عجب شب باحالی بود
چند شب پیش بچه ها ساعت ۱۰ شب وقت سالن گرفته بودن، از قبل گفتن بهم عارف بیای یادت نره..
شب سالن یکم باتاخیر رفتم، یکی از رفقا SMS داد کدوم گوری عین چی ۷ بر ۲ عقبیم داریم به چاک میریم
تا رسیدم و لباس درآوردم و گرم کردم، دو تا دیگه خوردن شد ۹ بر ۲
رفتم داخل، حریفمون حمله میکرد اما گل ۱۰ که پایانی بود رو نمیتونستن بزنن 😂 هر چی میزدن انگار طلسم شده بود
دیگه کم کم تیمو دست گرفتم و یه چندتا حرکت زدم، بچه هامونم روحیشون شد سوپر.. اونا همچنان ضربات آخرشونو گل نمیکردن و طلسم افتاده بود
دو سه تا گل زدم و زدیم، بازی رسید به ۹ به ۸ بنفع اونا
یه صحنه دیدم دروازه بان اومده جلو، گل ۹ رو یه رابونای چیپ مانند یکم جلوتر از وسط زمین زدم، کرک و پر دروازه بان و تماشاگرا و بازیکنای خودمون ریخت 😃 با گوشی فیلم گرفتن، ببینم کی داره بگیرمش حتما ویدیوش رو میذارم
.
بازی شد ۹ به ۹، ما عادت داریم ۲ تا میکشیم پایین، مساوی ۷ به ۷ شدیم
اونا همچنان ضربه آخرو نمیزدن، یا اوت و کرنر میشد، یا دروازه بان میگرفت 😂 پنالتی هم شد واسشون زدن بیرون
.
سرآخر بازیو ۱۰ به ۸ بردیم.. گل ۱۰ رو که زدیم انگار فینال جام جهانی بود، یه خوشحالی میکردن بچه های تیممون
اونورم بازیکنای حریف کپ کرده بودن سر یه گلی که نتونستن بزنن و داشتن با هم دعوا میکردن، اون میگفت تو بی عرضه ای، اون میگفت چرا خودت نزدی، دروازه بانشونو فحش میدادن رابونا خورده
چندتا فحشم دو سه تا رفیقم که اونور بازی میکردن بهم دادن 😂