خب ی شب بود شیر کاکائو میخوردم و در پارک قدم میزدم دیگه ساعت ۱۲ شب شده بود دیدم ۲ تا بچه دارن گریه میکنن رفتم پرسیدم
بعد چیزی که دیدم اعجاب انگیز بود
با دوق زیادی ببخشید ذوق زیادی به هوا پریدن و گفتن کینگ مجید هورااا
من گفتم اینا منو از کجا میشناسن
یعد گفتن کینگ مجید آهنگی که میگفتی مهندس کجایی رو بخون
گفتم مهندس همینجاست
بعد دختره گفت یعنی مهندس خودتی کینگ مجید
پرسیدم که چند سالتونه
دختره گفت ۸ پسره گفت ۶
گفتم بله منم خیلی خوشبختم ۲۰ سالمه از همین پارک با شما صحبت میکنم
دختره خندید و گفت خخ خودمون میدونیم
بعد کارت صد آفرین درآوردم گفتم بگیر آفرین که میدونی
بعد پسره ناراحت شد گفت منم کارت موخوام کینگ مجید
مجبور شدم کارت پولم رو بدم بعد گفت نه صد آفرین موخوام
گفتم صد آفرین چیه برو با این خوراکی بخر
بعد دختره گریه کرد گفت منم خوراکی موخوام
یهو ۲ تا شربت ورداشتم ی آبی ی قرمز گفتم بگیرید بچه ها.
بعد گفتن پس تو چی کینگ مجید من گفتم خوشم نمیاد
بعد گفتن چیزی که کینگ مجید خوشش نیاد ما ام خوشمون نمیاد!!
گفتم خیله خب چیکار کنم
بعد دختره گفت من مطمئنم کینگ مجید قرمزو ورمیداره
پسره گفت نه آبی کینگ مجید آبی
خب همین الان ی ایمیل اومد!
بله نامه ای از طرف کبوتر نامه رسان از ی دختر ۶ ساله درمورد بر تو نگین دختر قشنگ
نگین ۶ ساله از تهران نوشته که کینگ مجید تو هرگز کلیشه ای نبودی و ما منتظر بودیم با گفتن این که پسره میگفت قرمزو وردار کینگ مجید دختره میگفت آبی این کلیشه که آبی رنگی پسرونه و قرمز دخترونه است را بشکنی کینگ مجید نکنه تو کینگ مجید نیستی و محمود هستی
خب در جواب این دختر قشنگ من نوشتم که همانطور که میدانید کینگ مجید همیشه بیننده را عالمگیر میکند و اینطور است که او حداقل یک دهه است مینویسد اما همچنان کلیشه ای نشده و کارهای او خنده به لبان شما گل های نوشکفته از وطنم میآورد
خلاصه بعدش من دیدم دختره اصرار میکنه قرمز پسر آبی
خودم انتخاب نکردم قرمزو گذاشتم جلو دختره پسره آبی
بعد پسره گفت کینگ مجید چون اول قرمزو گذاشت پس آبی رو دوست داره!
دختره گفت چه ربطی داره این یعنی قرمز رو دوست داره
من گفتم ته آبی نه قرمز فقط زرده طلایی
بعدش گریه کردن یک عدد بيسکوئيت از جیب درآوردم و بهشون دادم تا خوشحال بشن
نهایتا هم آبمیوه ها دزد برد تا درس عبرتی شود برای این فرشتگان تا دیگر سر این چیزها دعوا نکنند و به نظر کینگ مجید احترام بگذارند
یادم اومد که این بچه ها گم شده بودن برای همین از گریه کردنشون اونقدرم ناراحت نشدم چون گریه کردنشون از گم شدن تبدیل شد به گریه کردن بخاطر اینکه کینگ مجید شربت آبی رو میخوره یا قرمز
نهایتا پدر و مادر آنها توسط کینگ مجید بچه ها رو پیدا کردن و باری دیگه ثابت شد کینگ مجید یک قهرمان هست
در آغاز سال تحصیلی کینگ مجید برای شکستن کلیشه ها کیف آبی را خرید و برای دختر فرستاد و کیف قرمز را برای پسر
به همین دلیل کینگ مجید که توسط پدر پولدار آنها در کارخانه استخدام شده به دلیل ناراحت شدن بچه ها بخاطر کار کینگ مجید غضب کرده و او را با تیپا بیرون انداخت اما باری دیگر کینگ مجید با پست های خود در سایت خود را ثابت کرده و برای نوشتن کمیک های مارول استخدام شد
اما کینگ مجید به دلیل علاقه به کاربران در این سایت به نوشتن ادامه داد
هستم گر نیستم گر نروم میروم