مطلب ارسالی کاربران
Adel Hajgohari - Ta Amadi
دانلود و پخش تنها با قطع کردن فیلترشکن امکانپذیر است.
باران میآمد ، صبحی پاییزی ، هوا سرد بود ، من هم هنوز در باغ نارنج ، خواب از چشمانم گرفته شده بود و جز یادت چیزی در سرم نبود ، یک قلم و یک کاغذ ، همدم من هم توصیف نقش چشمان خورشید ، اگر طعم نارنج را نمیدانستی میگفتم با تو شیرین است ! این باغ چیزی در دل خود دارد که نمیتوان آن را از یاد برد ، انگار تمام احساسات در چشمانت خلاصه شده ، بگزار برویم ، برویم به جایی که تو و من از رویاهایمان برای هم میگوییم و شادی را نه فقط برای چشیدن بلکه برای لمس کردم میخواهیم ! من میخواهم نشانت دهم ، شگفت انگیزی نوری را که در درونمان داریم ، من میخواهم تا همیشه بگویم ، با آمدنت خورشید دوباره لبخند زد ، تا آمدی باغ نارنج دوباره پر بار شد