Congratulations...اصلا داستان پوکر نیست، یه روز بی بیو شاه گشنیز،وقتی دلشون تنگ میشد تو دشت پلی لیست،به سیاهیشون فکر میکردن طفلیا،غما رو تو دلشون اب میکردن بیبیا..،یه مدتی بود خاخاما تو دل رهگذرا آز میکردن،با بُر دادن های گاه و بیگاهشون (قاعده خاصی) رو بازی میکردن،نمیدونستن رِست عوام تو پست مدرنیسم کسا، مسافرا عذان...،تا اینکه یه روز یه سرباز شاشونو برد،با افسرای دشمن نشست جاشونو گفت...شام اخر...اونو تو برهوت ورقا راحت جفت جفت جا میکرد،یارو داشت با حکم K میکرد...،یکان بیکان پیروزیای بی مرشدو شاه میکرد،اونیکی اما تو چیلیمش کُپ هوا بغ...،دست دو (ذق)،رفیقش عق...،تخمی تر...،پاپاراتزی ساختی شک...،هوس بود یا کَل...،قاموس نامه شمع...وشر تیپای اجتماعی،رهن اشتباهی ...بازمانده های شومن...،کتابی فن همه جا کشید تَن...،شل تو مغزت...کوشش فسفر شصتت🤪...،عکس رو ماه لَنسر...،جمعه که نه گنسر وقتی همه جا فنسر...پارت دو کنسل...!
مدت ها گذشت ...گربه کنج دیواری نشست،سکوت طاق باریکه شکست...۱۰ و ۱۰ دقیقه ....هفت توله بدنیا امد...کم و کم بیبه...،ایران ناریا حتی اگه بلعکسش کنم مثل بیماریا...،بازم عاشقش میشم زیباییا...گرانیتیای فکتی...تو دنج جغرافیان پرچین...!بز بگذرم ازت مرزین...!!!
یه کار خوب ازت شنیدم قبل از اونلی گنگز...ازت فریمه یادم مونده دریله...
ببخشید اگر کوبیدم تو متن بعدی بوئیدم...،عمو قربون پلات تون بره رومی ام...بابا حوری ام...لباتون خوردن داره هنوزم خونین...اصن علمان اماده با دو شیار مورّب... شومی ان...دیگه نمیگم رو بیضه های بابام لخته ها خونین..شاهین دستات بومی اند...🙇♂️😍😘😊🙅♂️🙅♀️🧖♀️🧖♂️🛀🛌🗣🕴