ساختن همیشه سختتر از رفتن است. به واسطه همین دلیل، اکثر آدمهایی که خانهشان خراب میشود به جای ساختن، ترجیح میدهند به یک آبادی بروند. به عبارتی وقتی شهرشان خراب میشود مهاجرت میکنند و وقتی تیمشان به سمت بحران میرود، ترجیح میدهند یک پیراهن جدید بپوشند. بعضیها خوش شانس هستند و با پیشنهاد خوب میروند؛ اما بعضیها شانس رفتن پیدا نمیکنند. اما در هر دورهای استثنایی وجود دارد. کسانی که میمانند تا دوباره خانه را بسازند. موقع رفتن بقیه برای آنها دست تکان میدهند؛ اما همسفر آنها نمیشوند. به همین دلیل است که به آنها استثناء میگویند. مارکو رویس نمونهٔ یکی از همین استثناءها بود. یکی که ماند تا دوباره خانهاش را بسازد.
نمونهی خاص و منحصربهفرد
از دورتموند رؤیایی یورگن کلوپ که به فینال لیگ قهرمانان رسید، یادگاریهای زیادی باقی نماند. هوملز، لواندوفسکی، گوندوعان برای موفق ماندن، عضو خانوادههای بزرگتر شدند. ماریو گوتزه، جیدون سانچو و کاگاوا همین مسیر را رفتند و بعد از شکست به خانه بازگشتند. بقیه هم یا با بالاتر رفتن سنشان از باشگاه جدا شدند یا مثل اشملزر گزینههای بسیار جذابی برای کوچ کردن نبودند. در این تئوری هم رویس نمونه نقض بود. کسی که میتوانست برود؛ اما بین رفتن و ساختن، دومی را انتخاب کرد. رویس دقیقاً در آخرین مقطع از روزهای اوج دورتموند، به وستفالن آمد. دورتموند جامهای خود را قبل از آمدن رویس گرفته بود و در همهی این سالها فقط سه جام به ویترین شماره یازده خود اضافه کرد. رویس رفتن همه ستارهها را دید و هر سال در نقلوانتقالات گزینه اول تیمهای زیادی شد. بااینحال ماند تا به جای رفتن به تیم قهرمان، دوباره از دورتموند قهرمان بسازد.
ارزش این قهرمانی با پیراهن دورتموند هزار برابر دیگر پیراهنها است
در ابتدا مثلث لوا، گوتزه و رویس تشکیل شد. لوا و گوتزه رفتند؛ اما رویس ماند. مثلث اوبا، دمبله و رویس ورژن جدیدی از خط حمله مخوف دورتموند بود. اینبار هم اوبامیانگ و دمبله به دنبال ماجراجویی جدید رفتند و رویس بار دیگر تنها ماند. در نهایت مثلث هالند، سانچو و رویس برای بار آخر تشکیل شد. هالند و سانچو به دو شهر منچستر کوچ کردند: یکی به سیتی و دیگری به یونایتد. همهی نامهای ذکر شده به جزء رویس حداقل یکبار شانس پوشیدن پیراهن جدید را امتحان کردند. وسوسهای که رویس را هم گرفت؛ اما هیچ وقت به جدایی نرسید.
فکر میکنید من نمیخواهم چیزهای جدید یاد بگیرم؟ با یک کشور و فرهنگ جدید آشنا شوم؟ یا کنار بازیکنهای تازه بازی کنم؟ دلم میخواهد اما نمیخواهم کسی نگران رفتن من باشد. اینجا را دوست دارم و دورتموند خانهی من است.
هنگامی که گوتزه و لواندوفسکی به بایرن رفتند، قلب رویس شکست؛ اما با این حال هیچ وقت دست رد به دورتموند نزد.
اینجا خانهی من است
دورتموند و رویس روزهای پرفراز و نشینی را سپری کردند، دورتموند قهرمانیهای پیاپی بایرن را تماشا کرد و مصدومیتهای طولانی مدت رویس، شانس درخشش او را در بازیهای بزرگ و قهرمانی در جام جهانی برزیل را گرفت. گویا بخت سیاه وستفالن با رویس عجین شده. شاید بخت رویس همین بود. شاید وفاداری به باشگاه تنها عنوان رویس در دورتموند باشد. یک کندوی موفق نیاز به یک ملکهی موفق دارد. رویس دیگر توان جنگندگی قبل را ندارد. خسته شده. و بالاخره تصمیم گرفت در عصر روز جمعه با انتشار ویدئویی، جدایی خود را اعلام کند.
خب از کجا شروع کنم؟! طرفدارهای عزیز دورتموند من این فرصت را داشتم تا ۱۲ سال در این ورزشگاه فوقاالعاده بازی کنم. نصف عمرم را وقف این باشگاه کردم. بالا و پایینهای زیادی داشت اما میتوانم بگویم که بیشتر بالا بود تا پایین. با باشگاه به توافق رسیدیم تا قرارداد من دیگر تمدید نشود. فوقالعاده خوشحال هستم و افتخار میکنم که توانستم این همه سال در این باشگاه بازی کنم.
شاید با زدن ۱۶۸ گل به عنوان دومین گلزن برتر باشگاه و دادن ۱۲۸ پاس گل به عنوان برترین پاسور باشگاه، تنها یادگار شماره یازده باشد. شاید قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا، شاید...
و اکنون زمان خداحافظی است...