◾️حس میکردم که این دنیا برای من نبود. برای یکدسته آدمهای بی حیا، پر رو، گدامنش، معلومات فروش، چاروادار و چشم و دل گرسنه بود ، برای کسانیکه به فراخور دنیا آفریده شده بودند و از زورمندان زمین و آسمان مثل سگ گرسنه جلو دکان قصابی که برای یک تکه لثه دم می جنبانید گدائی میکردند و تملق میگفتند.
▪️بوف کور
▪️صادق هدایت
--------------
◾️دستپاچه شدم و با تعجب گفتم: "داستان زندگیام؟ چه داستانی؟ کی به شما گفت که زندگی من داستانی دارد؟ من هیچ داستانی ندارم که…"
▪️حرفم را برید که: "چطور زندگیتان داستانی ندارد؟ پس چهجور زندگی کردهاید؟"
▪️چطور ندارد! بی داستان! همینطور! به قول معروف دیمی! تک وتنها! مطلقآ تنها! شما میفهمید "تنها" یعنی چه؟"
▪️داستایفسکی
▪️شبهای روشن
--------------
◾️یک پاراگراف مشهور از لئو تولستوی، از رمان "رستاخیز":
▪️«آیا ممکن است که هیچ تفاوتی میان زندگی و مرگ وجود نداشته باشد؟ آیا ممکن است که زندگی ما در واقع یک خیال واهی باشد و تنها با مرگ است که به حقیقت میرسیم؟ این سوالها بودند که ذهن نخلودوف را به خود مشغول کرده بودند و او را به سوی جستجوی معنای واقعی زندگی سوق دادند.»
▪️این پاراگراف نمایانگر تفکرات فلسفی تولستوی دربارهی زندگی و مرگ و جستجوی معنای واقعی آنها است