مطلب ارسالی کاربران
مدیریت کمونیستی....
در آن روز، در ساعت ۱ و ۲۳ دقیقه صبح، یکی از چهار رآکتور گرافیتی در نیروگاه
هستهای چرنوبیل (اکراین) منفجر شد و ۱۲۰ میلیون جیوه موادِ رادیواکتیو در هوا پخش
شد؛ که صد برابر مقدار رادیواکتیوی بود که در هر دو شهر هیروشیما و ناگازاکی [بر
اثر بمبهای هستهای ایالات متحده] آزاد شده بود. خاکسترهای این انفجارِ اتمی از
شمال غربی وارد اروپای غربی و اسکاندیناوی شد و تا ولز و سوئد رفت و زندگیِ نزدیک
به پنج میلیون انسان را تحت تاثیر قرار داد. افزون بر ۳۰ کارگر اورژانس که در محل
ُانفجار کشته شده بودند، ۳۰ هزار نفر نیز از عوارض تشعشعاتِ چرنوبیل مُردند؛ بیش از
۲هزار نفر از ساکنین مناطق نزدیک به محل به سرطان تیروئید مبتلا شده، جان باختند.
چرنوبیل اولین فاجعه زیست محیطی اتحاد شوروی نبود. سال ۱۹۵۷ در چلیابیسنک-
۴۰ در مرکز پژوهشیِ مخفی (نزدیکیهای یکاترینبورگ در کوههای اورال)، مخزن
ضایعات هستهای منفجر شد و منطقهای به وسعت ۸ کیلومتر در ۱۰۰ کیلومتر را شدیدا
آلوده ساخت. ۷۶ میلیون هکتار از ضایعات رادیواکتیوی به سیستمِ رودخانه اورال ریخته
شد، که دههها این رودخانه را آلوده ساخته بود. ۱۰هزار نفر این منطقه را تخلیه کردند و
۲۳ روستا با بلدوزر ویران شد. رآکتور چلیابیسنک متعلق به اولین نسل از سازههای اتمی
شوروی بود و از ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۱ با کارگران برده ساخته شده بود.
فاجعههای بشرساختِ زیست محیطیِ دیگر که مقیاس وسیعی داشتند، عبارتند از
آلودگی دریاچه بایکان، ویرانی دریاچه آرال، خالی کردن صدها هزار تن از بشکههای
حاوی رادیواکتیوِ نیروی هوایی در آبهای اقیانوس منجمد شمالی و دریای بارنتز، و
آلودگی منطقهای به وسعت ایتالیا در نزدیکیهای [شهر] نورلیسک سیبری به مواد گوگرد
دیاکسید. اینها و دیگر فجایع زیست محیطی همگی در نتیجه مستقیمِ مدیریت بیتفاوت
و ناکارآمد و رویکرد «بِبُر و بسوزان» شوروی به منابع طبیعی بود. این فجایع ناشی از
فرهنگ پنهان کاری بود. مقامات تا دههها به انفجار چلیابیسنک-۴۰ اذعان نکردند، با
این که این فاجعه فقط چند کیلومتر با یک شهرِ اصلی فاصله داشت؛ یعنی همان شهری
که در ۱۹۷۹ چندصد نفر از سیاهزخم مُردند که ناشی از نشت نیروگاه جنگافزارهای
بیولوژیک در مرکز شهر بود.
مشکلات رآکتورهای هستهای شوروی برای داخلیها به خوبی روشن بود:
دو گزارش مجزای ک.گ.ب در ۱۹۸۲ و ۱۹۸۴ نسبت به تجهیزاتِ «بُنجُل» (ساخته
یوگسالوی) و ناکارآمدی های جِدیِ رآکتورهای ۳ و ۴ چرنوبیل (که بعدها در ۱۹۸۶
منفجر شد)، اخطار داده بودند. چون این اطلاعات محرمانه نگه داشته شده بود (و هیچ
اقدامی صورت نگرفته بود)، نخستین واکنش غریزی رهبران حزب این بود که درباره
انفجار ۲۶ آوریل سکوت اختیار کنند؛ چهارده نیروگاه شبیه سازه چرنوبیل، در سراسر
کشور وجود داشت و کار میکرد. مسکو فقط چهار روز بعد از این فاجعه (آن هم در
گزارشی رسمی و دوجملهای) اذعان کرد که اتفاقی کنترلناپذیر روی داده است.
اما چرنوبیل دیگر نمیتوانست مخفی بماند. نگرانیهای بینالمللی و ناتوانی شوروی
در کنترل آسیبها، گورباچف را مجبور کرد تا دو هفته بعد یک بیانیه عمومی بنویسد
و به بخشهایی از رویداد و نه همه آن اذعان کند، سپس تقاضای امدادِ خارجی کند و
کارشناسان خارجی را فرا بخواند. چون شهروندان شوروی برای اولین بار نسبت به میزان
بی کفایتیِ دولت و بیتفاوتیاش به زیست و سلامت مردم آگاه شده بودند، گورباچف
مجبور شد مشکلات گریبانگیر کشور را تصدیق کند. بیمهارتی و دروغگویی و بدبینی
این مردان که هم مسئول این فاجعه بودند و هم تلاش میکردند تا موضوع را پنهان کنند،
نمیتوانست انحراف تاسفباری در ارزشهای شوروی تلقی فراموش شوند: همان طور
که گورباچف داشت کمکم تصدیق میکرد، اینها همان ارزشهای شوروی بودند [و نه
انحرافی از آن ارزشها].
پس از جنگ
تونی جات
مترجم: حمید پرنیان