرد! رکورد گلزنی او شگفت انگیز بود - هارلند آن را شکست نخواهد داد. من دیکسی را چند بار در سخنرانی ملاقات کردم. او بسیار بامزه با آن نوع طنز آن زمان بود. من در گواهینامه او بازی کردم، ترکیبی از اورتون و لیورپول اسکاتلندی در مقابل انگلیسی ها. هر باشگاه مناسبی در آن دوره دو، سه یا چهار بازیکن شایسته اسکاتلندی داشت.
پدر من، جیم، آبی بود. او در سال 1924 متولد شد و بلافاصله به تماشای اورتون بازگشت. او در طول جنگ در کاروان های بالتیک در نیروی دریایی بود - اما هرگز در مورد آن صحبت نکرد (عمویم در مورد آنچه که در آن بوده است به من گفت). درست بعد از جنگ، با عمه رز و عمو پیت در خیابان لیتا زندگی می کردیم. ما یک اتاق خواب با یک طناب با پتویی که برای حفظ حریم خصوصی از آن آویزان شده بود، به اشتراک گذاشتیم. خانه برای پدرم عالی بود، زیرا او فقط باید از گوشه و کنار آن راه می رفت و در پارک گودیسون بود. من با او به تماشای اورتون می رفتم - او به خیابان گولادیس می رفت و من و برادرم با قلم پسران می رفتیم. بعد از آن در کنار مغازهای که در گوشه خیابان شهر قرار داشت، ملاقات میکردیم - اکنون یک دفتر فروش است. قلم زندگی خودش را داشت. قفسی در گوشه خیابان گولادیس بود. تو فقط انباشته بودی - مثل چیزی از ارباب مگس ها بود . قلدرها در جلو بودند - بنابراین شما در نزدیکی آن نبودید. من در کنار برادرم، برایان ایستادم، او چند سال از من کوچکتر است و سال ها در ایالات متحده آمریکا زندگی کرده است [اد. متأسفانه، برایان پس از این مصاحبه درگذشت].
من با تماشای آنها در دسته دوم با افرادی مانند پیتر فارل، تامی اگلینگتون، دان دانوان و کن برچ بزرگ شدم. زمانی که ما مجدداً صعود کردیم [در سال 1954]، پدرم به بازی مقابل اولدهام رفت. آنها تا نیمه به آنجا نرسیدند - اورتون قبلاً چهار بر صفر می برد. در نیمه دوم هم همینطور باقی ماند. وقتی از خواب بیدار شدیم و صبح برای مدرسه آماده می شدیم، او پاکتی را به ما نشان داد که مقداری چمن در آن بود، همانطور که در پایان در زمین حضور داشت
کالین بازیکن پنجم از راست، c1961
سهشنبهها و پنجشنبهها با اتوبوس به بلفیلد میرفتیم تا در آنجا تمرین کنیم (قبل از بازسازی - لیورپول همین کار را با ملوود انجام داد). ما چند تمرین انجام دادیم و سپس یک بازی 7 نفره داشتیم. یک بار، زمانی که 15 سالم بود، سه شنبه شب یک بازی 7 نفره داشتیم و این مرد بزرگ به آن ملحق شد و همه را به هم می کوبید. او بازیکن بدی نبود و در پایان به لس شانون، مربی گفتم، "من هیچ شانسی ندارم"، اما لس گفت: "او بازیکن زمین است، او حدود 28 سال دارد. او یک شخصیت است." دوگی رز بود - من تا به امروز با او دوست بودم. او اکنون در خانه سالمندان است - من می روم و او را می بینم. او اکنون حدود 91 سال دارد و مثل همیشه سرزنده است [Ed. دوگی چند ماه پس از این مصاحبه درگذشت].
بازیکنان خوبی مانند آلن جارویس، یک فوتبالیست واقعا خوب از راکسام بودند که برای هال بازی کرد. او مهارتهای توپی فوقالعادهای داشت - شاید در زمان بازی فوتبال خیلی زیاد نبود - و من به او نگاه کردم و فکر کردم: "من هرگز به خوبی او نخواهم بود.
من در تیم اول بودم و خوب بازی می کردم و بعد از آن آلن بال آمد و او در سطح متفاوتی بود. من هرگز چیزی شبیه او ندیده بودم فکر کردم: "چشمک می زند، من باید خیلی سخت کار کنم تا به آن نزدیک شوم" و این بازی من را بهبود بخشید، بدون پایان. من هرگز چنین چیزی را ندیده ام. آلن تازه وارد شد. این غرور نبود - او فقط این طبیعت عفونی را در مورد خود داشت. ما همه چیز را در مورد او می دانستیم، البته - او به تازگی جام جهانی را برده بود. او سطح را برای همه بالا برد. ما در Charity Shield در گودیسون مقابل لیورپول بازی کرده بودیم و آنها ما را به قتل رساندند - بنابراین هری کاتریک روز دوشنبه بالی را خرید. ما شنبه با فولام بازی کردیم و بالی گل زد. سپس با لیورپول بازی کردیم و آنها را 3-1 شکست دادیم و می توانست 5 یا 6 شود، این تفاوتی بود که او ایجاد کرد. او حتی بیشتر از بابی کالینز الهام بخش بود - بابی یک اسکاتلندی خجالتی بود، اما بالی رفتاری صمیمی داشت. از آن زمان تا به حال کسی مثل او را ندیده ام. من در مورد آن فکر کرده ام و هرگز به کسی نرسیدم، او یکباره بود. وقتی بالی آمد، من یک روال معمول داشتم که با توپ بازی می کردم و چند دویدن انجام می دادم و سپس به گاراژ می رفتم و یک توپ تنیس را به دیوارها شلیک می کردم. این به خاطر بالی بود - هدف این بود که به خوبی او نزدیک شود. من هرگز انجام ندادم، اما هدف این بود.
به ترتیب از بالا به پایین کندال، هاروی و بال تثلیث مقدس
برای من، دو بازیکن برتر اورتون در تمام دوران، دیکسی دین و آلن بال هستند. من نویل را به حساب نمیآورم که او یک دروازهبان بود و آنها هیچ ربطی به فوتبال ندارند - این را میگویم در حالی که او اینجا نیست! بازیکنان بسیار خوبی در اورتون حضور داشته اند، اما هیچ کدام در سطح خود نیستند. من صادقانه فکر می کردم که وین رونی [اد. کالین در دوران جوانی رونی را مربیگری می کرد] یکی از بزرگان تمام دوران مانند کرایف و مارادونا بود، اما او کاملاً به آن نرسید، او در سطح پایین تر از آن بود. با این حال، او بازیکن درخشانی بود. رکورد گلزنی او در منچستریونایتد و انگلیس – شما کاری را که او انجام داده بدون اینکه بازیکن بزرگی باشید انجام نمی دهید. قبل از مصدومیت مقابل پرتغال در یورو [2004] او به خوبی بازی می کرد که من تا به حال او را دیده بودم.
تمام تیم اورتون در اواخر دهه 60 بازیکنان بسیار خوبی بودند - اگر شما یکی از آنها نبودید نمی توانستید برای باشگاه بازی کنید. هوارد بهترین تکلگر تک به تکی بود که من دیدم – و او می توانست با پاس های زیاد بازی را باز کند. ما نسبتاً نزدیک بودیم - اما در جیب یکدیگر زندگی نمی کردیم. من هرگز برای آن نبوده ام. اگر تمام روز با کسی کار می کنید، شب ها هم با او زندگی نکنید!
اگر همه چیز در یک شنبه اتفاق نمی افتاد، در روز دوشنبه (هاوارد، آلن و من) چند حرکت را بین ما در تمرین زمین تمرین و در بازی های پنج نفره انجام دادیم. ما در یک طول موج فوتبالی بودیم. سپس ویلف دیکسون [مربی] سعی میکرد ما را در تمرینهایی قرار دهد و ما میگفتیم، "ویلف، ما این را اختراع کردیم - این کاری است که میکنیم!"
بیشتر اوقات مرخصی من برای بهبودی بود. بعدازظهرها بعد از تمرین چند ساعت بخوابم تا ریکاوری کنم. من همیشه معتقد بودم که تمرینات باید 100 درصد هر روز یکنواخت باشد و این در بازی ها لحاظ شود. برایان لابون فوتبالیست بسیار خوبی بود اما در مورد تمرین ناله می کرد. اما برای من برای کاری که از انجامش لذت میبردم پول میگرفتم - شگفتانگیز بود! شنبه فشار زیادی بود چون باید برنده می شدی – اما در طول هفته من برای دویدن دستمزد می گرفتم.
زمانی که به عنوان مربی به اورتون برگشتم، آنها را برای بعدازظهر به اورتون برمیگرداندم، چیزی که در آن زمان اصلاً شنیده نشده بود. هدف این نبود که آنها را بکشند، کار با توپ زیاد بود. و من این کار را با تیم های ذخیره و اول ادامه دادم. هر روز یک پست برنده بود - باید به جلو می رفت و در تمرینات بهترین بود و سپس آن را وارد بازی می کرد.
اورتون و من
اورتون برای من چه معنایی دارد؟ از مدرسهای بودن که به تماشای آنها میرفت تا پیوستن به آنها، این یک شیوه زندگی بوده است. حتی الان، من همچنان به تماشای آنها خواهم پرداخت. یک روز نوه ام گفت: "پدربزرگ، آیا برای بازی بعدی خانگی دو بلیط گرفته ای؟" گفتم: "میدونی که همیشه داشتم" و اون گفت: "اشکالی نداره اگه باهات برم؟"