«با هم»
تو حق نداری خسته شی
نه الآن
نه اینجا
نه بعد اومدن این همه راهی
که کنار هم اومدیم
روی تیغ
زیر رعد
توی شک
از اون گرم
تا این سگِ سرما
تو حق نداری نگاه کنی
بپایی
منو ببین
ما به هم وصلیم
بیفتی، منم میافتم باهات
اجازه نمیدم بشی
یه بیروح
یه مرده
بلند شو
خودم کولت میکنم تا خونه
اسب آزاد
داری شوخی میکنی
مگه شوخی داری الآن با من؟
ما با همدیگه اومدیم توو و میریم بیرون با هم
من تنهات نمیذارم
یه قصه بگو
سرگرم شیم
ها، مسیره دیگه
اینجوری بهترم هست
اینطوری نه تو خوابت میبره
نه فکر و خیال، کله منو میگیره
میدونی من از کدوم خوشم میاد؟
همون که یه دهکده است
بالاش یه جنگل بلوط و
بالاترش هم یه کوهستون
که مه میاد روو قلههاش میشینه
مردم ده با صدای پرندهها
هرروز از خواب بلند میشن و
ادامه میدن
توو فکر ستارهها که دارن میان زیر یه آسمونو بپوشونن
هرشب وقتی دارن میخوابن
فکر آفتابن
که میخواد بیفته روو دشت
هی بیدار بمون
یهکم دیگه
چشام داره نور خونه رو میبینه
داری شوخی میکنی
مگه شوخی داری الآن با من؟
ما با همدیگه اومدیم توو و میریم بیرون با هم
من تنهات نمیذارم
تو حق نداری خسته شی
نه الآن
نه اینجا
نه بعد اومدن این همه راهی
که کنار هم اومدیم
روی تیغ
زیر رعد
توی شک
از اون گرم
تا این سگِ سرما
تو حق نداری نگاه کنی
بپایی
منو ببین
ما به هم وصلیم
بیفتی، منم میافتم باهات
داری شوخی میکنی
مگه شوخی داری الآن با من؟
ما با همدیگه اومدیم توو و میریم بیرون با هم
من تنهات نمیذارم
ارسال شده توسط: STV