اختصاصی طرفداری | این از دیدارهایی بود که برایم (خیلی شخصی) از اهمیت زیادی برخوردار بود. گویی به آلبوم یا فیلمهای قدیمی نگاهی میاندازی و بیاختیار غرق میشوی. به گذشته پرواز میکنی و به معدود خاطرات خوش و شیرین نگاهی میاندازی.
خاطره تماشای بازی این دو تیم با برادرانم با هزار بدبختی و با کیفیتی بد در آن دوران (سال ١٩٨٢/١٣٦١) هیچگاه فراموش نشد. استون ویلا در برابر بایرن مونیخ قدرتمند در فینال جام باشگاههای اروپا. ظاهراً در این سیروسیاحت تنها نبودم، همه طرفداران قدیمی فوتبال به گذشته پرتاب شدند. به تاریخیترین شب باشگاه استون ویلا.
دراینبین باشگاه ویلا با تجلیل تکاندهنده خود از اسطوره باشگاه قبل از بازی با بایرن به حس و حال نوستالژیک بازی دامن زد. ستایش و یادی از گری شاو، یکی از ستارگان آن تیم فوقالعاده که چندی پیش پس از سقوط و زخمیشدن سرش در ٦٣ سالگی در گذشت. مهاجمی با موهای بور که با شادابی و انرژی انجاموظیفه میکرد. شاو برای تیم محبوب دوران کودکی خود ٢١٣ بازی انجام داد و ٧٩ گل به ثمر رساند.
پیروزی در برابر بایرن هیچگاه از حافظه تاریخی ویلا پاک نشد و در حافظه همه کسانی که از تیمهای بهظاهر کوچکتر در برابر اربابان قدرتمندتر حمایت میکنند، پاک نشد. این پیروزی به یکی از لذتبخشترین خاطرات فوتبالی ما، برادران صدر تبدیل شد و تک گل تاریخی «پیتر ویت» برای همیشه در خاطرههایمان ماند و عکس او تا مدتها در بالای تختخواب برادر کوچکترم، شاهین میدرخشید.
همیشه به آن تیم هجومی ویلا با مجموعهای از بازیکنان بسیار خوب بدهکار ماندیم. تیمی که لیورپول سلطان بلامنازع انگلستان و اروپا و ایپسویچ تاون معرکه بابی رابسون را در دوران اوج خود کنار زد و تنها با استفاده از ١٤ بازیکن در تمامی فصل و فقط هشت بازیکن که گلهای تیم را به ثمر رساندند، بعد از سال ١٩١٠، هفتمین قهرمانی خود را به دست آورد و متعاقب آن، ناباورانه قله فوتبال اروپا را فتح کرد.
دنیای زیبای دیگری بود. دورانی که همه چیز انحصاری و در اختیار از ما بهترون نبود. انگار همین دیروز بود. مدتها است آن گل را که فقط بغل پایی از فاصله نزدیک بود را ندیدم. گاهی نمیخواهید تصورات اولیه حافظه شما و احساس حقیقیتان در آن لحظه با تماشای دوباره آن تغییر کند و فروریزد و در نهایت حس و حال خود را از دست بدهد.
امیرحسین صدر
٢ اکتبر ٢٠٢٤
با پرش اجتنابناپذیری به گذشته، حداقل بخشی از بیرمنگام، حال و هوای دیگری داشت. چند ساعت قبل از رسیدن اتوبوس حامل بازیکنان به ویلا پارک، هواداران ویلا در خیابان ترینیتی در حین راهرفتن بهسوی استادیوم، شروع به تماشای نقاشیهای جدید دیواری کرده بودند. شبیه زیارتی بود، و زیارتگاه.
نوجوانان و جوانانی که فقط قصهها را شنیدهاند به همراه بزرگسالان و مسنترها، در کنار جام اروپایی غولپیکر با گوشهای بزرگ با ارتفاعی زیاد میایستادند تا عکسهایشان را بگیرند. قابهای خاطرهانگیزی را با رنگ قرمز شرابی و آبی استون ویلا ثبت میکردند تا یادگاری باشد از محبوبترین سالی که هیچکس آن را فراموش نکرده است: ١٩٨٢.
در همان نزدیکیها، گلهای زیادی پای مجسمه "ویلیام مک گروگر"، که در اواخر قرن نوزدهم بهعنوان رئیس، مدیر و رییس باشگاه فعالیت میکرد گذاشته شده بود. مک گرگور بنیانگذار لیگ فوتبال در سال ١٨٧٤ بود، دقیقاً ١٥٠ سال پیش! گروگر اسکاتلندی در عصر ویکتوریا، بنیانگذار لیگ فوتبال در انگلیس بود، اولین لیگ سازمانیافته فوتبال در جهان.
دستهگلها، شامل پیامهای مهرآمیزی برای گری شاو هم بود که در خاطرات طرفداران ویلا جایگاه ماندگاری دارد؛ پسری شگفتانگیز که وقتی توپ را در اختیار میگرفت، تماشاگران ویلا پارک را نیمخیز به لبه سکوها میکشاند، از ستارههای ماندگار ویلا بود و یکی از برندگان بزرگترین عنوان باشگاه.
استادیوم زودتر از همیشه پر شده بود، همه بهوضوح نشان میدادند روز خاصی است، خوب خاص هم بود، بعدازاین همه سال ویلا بار دیگر در میان بزرگان در مهمترین رقابت باشگاهی اروپا حضور پیدا کرده بود و انگار مانند سال ٨٢ همه در انتظار واقعه مهمی هستند. حتی ویلیام پادشاه آینده بریتانیا که طرفدار دوآتشه استون ویلا است به استادیوم آمده بود.
در طبقه بالایی در کنار سالن شلوغ مطبوعات، یک صندلی خالی دیده میشد و روی میز کنار آن عکسی به چشم میخورد؛ تصویری از شاو با جام ملتهای اروپا. جامی که او و همتیمیهایش ٤٢ سال پیش با شکست غول فوتبال المان و اروپا در روتردام به دست آوردند.
پیامی در کنار عکس دیده میشد که توضیح داده بود؛ در سالهای اخیر صندلی او بوده و امشب به نشانه احترام خالی خواهد ماند. روی آن نوشته شده بود: «در آرامش بخواب، گری».
بسیار غرورانگیزتر و تکاندهندهتر از آن این بود؛ نام شاو در پایین صفحه ترکیب تیم ویلا در کتابچه روز مسابقه نوشته شده بود! به هر بهانهای ذهن آدمی دائم عقب و جلو میشد، و دیروز و امروز به هم گره میخورد.
پس از آن قهرمانی بهیادماندنی، آخرین باری که ویلا دو جام ملتهای اروپا (لیگ قهرمانان) بازی کرده بود بهرسم سنت قدیمی، یک چهارشنبهشب در ٢ مارچ ١٩٨٣ بود.
در آن شب ویلا با غول دیگری بازی داشت، با یوونتوس ایتالیا، با یوونتوسی که با ترکیبی از بازیکنان درجه یک جان تازهای گرفته بود. شبی که سکوهای هولتاند Holte End با چشمانی گشاد شده و باز، با هیجان، به این سو آن سو تاب میخورد. هولتاند تراس با شکوهی است که گاهی به نظر میرسد تا آسمان و سیاهی شب ادامه یافته است.
هنوز هم به یاد دارم پائولو روسی، قهرمان و بهترین گلزن جام جهانی تابستان گذشته، در دقیقه دوم مقابل ویلا گل زد. یکی از بهترینهای جهان در آن دوران، میشل پلاتینی یوونتوس را میگرداند و زبیگنیو بونیک لهستانی با سرعت همه را در جیب خود میکرد. مارکو تاردلی هم بود که همچنان دارنده جایزه بزرگترین جشنوسرور گل تمام دوران هوا است، فینال و شادی او را مگر میشود فراموش کرد. به همراه روسی و مرد بدنام، کلودیو جنتیله که قلع و قمعهای او برابر امثالی چون زیکوی برزیلی یا مارادونای آرژانتینی با قوانین داوری امروز مستحق چندین کارت قرمز بود و دینو زوف هنوز درون دروازه بود.
در برابر آنها ویلا، قهرمان اروپا ایستاده بود. باشگاههای انگلیسی در آن زمان پادشاهان اروپا بودند، حتی بیشتر از روزهای موفقیت بار امروزه. ویلا با پیروزی خود برابر بایرن نام خود را به قهرمانیهای پیاپی لیورپول و ناتینگهام فارست اضافه کرده بود و در آن فصل آنها پرچمدار انگلیسیها در جام قهرمانی اروپا بودند. دورانی که حقیقتاً فقط قهرمانان هر کشور بهعنوان نماینده کشور در رقابتها حاضر میشدند.
در آن دوران ما عاشق تماشای بازی گوردون کوانس رهبر تیم، در کنار کاپیتان دونده تیم با ریش و سبیلی انبوه، دنیس مورتیمر بودیم. گذشت و بینش او در زمین همتایی نداشت. این دو شاو را در جناح راست، مارلی را در جناح چپ و ویت را در نوک حمله تقویت میکردند.
کوانس گل تساوی را برای ویلا در اولین بازی یکچهارم نهایی برابر یووه به ثمر رساند، قبل از اینکه بونیک گل دیرهنگام و پیروزیبخش یووه را به دست آورد.
شاو بچه تیم بود، جوانترین آنها. هیچچیز بدی در او وجود نداشت. با شادی و نشاط توپ میزد و این کاملاً در او و ویژگیهایش بهخوبی دیده میشد. از آن دسته بازیکنانی بود که بیطرفها هم دوستش داشتند.
تمامی اینها، بدون شک شب بسیار احساسی و پرشوری را ساخته بود و فرار و نادیدهگرفتن آن غیرممکن به نظر میرسید. بدون خجالت و شرم با غرور و سربلندی تجلیلی از گذشته بود، و همچنین استقبالی از آینده و رنسانسی که ویلا با مربیگری اونای امری به وجود آورده است. در میان این خروش و غوغا و از بین تمامی غولهای اروپا، اولین میهمان ویلا در لیگ قهرمانان اروپا در چنین شبی بایرن مونیخ است، و این به شب فراموشنشدنی تقارن زیبایی بخشیده بود.
همه امیدواری خاصی داشتند، باور داشتند این طالع و بخت و سرنوشت دوران نو و جدید ویلا است. بهجای روسی، پلاتینی و تاردلی، نسل جدیدی از هواداران ویلا، از جمله شاهزاده ویلیام، این شب را به یاد خواهند داشت، جایی که بار دیگر یکی از غولهای بزرگ اروپا در یکی از قدیمیترین استادیومهای فوتبال انگلیس با ستارگان خود ظاهر شده است؛ مانوئل نویر، جاشوا کیمیچ، جمال موسیالا، کینگزلی کومان و بهترین گلزن تاریخ انگلیس، هری کین.
بایرن در این فصل تحت مربیگری وینسنت کمپانی که از چشم خیلیها پس از هدایت برنلی و سقوط به دسته دوم ناباورانه این مسئولیت را برعهده گرفته است، در هفت بازی ٣٠ گل به ثمر رسانده بود، از جمله پیروزی ٩-٢ مقابل دیناموزاگرب در اولین بازی خود در لیگ قهرمانان اروپا.
آلمانیها حس و حال شب را دریافتند و مانند خانواده سلطنتی بازی را آغاز کردند. ضربه سر زودهنگام هری کین توسط امیلیانو مارتینز مهار شد؛ اما تکرار صحنه نشان داد او در آفساید قرار داشته است.
بااینحال، ویلا برای مدتی طولانی تحتتأثیر قرار نگرفت و حتی در اواسط نیمه همه تصور کردند تیمشان به گل دستیافته است، زمانی که تورس در شلوغی توپ را با نوک پا از نویر رد کرد، اما VAR نشان داد که یاکوب رمزی در اوایل حرکت پیش از گل در آفساید بوده است.
اما وقتی سرژ گنابری از سمت راست نفوذ کرد بایرن باید جلو میافتاد. کین برای دریافت توپ فریاد میزد؛ اما گنابری توپ را به بیرون زد و کین ناراحتی خود را بهوضوح نشان داد. حق داشت!
کمپانی در نیمه دوم جمال موسیالا را وارد زمین کرد. اینکه چرا او بازی را شروع نکرده بود خود یک معما بود، یک رولز رویس بیهمتا. حضور او به بایرن کمک کرد تا دوباره بازی را به دست بگیرد. یکساعتی گذشته بود که او نیمی از تیم ویلا را دریبل زد و تنها با یک تکل بموقع از گل محروم ماند.
دوربینهای تلویزیونی، بارهاوبارها، برخی از پسران ٨٢، از جمله کاپیتان دنیس مورتیمر، و پیتر ویت، گلزن بازی فینال مقابل بایرن را نشان میدادند که از روی سکوها با نگرانی بازی را دنبال میکردند.
احتمالاً ویت بهعنوان یک نوک حمله و شماره ٩ سنتی بلندبالا و قویهیکل با علاقه خاصی به کین و واتکینز نگاه میکرد، مهاجمانی که در حال حاضر برای ایفای نقش بهعنوان مهاجم مرکزی انگلیس دوئل میکنند، اما هر دوی آنها در این نبرد نسبتاً در حاشیه قرار داشتند.
سناریوی شبی پرشور و خاطرهانگیز ظاهراً چیز دیگری بود. واتکینز که خود در یورو ٢٤ بهعنوان یار ذخیره گل ثانیه آخر و حیاتی در مرحله نیمهنهایی مقابل هلند به ثمر رسانده بود، ٢٠ دقیقه مانده به پایان بازی تعویض شد.
جانشین او «جان دوران» کلمبیایی بود، او در ویلا بهعنوان «سوپر ساب» یا ذخیره معرکه اسم و رسمی برای خود به هم زده است که عادت به زدن گلهای دیرهنگام تماشایی دارد.
و این بار در «شب همه شبها» در ویلا پارک دوباره به معروفیت بیشتر خود کمک زیادی کرد.
پائو تورس توپ را به او سپرد و باوجوداینکه اوپامکانو سایهبهسایه او حرکت میکرد «دوران» بهخوبی دید نویر از دروازه خود خارج شده است و در یک حرکت توپ را با پای چپش به شکل زیبایی از روی سر نویر عبور داد و ویلا به گل خود رسید.
ویلا پارک از شادی فوران کرد. منفجر شد. هواداران یکدیگر را در آغوش میگرفتند. برخی گریه میکردند. غلغله، همهمه و ولولهای شده بود. شبِ شبها همهجوره کامل شده بود. نقبی از گذشته به آینده در بیرمنگام.
دروازهبان ویلا، مارتینز، آرژانتینی همیشه تماشایی در اواخر بازی ضربه مایکل اولیس را به طرز فوقالعادهای مهار کرد و زمانی که سوت پایان بازی به صدا در آمد، ویلا باز هم با نتیجه ۰-۱ به پیروزی رسیده بود، درست مانند آن شب طلایی ۴۲ سال پیش در روتردام.
فوتبال به این شکل زیباست. خاطرات و سنتها و تاریخ آن در اعصار منعکس میشوند و گاهی، فقط گاهی در شبهای خاصی مانند این، وقتی که قهرمانان تکراری همیشگی در جبهه پیروز قرار ندارند، تاریخ بار دیگر تکرار میشود.
چقدر مورتیمر و ویت و بقیه برو و بچههای ۸۲ و مطمئناً «گری شاو» در آن بالاها از این نتیجه خوشحال شدند، و چقدر از اتفاقاتی که در باشگاهشان افتاده است لذت میبرند. استون ویلا به اروپا بازگشته است.
در میان بازیهای دیشب، انتخابم از پیش معلوم بود. به هیچ وجهی پشیمان نیستم. اگرچه با بغض و چشمانی خیس همراه شد، ایرادی ندارد، پروازی بود خاطرهانگیز…خیلی خاطرهانگیز…مانند بازی سیاهوسفید ۸۲ با همه آن تصاویر برفکی و صدای بد و خشدار!
حتم دارم برادرانم، حمید در آن بالا و شاهین در این پایین نیز از این نتیجه ذوق کردهاند. ۱۵۰ سالگی ویلا شبی شد، بهیادماندنی.