مطلب ارسالی کاربران
Adel Hajgohari - Mardi Dar Mahtab
صدایی قدم هایی میآمد ، مردی در تاریکی شب ، مردی پر از رویا و امید اما با دلی پر از رنج و غم روزگار ، مردی که تاریکی شب را فرصتی میدانست برای پیدا کردن همدردی ، اما مرد تنهای این داستان ، آنچنان از عشق پر بود که فرصتی برای راه دادن به نا امیدی نداشت ! دلش پر بود و یاد روزهای شیرین در سرش ، اما تاریکی شب او را بیدار ساخته بود ، از تاریکی بیدار بود و نمیخواست که این شب ادامه پیدا کند ، مردی که معنایی را یافته بود و تاریکی شب برایش فرصتی بود ، تا این عشق را نشان دهد ، خلوت او و عشق با هم ، مرد تنها ، در شب ، دل شسته با نور ماه ، او بیدار است ، چشمهایش نمیخوابند ، تا بگوید بیداری با تاریکی شب ، فرصتی برای دوست داشتن هاست