میگم که کاشکی شاه بودم شاه تو غصه ها بودم
به فکر چاره ای واسه تموم آدما بودم
رو پشت و بوم خانه ها تمومو را گل می کاشتم
خانه فقیر و دارا ناودون طلا میزاشتم
میگم که کاشکی شاه بودم شاه تو غصه ها بودم
به فکر چاره ای واسه تموم آدما بودم
میگفتم هر کی داره کبوتر و قناری
رها کنه به عشقه روز های بیقراری
فقیرا رو پول میدادم زندونی ها را آباد
هر چی کویر خشکه خودم میکردم آباد
میگم که کاشکی شاه بودم شاه تو غصه ها بودم
به فکر چاره ای واسه تموم آدما بودم
هرکس بدین به کیش خود سرگرم قوم و خویش خود
هرکس با اعتقادش منطق و عدل دادش
هرکس با اعتقادش منطق و عدل و دادش
یه گلخانه یه می خونه سر تموم گذرا
واسه تموم عاشقا واسه همه رهگذر
میگم که کاشکی شاه بودم شاه تو قصه ها بودم
به فکر چاره ای واسه تموم آدما بودم
یه مدرسه میساختم به قدر هفتا دریا
که از تموم دنیا فقط بیان تماشا
هرکی عروسی میکرد هفتا شتر جاهازش
مال و منال و ثروت به قدر بی نیازش
میگم که کاشکی شاه بودم شاه تو غصه ها بودم
به فکر چاره ای واسه تموم آدما بودم
هر کس بدین به کیش خود سرگرم قوم و خویش خود
هرکس با اعتقادش منطق و عدل دادش
هرکس با اعتقادش منطق و عدل و دادش
یه گلخانه یه می خونه سر تموم گذرا
واسه تموم عاشقا واسه همه رهگذرا
میگم که کاشکی شاه بودم شاه تو غصه ها بودم
به فکر چاره ای واسه تموم آدما بودم
تو که میگی دوست دارم
میگم که کاشکی شاه بودم
رو پشت بوم خونه ها
تمومو گل می کاشتم
خونه فقیر و دارا
ناودون طلا می ذاشتم
میگم یه جمله دوست دارم
ببین کجاها ما رو برد
گنج سلیمون می دادی
ما رو به وجد نمی آورد