نیستی عکسای سوزونده تو قابن ماهیای قصه رو آبن
لحظه هام افتاده از تابن ساعت های کوکیم خوابن
خوابن انگار قرص شب خوردن انگاری بدجور کم آوردن
انگاری صدساله که مردن انگاری از یاد منو بردن
که دیگه با من کسی مثل قدیم نیست
کسی یاد توی دور از من و دل خستگیم نیست
کسی یاد تو و من که دیگه دور از همیم نیست
نمیدونی که هیچکس دیگه مثل قدیم نیست