دانلود نمونه سوالات استخدامی تعلیم و تربیت در اسلام pdf
پاسخنامه کاملا تشریحی
نسخه پی دی اف
کیفیت بسیار بالا
جامع و کامل
شامل نکات طلایی و مهم
دانلود فایل
آن آدمی که تن پرور به معنای نفس پرور و شهوت پرور است و دائما دنبال تنقل و انواع لذتهای جسمی است، اولین اثر کارهایش اینست که جسمش را خراب و ضعیف می کند. معمولا پرورش واقعی جسم ملازم است با تحمل نوعی محرومیتهای جسمانی، یعنی با تن پروری به آن معنا و نفس پروری به آن معنا جور در نمیآید. پس ما نباید اشتباه کنیم و مبارزهای را که اسلام با شهوت پروری و نفس پروری دارد، به دلیل اینکه ما اسم اینها را تنپروری گذاشتهایم، با مبارزه با تن پروری که پرورش واقعی جسم و نیرومند ساختن و با نشاط کردن آن است یکی بدانیم.
اما اگر کسی تمام همش تقویت جسمش باشد، نقص کارش این نیست که جسمش را تقویت کرده و مثلا نگذاشته دندانش خراب شود، بلکه اینست که جنبههای دیگر را مهمل گذاشته است. آن چیزی که در مورد این افراد بد است ” حصر ” است. مثالی می زنم: شما اگر بچهای را ببینید که همواره بازی میکند، یعنی وقت کارهای دیگر را هم به بازی میگذراند، یقینا خیلی ناراحت می شوید، ولی این معنایش این نیست که شما با بازی کردن طفل مطلقا مخالف هستید. اگر همان بچه یک روز بازی
نکند او را پیش طبیب می برید. پس اگر انسان بخواهد تمام وقتش را صرف تربیت جسم کند کار بدی کرده، ولی نه از جهت اینکه تقویت جسم کرده بلکه از این جهت که سایر جهات را تضعیف نموده است. اینکه میگویند نباید تن پروری کرد، مقصود چیز دیگری است.
دانلود نمونه سوالات استخدامی تعلیم و تربیت در اسلام
تضعیف جسم، در روشهای غیر اسلامی یعنی همان روش معروف هندی مطلوب است. آنها با پرورش جسم به همین معنا هم مخالفند، نه تنها باتن پروری به معنای شهوت پروری و نفس پروری مخالفند بلکه با تقویت جسم هم مخالفند. میگویند جسم و قوای جسمانی را باید ضعیف نگهداشت. این در اسلام نیست، ولی شک ندارد که تقویت و تربیت جسم برای انسان از نظر اسلام هدف نیست، مطلوب هست ولی نه به عنوان هدف، بلکه به عنوان وسیله و شرط، یعنی انسان وقتی جسم سالم و قوی نداشته باشد، روح سالم هم نخواهد داشت. حال برویم سراغ قسمتهای روحی.
استعدادهاي روح انسان
گفتیم تربیت به معنی پرورش دادن استعدادهاست. از نظر علمی اول باید ببینیم که استعدادهای انسانی چه استعدادهایی است و انسان بماهو انسان چه استعدادهایی در کمون و بطون خود دارد که باید بروز کند؟ بعد باید ببینیم که اسلام چه عنایتی به این
استعدادها کرده و منطق او راجع به این استعدادها چیست؟ مکتبهای مختلف از دانلود نمونه سوالات استخدامی تعلیم و تربیت در اسلام pdf مختلفی به این موضوع نگریستهاند ولی روانشناسان امروز که روی روح و روان انسان مطالعه کردهاند شاید مطلب را به شکل جامعتری بیان کردهاند. آخرین مقاله از اولین شماره نشریه سالانه ” مکتب تشیع - ” که حدود دوازده سال پیش منتشر شد - ترجمهای بود از آقای مهندس بیانی (که ایشان را نمیشناسم) با مقدمهای از آقای مهندس بازرگان تحت عنوان ” دین، بعد چهارم روح بشر .” این مقاله یکی از نظریات روانشناسی جدید را بیان کرده بود و بیشتر بر حرفهای ” یونگ ” تکیه داشت و می گفت روح بشر دارای چهار بعد است، که مقصود اینست که دارای چهار استعداد است:
. ١ استعداد عقلی (علمی و حقیقت جویی)
. ٢ استعداد اخلاقی (وجدان اخلاقی)، و این را امر اصیلی در انسان میدانند که انسان در عمق سرشت و فطرت خود، اخلاقی خلق شده، یعنی اینطور خلق شده که دیگران را دوست بدارد و خدمت کند و احساس نماید، و از اینکه کار بدی انجام دهد - مثلا ظلمی به دیگران بکند - رنج میبرد. خلاصه وجدانی که انسان دیگران را از خود و خود را از دیگران بداند در هر کسی وجود دارد. این مسئلهای است که از قدیم مطرح بوده که ریشه احساسهایی مثل احساس ترحم نسبت به دیگران یا احساس میل به خدمت به انسانهای دیگر چیست؟ آیا ریشهای در سرشت ما دارد و یا ندارد و صرف تلقین اجتماع است، و اگر در سرشت ما ریشه دارد به کجای سرشت ما مربوط می شود؟ آیا مربوط به خودخواهی ما میشود؟ یعنی وقتی ما دلمان به حال دیگری میسوزد، در واقع دل ما به حال خودمان می سوزد که نکند یک وقت ما هم به چنین دردی مبتلا شویم، و وقتی به طور ناخودآگاه به او خدمت میکنیم مثل اینست که برای این خدمت میکنیم که اگر روزی ما هم محتاج شدیم او نیز به ما خدمت کند؟ یا نه، مستقل از این مطلب است و ما اصلا بدون هیچ نظر و غرضی اینطور ساخته شده ایم که به دیگران احسان کنیم؟
. ٣ بعد دینی. در آن مقاله گفته شده که استعداد دینی استعدادی اصیل در انسان است، و آن را به حس تقدیس و حس پرستش تعبیر میکند، و این غیر از حس حقیقتجویی و غیر از حس اخلاقی نسبت به همنوعان است، حس پرستش یک حقیقت مافوق و منزه است که انسان میخواهد در مقابل او خضوع و خشوع کند، با او مناجات نماید و او را تقدیس کند.
. ٤ بعد هنری و ذوقی یا بعد زیبایی. انسان زیبایی را از آن جهت که زیبایی است دوست دارد.
البته استعداد پنجمی هم می توان گفت و آن استعداد خلاقیت است که انسان، آفریننده و مبتکر و مبدع آفریده شده و از جمله چیزهایی که هر کس داراست و از آن لذت می برد قدرت ابداع و ابتکار و نوآوری است.
حال باید دید که اسلام چه دستورهایی در زمینه پرورش حس حقیقتجویی ما یعنی قوه تعقل و تفکر ما داده است. قبلا گفته شد که اسلام در زمینه علم و عقل فروگذار نکرده. در زمینه استعداد دینی هم شکی نیست که دستورات زیادی دارد. عبادتها، تذکرها، دعاها، خلوتها، انسها، استغفارها و توبهها، همه در این زمینه است.
اسام و هنر
ولی آن چیزی که شاید بیشتر از همه نیاز به مطالعه دارد اینست که آیا اسلام هیچ عنایتی به بعد چهارم روح انسان یعنی استعداد هنری نموده و در اسلام به زیبایی و جمال عنایتی شده یا نه؟ بعضی چنین تصور میکنند که اسلام از این نظر خشک و جامد و بیعنایت است، و به عبارت دیگر اسلام ذوقکش است، و البته اینها که اینچنین ادعا میکنند به خاطر اینست که اسلام روی خوش به موسیقی نشان نداده و نیز بهرهبرداری از جنس زن به طور عام و هنرهای زنانه یعنی رقص و مجسمه سازی را منع کرده است.
ولی به این شکل قضاوت کردن درست نیست. ما باید راجع به مواردی که اسلام با آنها مبارزه کرده تأمل کنیم و ببینیم آیا اسلام با آنها مبارزه کرده از آن جهت که زیبایی است یا از آن جهت که مقارن با امر دیگری است که بر خلاف استعدادی از استعدادهای فردی یا اجتماعی انسان است؟ و به علاوه ببینیم در غیر این موارد ممنوعه آیا با هنری مبارزه شده است؟
موسيقي
مسئله موسیقی و غنا مسئله مهمی است اگر چه غنا حدودش روشن نیست. غنا ضربالمثل مسائلی است که فقها و اصولیین به عنوان موضوعات مجمل (یعنی موضوعاتی که حدودش مفهوم و مشخص نیست) به کار میبرند. می گویند: در مواردی اصل برائت جانشین می شود، مثلا در مورد فقدان نص، اجمال نص، تعارض نصین و شبهه موضوعی، و وقتی می خواهند مثال به اجمال نص بزنند همین غنا را ذکر میکنند.
ولی البته قدر مسلمی در غنا هست و آن اینست که آوازهایی که موجب خفت عقل می شود، یعنی شهوات را آنچنان تهییج میکند که عقل به طور موقت از حکومت ساقط می شود، و همان خاصیتی را دارد که شراب یا قمار داراست ] غنا محسوب میگردد .[ تعبیر ” خفت عقل ” هم تعبیر فقها و از جمله شیخ انصاری است. آنچه مسلم است اینست که اسلام خواسته است از عقل انسان حفاظت و حراست کند، و عمل هم نشان داده که مطلب از همین قبیل است.
چندی پیش در روزنامه در مورد زن و شوهری نوشته بود که کارشان به طلاق و محکمه کشیده است.
شوهر میخواست زن خود را طلاق دهد به این دلیل که میگفت زن من با وجود اینکه عهد کرده بود که هیچوقت در مجالس در حضور مردان بیگانه نرقصد معذلک در یک عروسی رقصیده. زن، گفته او را تصدیق، و اضافه کرده بود که چون خوب رقص میداند وقتی در آن مجلس آهنگی نواختند آنچنان تحت تأثیر قرار گرفته که بیاختیار برخاسته و شروع به رقص کرده است.
خليفه و کنيز خواننده
مسعودی در مروج الذهب مینویسد که در زمان عبدالملک یا یکی دیگر از خلفای بنیامیه که لهو و موسیقی خیلی رایج شده بود (١) به خلیفه خبر دادند که فلان کس خواننده است و کنیز زیبایی دارد که او هم خواننده است و تمام جوانهای مدینه را فاسد کرده، و اگر به کار او نرسید، این زن تمام مدینه را فاسد میکند. خلیفه دستور داد که غل به گردن آن مرد انداختند و آنها را به شام بردند. وقتی در حضور خلیفه نشستند، آن مرد گفت: معلوم نیست که آنچه او می خواند غنا باشد، و از خلیفه خواست که خودش امتحان کند. خلیفه دستور داد که کنیز بخواند. او شروع به خواندن کرد. کمی که خواند دید سر خلیفه تکان میخورد. کم کم کار به جایی رسید که خود خلیفه شروع کرد به چهار و دست و پا راه رفتن، و میگفت بیا جانم به این مرکوب خودت سوار شو.
واقعا موسیقی قدرت عظیم و فوقالعادهای مخصوصا از جهت پاره کردن پرده تقوا و عفت دارد.
در مسئله مجسمه سازی، منع اسلام به خاطر مسئله مبارزه با بتپرستی است. اسلام در این مسئله ناجح (١) بود. اگر مجسمهای از پیغمبر و غیره میساختند بدون شک امروز بتپرستی خیلی صاف و روشن وجود داشت. درمسئله زن و رقص و غیره هم روشن است که اهتمام اسلام به خاطر عفت است.
بنابراین از این موارد نمیتوان استناد به مبارزه اسلام با ذوق نمود. اسلام مخالفتی با جمال و زیبایی ندارد، و با این حس نه تنها مبارزه نکرده بلکه در یک قسمتهایی این حس را تأیید هم کرده است.
نمونه سوالات استخدامی تعلیم و تربیت در اسلام
درکافی بابی داریم تحت عنوان ” الزی و التجمل ” که ” تجمل ” همان خود را زیبا کردن است.
حدیثی داریم که: » ان اﷲ جمیل ویحب الجمال « (٢). خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. و از همه بالاتر خود زیبائی بیان است که در اسلام در حد اعلائی به آن توجه شده است. اسلام خود، اعجازش - یا لااقل یکی از موارد اعجازش - زیبایی کلام قرآن است.
در مسائل دیگر ذکر شد که جای شک نیست که اسلام توجه زیادی به آن جنبهها دارد. تنها مسئلهای که جای شک داشت همین حس زیبایی و هنردوستی بود که در جلسه آینده روی آن بیشتر بحث میکنیم.
بحث راجع به این مطلب بود که ” تربیت ” همانطور که مفهوم این لغت دلالت میکند پرورش دادن استعدادهای انسانی است که البته شامل پرورش جسم نیز میشود. و اینچنین گفتیم که ” تربیت ” ساختن نیست آنطور که مثلا خانهای را می سازند که اجزاء و اشیائی را با هم ترکیب میکنند و نظمی میانشان برقرار میسازند، بلکه از نوع پرورش یک موجود زنده یعنی فراهم کردن زمینه رشد استعدادی که در موجود زنده هست میباشد، آنچنان که گلها و درختها را رشد و پرورش میدهند، که البته در پرورش انسان مسائل بیشتری وجود دارد. مثلا شاید در گلها و درختها نشود یک استعداد را پرورش داد و استعداد دیگری را راکد گذاشت، ولی در انسان این جهت ممکن است که یک استعداد از استعدادهای انسان پرورش یابد و استعدادهای دیگر پرورش نیابد و این خود منشأ عدم تعادل در انسان بشود، و بنابراین ضرورت دارد که در پرورش انسان تعادلی میان همه استعدادهای طبیعی باشد که فعلا این بحث مطرح نیست.
گفته شد که تربیت، ساختن و از نوع صنعت نیست، صرف پرورش است. ممکن است کسی چنین بگوید که قسمتی از تربیت، پرورش است و قسمت دیگر ساختن، و یا لااقل بگوید اینجا دو نظریه است: ]
نظریه علمای قدیم و نظریه علمای جدید غرب از نظر علمای تربیت قدیم در این جهت دانلود نمونه سوالات استخدامی تعلیم و تربیت در اسلام pdf و تردیدی نبود که قسمتی از اخلاقیات را باید در وجود بشر تکوین کرد و به اصطلاح علمای اخلاق باید فضائل را به صورت ملکات در انسان ایجاد نمود. از نظر علمای قدیم آدم تربیت شده آدمی بود که آنچه که فضیلت نامیده می شود، در او به صورت خوی و ملکه درآمده باشد (١) و مادامی که یک فضیلت به صورت ملکه در نیامده باشد یا به طبیعت ثانوی انسان بدل نشده باشد ” حال ” است نه فضیلت، زیرا امری زایل شدنی است، باید ملکه شود تا زوالش مشکل باشد. علمای قدیم در تعریف عدالت می گفتند: عدالت ملکه تقوا و پرهیزکاری است، یعنی تقوا و پرهیزکاری برای انسان، ملکه شده باشد، و حتی میگفتند انسان آنوقت دارای اخلاق فاضله است که در عالم خواب هم ضد آن اخلاق از او صادر نشود (٢) مثلا آنقدر راستگو باشد که حتی در عالم خواب هم دروغ نگوید. و بر این اساس است که اهتمام زیادی میشود که تربیت در سنین کودکی صورت گیرد.
اصلا گفته می شود: تربیت، فن تشکیل عادت است. روحیه انسان در ابتدا حکم ماده شل و قابل انعقادی مثل گچ را دارد که ابتدا که آن را در آب میریزند شل است و بعد سفت میشود. وقتی این ماده شل است آن را در هر قالبی بریزیم به همان شکل درمیآید. میتوان آن را به صورت انسان درآورد یا به صورت خوك و یا خروس. در هر قالبی که بریزیم همینکه سرد شد همان شکل را میگیرد و سفت میشود. میگویند روح انسان در زمان کودکی حالت قابل انعطافی دارد و مانند همان ماده شل است، و هر چه انسان بزرگتر شود قابلیت انعطاف آن کمتر می شود. اینکه گفتهاند: ” العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر ” اختصاص به علم ندارد، بلکه باید گفته شود: التربیه فی الصغر کالنقش فی الحجر. البته علمای امروز هم به تربیت دوران کودکی بیشتر اهمیت می دهند. بچه ای که در کودکستان است، از بچه دبستان - و بچه دبستان از نوجوان دبیرستان، و نوجوان دبیرستان از جوان دانشگاه -جنبه پذیرشش بیشتر است. انسان در سن پنجاه سالگی شخصیتش منعقد می شود. البته مبالغه نباید کرد. انسان یک موجود قابل تغییر و قابل توبه و بازگشت است و ممکن است در سن صدسالگی هم خود را تغییر دهد. ولی شک نیست که حالات روحی کم کم ملکه میشود و برگرداندن آنها دشوار میگردد.
تمثيل مولوي
مولوی مثلی میآورد راجع به اینکه هر چه انسان بزرگتر میشود صفات او قویتر و ریشهدارتر میگردد.
میگوید مردی خاری را در معبر مردم کاشت و مردم از این بوته خار در رنج بودند. او قول داد که سال دیگر آن را بکند، و سال دیگر نیز کار را به سال بعد موکول کرد، و سالهای بعد نیز به همین ترتیب عمل کرد. از طرفی درخت سال به سال ریشهدارتر میشد، و از طرف دیگر خود او سال به سال ضعیفتر میگردید. یعنی میان رشد درخت و قوت او نسبت معکوس برقرار بود. حالات انسان نیز مانند خاربن و خارکن است. روز به روز صفات در انسان ریشههای عمیقتری پیدا میکند و اراده انسان را ضعیفتر میکند. قدرت یک جوان در اصلاح نفس خود از یک پیر بیشتر است.
خاربن در قوت و برخاستن
خارکن در سستی و در کاستن
سعدی نیز می گوید:
هر که در خردیش ادب نکنند
در بزرگی ادب از او برخاست
چوب تر را چنانکه خواهی پیچ
نشود خشک جز به آتش راست
او به چوب تر و خشک تشبیه میکند که تا تر است انعطاف دارد و هر چه خشکتر شود انعطاف آن کمتر می گردد، و وقتی کاملا خشک شود یک حالت ثابت به خود میگیرد و تغییر نمیکند. مولوی میگوید: (مهر اول کی ز دل زایل شود) و روی مهر اول خیلی تکیه میکند، یعنی محبتی که اول در دل انسان رفت تا آخر میماند، همانطور که بغض اول هم که در دل آدمی آمد بیرون نمیرود. میگویند معاویه میگفت کاری می کنم که بچهها که بزرگ می شوند بغض علی بن ابی طالب در آنها پرورش یابد.
یا در مثالهای خود میگوئیم: ” با شیر اندرون شد و با جان بدر رود .” هر چه که با شیر به جان انسان وارد شود فقط با مردن بیرون میرود. روی این اساس، گویا در قدمای علمای اخلاق، تردیدی در این جهت نبوده که صفات و ملکات فاضله را باید به صورت نوعی عادت دانلود نمونه سوالات استخدامی تعلیم و تربیت در اسلام pdf ، و عادت، ساختن است و پرورش نیست. پرورش، رشد استعداد ” موجود ” است، ” عادت ” این است که ما هر حالتی دلمان بخواهد به او میدهیم، او به منزله ماده شل و قابل انعطاف و شکلپذیری است که هر شکلی به آن بدهیم میپذیرد. از این نظر انسان موجودی قابل ساختن است و اکثر اخلاقیات اموری ساختنی است و باید عادت شود و اموری نیست که
ریشهاش در انسان وجود داشته باشد. مثلا شجاعت. ممکن است کسی را طوری تربیت کنیم که شجاع از آب درآید، یا طوری تربیت کنیم که شجاع از آب درنیاید. ممکن است کسی را عادت دهیم ملکه عفت در او به وجود آید، و ممکن است آدم غیر عفیف و هوسرانی بار آوریم.
پس طبق این بیان میتوان گفت:اگر بگوییم که تربیت صرفا عبارت از پرورش است نه ساختن انسانها، صحیح نیست. قسمت اعظم تربیت، ساختن انسانها به طور دلخواه است، لذا هر فرهنگی ملت خودش را آنطور که دلخواه اوست می سازد، هیئت حاکمه یک ملت و هر که بر او حکومت کند ملت خود را آنطور که بخواهد می سازد.
نظريه علماي غرب
نظریه جدیدی در میان علمای غرب درباب تربیت پیدا شده که لازمه حرفشان اینست که اساسا تربیت، صرف پرورش است، و چون بحث آنها در تربیت اخلاقی بوده و روی عقل و اراده بحث کردهاند نه روی حس دینی و حس زیبائی، گفتهاند تربیت فقط و فقط پرورش نیروی عقل و اراده اخلاقی است و بس، و انسان را به هیچ چیز - چه خوب و چه بد - نباید عادت داد، زیرا عادت مطلقا بد است، چون همینکه چیزی عادت شد، بر انسان حکومت می کند و انسان به آن انس میگیرد و نمیتواند آن را ترك کند، و آنوقت است که کاری را که انجام میدهد، نه به حکم عقل و نه به حکم اراده اخلاقی و نه به حکم تشخیص اینکه این کار، کار خوبی است یا کار بدی، انجام میدهد، بلکه به حکم اینکه عادتش شده و اگر انجام ندهد ناراحت می شود انجام می دهد. این مطلب در دو حدیث نبوی و صادقی آمده است رسول اکرم فرمودهاند:
» لا تنظروا الی کثرش صلوتهم و صومهم و کثرش الحج و المعروف و طنطنتهم با للیل و لکن انظروا الی صدق الحدیث و اداء الامانه « (١).
از حضرت صادق حدیثی نقل شده که تفسیر حدیث بالا است. میفرماید:
لاتنظروا الی طول رکوع الرجل و سجوده فان ذلک شیء اعتاده فلو ترکه استوحش لذلک، ولکن انظروا الی صدق حدیثه واداء امانه « (١).
] به طول رکوع و سجود فرد نگاه نکنید که آن، چیزی است که او [ بدان عادت کرده و اگر بخواهد آن را ترك کند وحشت میکند.
این حدیث خود دلالت می کند که عادت، ارزش اخلاقی یک کار را از میان میبرد و هیچ نمیتواند ملاك انسانیت و ایمان باشد. اینها هم میگویند هر چیزی - و لو بهترین کارها و فضائل انسانی باشد -
همینقدر که بصورت عادت درآمد ارزش خود را از دست میدهد زیرا در این صورت، آن ملکه است که بر انسان حکم میکند، آن عادت است که طبیعت ثانوی است و بر انسان حکم می کند چه عقل بپسندد و چه نپسندد. کانت و روسو سردسته این مکتب هستند. روسو در کتاب ” امیل ” میگوید: ” امیل را باید عادت دهم که به هیچ چیز عادت نکند .” درست نقطه مقابل عقیده قدما که تربیت را فن تشکیل عادت میدانستند. پس غیر از عادت ندادن روح، تربیت چیست؟ تقویت روح و اراده که در هر
کاری نیروی عقل آزادانه بتواند فکر کند و اراده اخلاقی آزادانه بتواند تصمیم بگیرد و مخصوصا با عادتها مبارزه کند. اینست که این جور اشخاص گاهی کاری را که ما بد میدانیم تجویز میکنند به دلیل اینکه یک خوب برای شخص عادت شده و در مقابل عادت باید عصیان کرد.
اینجاست که مسئله آزادی اخلاقی در تربیت مطرح می شود. اینها در واقع مدافع آزادی در اخلاقند و آزادی را جوهر روح انسان میدانند و می گویند انسان به هیچ وسیله نباید آزادیش سلب شود، باید آزاد باشد، یعنی فقط به حکم عقل و اراده اخلاقی خود کار کند و هیچ قدرتی بر او حکومت نکند، حتی قدرت عادت. تقریبا میشود گفت حرفهای روسو در کتاب امیل بیشتر در اطراف مبارزه با عادت است.
وی در نقد روش تربیت قدیم میگوید: کودك، اسیر به دنیا میآید و اسیر از دنیا میرود. مقصودش اینست که کودك به محض به دنیا آمدن دستهایش به قنداق بسته میشود و پس از مرگ هم به کفن، و بچه انسان را از تولد تا مرگ اسیر عادت میکنند.
نقد اين نظريه
ولی آیا این نظریه درست است؟ آیا حتی کارهای خوب هم نباید عادت شود؟ به نظر ما این نظریه صد درصد درست نیست. اینها گفتهاند عادت، بشر را به صورت ماشین درمیآورد و روح ابتکار را در انسان میکشد و اختیار و حریت و اراده را از او سلب میکند. کانت میگوید: هر اندازه عادات بشر زیاد باشد، استقلال و آزادیش کمتر میشود. البته منظور آزادی عقل است. به هر حال اینها عقیده دارند که چون خاصیت عادت این است که اراده را ضعیف میکند به نحوی که انسان نمیتواند علیه مأنوسات روحی و جسمی خود قیام کند، پس عادت در هر زمینه بد است. لهذا اینها در مقابل این تعریف که تربیت فن تشکیل عادت است میگویند: تربیت فن بر هم زدن عادت است.
البته اینکه گفتهاند انسان نباید کاری کند که چیزی برایش به صورت عادت درآید و به دانلود نمونه سوالات استخدامی تعلیم و تربیت در اسلام pdf انس بگیرد به طوری که ترك کردنش برایش دشوار باشد و کار را نه به حکم عقل و اراده انجام دهد بلکه به حکم عادت انجام دهد، به صورت کلی درست است، ولی این دلیل نمیشود که عادت مطلقا بد باشد، چون عادات بر دو قسم است: عادات فعلی و عادات انفعالی. عادت فعلی آن است که انسان تحت تأثیر یک عامل خارجی قرار نمیگیرد بلکه کاری را در اثر تکرار و ممارست، بهتر انجام میدهد. هنرها و فنون، عادت است. همین نوشتن ما عادت است نه علم. اگر خط ننوشته باشیم نمی توانیم بنویسیم، و به عبارت دیگر ما نمیتوانیم یکباره بنویسیم بلکه باید به تدریج در اثر تمرین، عادت به نوشتن کنیم. حتی بسیاری از ملکات نفسانی، عادات فعلی است، مثل شجاعت. شجاعت، قوت قلب است. البته ممکن است که انسان کمی از آن را به طور طبیعی داشته باشد، ولی اینکه انسان یک حالت فوقالعاده و قوت قلبی پیدا کند که در مواجهه با خطر خودش را نبازد و ایستادگی کند، در اثر عادت پیدا میشود. وقتی انسان زیاد در مهالک قرار گرفت تدریجا این حالت در او پیدا میشود. جود و سخاوت، و عفت و پاکدامنی نیز از این قبیل است.
اما چرا در اینگونه عادتها ایراد امثال کانت وارد نیست؟ چون اولا خاصیت این عادات این نیست که انسان خوی و انس میگیرد، بلکه خاصیت آنها فقط اینست که انسان تا وقتی که عادت نکرده است ارادهاش در مقابل محرکات که در جهت خلاف است ضعیف است، ولی وقتی که عادت کرد قدرت مقاومت پیدا میکند. مثل همان چیزی که فقها درباب ملکه تقوا و عدالت میگویند. ملکه تقوا و عدالت در این حد است نه در آن حد که انسان اسیر شود. از نظر روسو و کانت اراده اخلاقی اراده ای است که فقط فرمان عقل را میبرد و ترك این صفات، او را ناراحت نمیکند، فقط یک نیرو است و جز نیرو چیز دیگری نیست.
دانلود رایگان نمونه سوالات استخدامی تعلیم و تربیت در اسلام pdf
ثانیا - که متمم اولا است - علمای اخلاق که به عادت خیلی اهمیت میدادند میگفتند: عادت، کاری را که بر حسب طبیعت برای انسان دشوار است آسان می کند. گاهی انسان میخواهد کاری را انجام دهد که برخلاف طبیعت اوست. طبعا وقتی ” سخت ” برای انسان عادت شد و به صورت ملکه درآمد، آن دشواری در مبارزه با طبیعت از میان میرود، نه اینکه خود، انسی برای انسان میگردد. فرض کنید کسی عادت میکند که سحرخیز باشد. این آدم قبل از عادت به سحرخیزی وقتی میخواهد رختخواب را ترك کند برایش سخت است. کوشش میکند که این کار را آسان کند. مدتی که سحرخیزی کرد کمکم به سحرخیزی عادت میکند، و این، چیزی جز آسان شدن آن نیست. به عبارت دیگر قبلا اسیر طبیعت بود، در اثر این عادت، نیرویی برابر با نیروی طبیعت پیدا می کند و در میان این دو نیرو آزاد میشود و آنگاه با عقل خود مصلحت اندیشی میکند و تصمیم میگیرد که بخوابد یا بیدار بماند. این را نمیتوان بد دانست. نمیتوان گفت که انسان مدام در زیر فشارطبیعت، با اراده و فرمان عقل سحرخیزی کند، وقتی که عادت کرد، عادت را بشکند تا باز طبیعت در مجرای خود قرار گیرد.
ثالثا: در اینکه حاکم بر انسان باید اراده اخلاقی باشد آنها از نظر مذهبی بحث نمی کردند، ولی ما که از نظر مذهبی بحث میکنیم باید بگوئیم اراده اخلاقی انسان باید تابع عقل و ایمانش باشد. اما اینکه باید حکومت عقل و ایمان را در وجود خود برقرار کنیم، آیا راهش اینست که نیروهای دیگر را در خود تضعیف کنیم خواه نیروی طبیعی باشد یا نیروی تربیتی یعنی عادت؟ برای اینکه ما نیروی عقل و اراده را در خود تقویت کنیم دو راه وجود دارد: یکی اینکه جسم و طبیعت را ضعیف نگهداریم تا عقل در ما قوی شود. این مثل اینست که یک آقایی میخواهد قهرمان شود، برای قهرمان شدن و فاتح شدن بگوید طرف مقابل را لاغر و ضعیف نگهدارید تا من بر او فاتح شوم. فاتح شدن بر ضعیف کاری نیست. هنر اینست که او قوی باشد و تو قوی را مغلوب کنی. در صدر اسلام، اصحاب زیاد نزد پیغمبر میآمدند و اجازه میخواستند که خود را عقیم کنند، و پیغمبر میفرمود: ” این کار در دین من جایز نیست .”
این هنر نیست که کسی برای اینکه دانلود نمونه سوالات استخدامی تعلیم و تربیت در اسلام pdf خود را صاف نگهدارد خود را اخته کند که در او تحریکات جنسی نباشد. هنر اینست که تحریکات جنسی باشد و از نیروی آن کاسته نشود ولی نیروی عقل و ایمان آنقدر قوی باشد که همان نیروی قوی را تحت اختیار آورد. این درباب طبیعت.
درست همین مطلب درباب رابطه عقل با طبیعت هست. آقای کانت و روسو چه میگویند؟ آیا میگویند برای تقویت نیروی عقل و اراده، طبیعت را ضعیف نگهداریم تا حکومت عقل و اراده در ما قوی شود؟ نه، چنین چیزی نمیگویند. ناچار میگویند: کفه اراده را قوی کنید تا بر نیروی جسم و طبیعت فائق آید.
ما میگوئیم این مطلب درباب عادات هست چون ” عادت ” طبیعت دوم است. ما باید ببینیم که از نیروی عادت کاری ساخته هست یا نه؟ میبینیم ساخته است چون کارها را بر ما آسان میکند. ولی درعین حال باید عقل و اراده - و یا عقل و ایمان - را آنچنان قوی نگهداریم دانلود نمونه سوالات استخدامی تعلیم و تربیت در اسلام pdf همانطور که اسیرطبیعت نیست، اسیر عادت هم نباشد. واقعا وقتی که چیزی برای انسان به صورت عادت درآمد، به آن خوو انس میگیرد و آن را به طور خود کار و ماشینوار انجام میدهد و گاهی اساسا کاری به عقل و ایمان ندارد، یعنی اگر عقل یا ایمان بگوید برخلاف آن عمل کن، نمی کند.