مطلب ارسالی کاربران
قاتل زنجیره ای(16)...خوناشام پاکدشت
محمد بسیجه(بیجه) متولد قوچان خراسان رضوی،هیولایی که ایران را در بهت فرو برد،قاتل بیش از 20 نفر و تجاوز به 17 نفر از همین تعداد.پرونده ی او بزرگترین و جنجالی ترین پرونده ی جنایی 71 سال اخیر ایران است.
او اعتراف کرد خود در کودکی مورد تجاوز قرار گرفته بوده و قصد انتقامگیری از جامعه را داشته و دیگر اینکه از مرگ زودهنگام مادرش و کمبود محبت ناشی از آن در کودکی رنج میبرده است.بیجه درباره انگیزه اصلیاش برای ارتکاب قتل گفت: "من از بچگی تحت ظلم بودم و وقتی زندگیام را با دیگران مقایسه میکردم، ناچار دست به چنین اعمالی زدم"
او فردی بود که به واقع قربای فقرجامعه ی ایران شده بود،با وجود اینکه تنها تا سوم راهنمایی درس خوانده بود اما به خاطر مطالعه ی روزنامه و کتاب این مسئله اصلا قابل تشخیص نبود،به طوری که در یک مورد گفته بود استاد دانشگاه است و افسران پلیس نیز باور کرده بودند.بیجه گفته بود در ابتدا قصد داشتم برای انتقام فرزندان فرماندار و شهردار تهران را به قتل برسانم اما این کار خیلی سخت بود برای همین به کشتن بچه های اطراف ورامین روی اورد،و دراینجا بازهم قشر فقیر جامعه قربانی یک گناه نکرده ی دیگر شد...خودش گفته میکشتم چون دلم میسوخت،انها هم مانند من بدبخت بودند و محبت نمیدیدند،انها هم مثل من قربانی بودند،من فقط انها را راحت کردم.
بیجه از سیگار متنفر بود و هرروز یک لیوان شیر میخورد،ضریب هوشی او برابر 125 بود و همین مسئله ی هوش بالای او باعث شد تا یافتنش سال ها عقب بیوفتد،بیجه 3 بار توسط پلیس دستگیر شده بود اما هرسه بار با هوش و ذکاوت بالایش گریخته بود.زندگی او یک زمان تلخ است،رمانی که با مرگ مادرش در چهار سالگی تبدیل به جهنمی برای اوشد،بیجه در 10 سالگی به خاطر رفتار بد ناپدریش خودکشی کرده بود.
تمام این مسائل باعث شد تا بیجه تبدیل به هیولایی شود که قصاوت و بیرحمیش در نوع خود بی نظیر است.پس از شک های ممتد پلیس و در نهایت دستگیری 10 نفر،تنها دو مظنون باقی ماند،بیجه و شخص دیگری که دوست او بود،در ابتدا هرکدام چند قتل را پذیرفتند اما بیجه به ناگاه مسئولیت همه ی قتل ها را پذیرفت که به نظر هم درست میرسید،قاضی پرونده ی او میگوید:بیجه میخواست جاودانه شود،برای همین همه را پذیرفت.اولین قتل او در عاشورای 81 اتفاق افتاد،تجاوز و کشتن یک پسر پس از ان نیز بیجه به این اعمال ادامه داد،تعدادی را تکه تکه کرد،تعدادی را دفن کرد و بقیه را در کوره سوزاند و در یک مورد هم گوشت یک دختر 12 ساله را خورد...به نقل از خودش:پس از چندین قتل دیگر چیز حس نمیکردم،مطمئن بودم که انسان نیستم،اما من بیگناهم!
پس از اعلام حکم اعدام بیجه گفته بود:من نميدانستم كه قرار است اعدامم كنند،صبح زود ماموران به سلولم آمدند و گفتند كه قرار است 100 ضربه تازيانهات بزنيم. اما وقتي پابند به پاهايم زدند فهميدم كه به صحنه اعدام ميروم. اين بهترين و قشنگترين خبر زندگي ام بود.
او قبل از شلاق خوردن و اعدام شدن در پاکدشت سه چیز را به عنوان عامل بدبختی اش معرفی کرد. اولي تجاوزي كه در كودكي به من شد، بهطوري كه آرزوي مرگ ميكردم،دوم فقر اقتصادي و آرزوي پولدارشدن و سوم كتكهاي پدر و آزارهاي ناپدريام.
قاضی پرونده او میگوید:اگر سرنوشت او جور دیگری رقم خورده بود مطمئنا او یک استاد دانشگاه یا پزشک بود،اما فقر موجود در قشر پایین جامعه چیزی است که در جامعه ی ایران قابل تشخیص نیست.
قابل گفتن است بسیاری از خانواده های قربانیان حاضر به دریافت دیه ی فرزند خو نیز نشدند،با این حال از نظر مالی بسیار ضعیف بودند.
بیجه در حین اعدام و شلاق خوردن دو بار زانو زد،اما صدایی از او نیامد و در نهایت جسدش در مکانی نامشخص دفن شد.(حین اعدام برادر یکی از قربانیان با چاقو به بیجه حمله کرد و یک ضربه به کتفش زد)
در زمان اعدام قاضی پرونده برای او یک لباس نو سفید گرفت،چراکه بیجه در طول عمرش حتی یک بار نیز لباس نو نپوشیده بود!