انگار همیشه اینجاست. شبیه یک نیمکت قدیمی در کوچه. یک بوته رز قرمز در حیاط. همه به بودنش عادت دارند. دوستش دارند. اما کسی مدام او را ستایش نمیکند. هنگام انتخاب بهترینها سراغ دیگران میروند. تا وقتی که نباشد. برود. آن وقت همه به دنبالش میگردند. اگر امروز پل اسکولز اینجا بود...
پل اسکولز در پایان فصل 2010/11 از فوتبال خداحافظی میکند اما اندکی بعد و در ژانویه فصل بعد بار دیگر تصمیم به میادین باز میگردد. خبری خوش برای طرفدارانی که دو دهه با خاطرات، شوتها و نقش روح سرگردان اسکولز در قلب تیمها و نسلهای مختلف سر الکس فرگوسن در الدترافورد زندگی کردهاند.
جو گانلی، یکی از آن طرفداران است که خاطره بازگشت اسکولز را به خوبی در یاد دارد:
اگر بخواهم پل اسکولز را در تمام سالهای حضور او، از زمانی که پسری سرخ مو در میان بچههای کلاس 92 بود تا قهرمانی اروپا و گل او برابر بارسلونا و ... تعریف کنم، باید احساساتم در روز 8 ژانویه 2012 را برایتان شرح دهم؛
صبح آن روز سرد و بارانی با شور و حال دربی منچستر در اف ای کاپ از خواب برخاستم. رقبای صدرنشین در لیگ، برای یکصد و شصت و دومین دربی در دور سوم اف ای کاپ مهیا میشدند. دربیهای بین 2008 تا 2013 هیجان ویژه ای داشت. سیتی به لطف مالکان اماراتی قدرتمند شده بود و ما با فرگوسن می تاختیم. اما علت هیجان آن روز من چیز دیگری بود: زمزمه های بازگشت پل اسکولز
همه جا صحبت از او بود. روزنامههای صبح. شبکههای تلویزیونی. رسانههای اینترنتی. و هنگامیکه ظهر ترکیب تیمها اعلام شد، او هم در لیست تیم بود. با شماره 22 روی نیمکت. ظاهرا حتی سایر بازیکنان هم تا وقتی پیراهن او را در رختکن ندیده بودند، از بازگشت او بی خبر بودند. همه چیز برای بازی شماره 677 اسطوره خط میانی باشگاه مهیا بود.
من گیج بودم. در شوک. از هر عبارت دیگری که میخواهید استفاده کنید. مطمئنم به دربی ربطی نداشت. این هیجان غافلگیری از بازگشت بازیکن محبوبم به میدان بود. عشق اسکولز، برای من فقط یک رقیب دارد. اریک کانتونا. مردی که من را در کودکی شیفته و طرفدار یونایتد کرد. اما اریک، در سال 1997 وقتی فقط 10 سال داشتم خداحافظی کرد. کانتونا مرا عاشق یونایتد کرد اما کسی که بیشترین لذت را به من هدیه نمود، پل اسکولز بود.
من تقریبا تمام دوران حرفهای او را از نزدیک تماشا کردم اولین تجربه حضور من در ورزشگاه به 7 سالگی ام بر میگردد. سال 1994، بازی من یونایتد و بارسا در الدترافورد زمانیکه اسکولز فقط پنجمین بازی خود را برای تیم اصلی یونایتد انجام میداد. این آغاز راه اسطوره ای بود که 718 بازی برای یونایتد انجام داد.
من متولد بلیکلی در شمال منچستر بودم. و فقط با نیم ساعت پیاده روی به میدلتون، محل تولد اسکولز میرسیدم. جایی که چند بار با پدر و مادر اسکولز در میخانه ها و کافه های آن بازی پل را تماشا کردیم.
در سال 2012 و هنگام بازگشت او، برایم اهمیتی نداشت که سرعت او کندتر شد. با ارزشترین دارایی مغزش بود که هنوز هم بهتر از بسیاری از هافبکهای کنونی کار میکند.
خوب یادم هست که در تابستان 2011 در تمرینات یونایتد او را از نزدیک دیدم. بدون هیچ زحمتی با یک استپ معرکه توپ را جلوی پایش می انداخت و دروازه را با شوتی سرکش باز میکرد. با این حال، مدام چیزی ذهنم را آزار می داد. حیف است که او ما را ترک کرده.
پنج ماه بعد، اسکولز برگشت. آن بازی با سیتی برای سایر طرفداران هم خاطره انگیز شد. اما ورود اسکولز به زمین در نیمهی دوم گیلاس روی کیک ما بود.
یونایتد با ضربهی سر فوق العاده وین رونی پیش افتاد. سپس کمپانی به خاطر تکل بی پروا روی نانی اخراج شده. ما دو گل دیگر در نیمه اول زدیم و کار تقریبا در زمین حریف تمام شد اما آنها دست بردار نبودند. بلافاصله با اغز نیمه دوم کولاروف با یک ضربه ایستگاهی بازی را 3-1 کرد. سرانجام لحظهی شیرین فرار رسید. درست وقتی یک ساعت از بازی گذشته بود، اسکولزی وارد زمین شد.
مسلما دوری از میادین روی او تاثیرگذار بود اما در عرض چند دقیقه به ریتم قدیمی خود برگشت. توپ را در اطراف هافبکهای سیتی می ربود و به سرتاسر زمین ارسال میکرد.
با این حال او توپی را روی یک پرتاب اوت نزدیک دروازه از دست داد، و همان توپ به گل دوم سیتی منجر شد. اما و در نهایت بازی با همان نتیجه به پایان رسید و بعداز ظهر باشکوه ما رقم خورد. نهار یکشنبه را با لذت بخورید. ابجوها را سر بکشید. اسکولز بازگشته و یونایتد برندهی دربی شده.
دوران حرفهای اسکولز 15 دیگر ادامه یافت و در نهایت با یازدهمین قهرمانی لیگ برتر به پایان رسید. در این برهه بازیهای فوقالعادهای برابر فولام و کوئیز پارک از اسکولز به یاد دارم اما هیچ چیز لذتبخش تر از دیدن دوبارهی او در زمین نبود. او تمام تلاشش را به میدان میآورد. شبیه سالهای درخشانش از 1999 تا 2003. میدوید تکل میزد. و درگیر میشد. برای ما که روی سکوها بودیم، لحظه لحظه آن بازگشت فرصت مغتنمی بود.
اعتراف میکنم که امروز، نگران میراث او در تیم هستم. همه کسانی که دوران او از 1994 تا 2013 را دیدهاند، میدانند که او یکی از لذتبخش ترین بازیکنان تاریخ باشگاه بوده، اما برای نسل جدید که عطش خواندن آمار و دیدن هایلایت بازیها و قضاوت یک بازیکن را دارند، متاسفانه اسکولز فقط یک کارشناس بداخلاق تلویزیونی است.
مطمئن باشید جدولهای با اعداد درشت مقایسه اسکولز و دیبروینه، رایس، اودگارد، گوندوگان و... در صفحات اینستاگرام، چیزی برای عرضه نخواهند داشت. همچنین ویدیوهای یوتوب.
جادوی اسکولز در شجاعت و قدرت خلاقیت او بود. چگونه میخواهید این چیزها را اندازه گیری کنید؟ او همیشه، همیشه به دنبال توپ بود و هر وقت آن را به دست میآورد کار مفیدی با آن انجام میداد. حتی چیزی فراتر از آن چه که ما آن را کار مفید تلقی میکنیم. کارهایی که برای ما نفسگیر بود و جذابیتی بی پایان داشت. تصور کنید در استادیوم مشغول تماشای او هستید. چرخش در همه جای زمین، همیشه با ایدههای خلاقانه، باورم نمیشد که او فقط چند کیلومتر آنطرف تر از محل زندگی من متولد شده.
بنابراین وقتی آن روز فرصتی یافتم تا اسکولز را بار دیگر ببینم انگار دوباره متولد شده بودم. در روزهای خاکستری و بارانی منچستر، شما به مردانی نیاز دارید تا گرما و شکوه را به وجودتان بیاورند. و اسکولزی یکی از آنها بود