علے رُزشاهکار ادبی حج اصغر در وصف سلطان الگری:
گویمت سلطان عالم این چنین
بر تو ای استاد فوتبال در تورین
آلگری در دل ندارد حقد و کین
غم جور انسان نمایان در زمین
یونان ثانی تویی دیوان جامی تویی
پست و جانی از برایت در کمین
توی این دنیای وارونه پَرست
از غمِ نامردمی ها دل پُر است
.
برگِ گلها قاتلِ پروانه هاست
باغبان حتی! تبر دارد به دست
آن دفاع و هافبک و فوروارد کند
در جراید گشته ای یک مرد پست
.
نخبگان مثل تو ، گمنام و خُرد
شهرت ناپختگان بسیار هست
باز می گردم غزل کامل شود
باید از این ما جرا ها خوب جَست
.
کودکی کردن علاج ماجراست
هرکه باشد اینچنین آزاد رست
.
مهربانی، عاشقی، آسودگی...
سادگی در کودکی آید به دست
. آلگری را صبر بی حد لازم است"
مرد عابد را عزم معبد لازم است
عده ای از نانِ شب هم بی نصیب
آن یکی تا خرخره پروار و مست
مژده ای دل ما مسیحا خواستیم
مثنوی را در غزل آراستیم
.
ای خدا تاکی پریشانی کنیم؟
مهر خاکی را به پیشانی کنیم
.
ظلم ظالم جورِ جلادانِ دون
می شود از بینمان آری برون؟؟؟
.
پیش الگری نفاق را کُشته ایم
ّبذر مردی را به جایش کِشته ایم
.
روز و شب در فکر اغوای همیم
بدتر از خفاش دائم درهمیم
.
بسکه بد خلق و دهان پرخاشه ایم
مثل کفتاران به گرد لاشه ایم
اصغرم من پیش آن مرد عظیم
لعن خالق رو به شیطان رجیم