شکست پان عربیسم در نخستین گام!
ملی کردن کانال سوئز،ناصر را به “رئیس” و قهرمان ملی اعراب بدل کرد. او در سخنرانی های آتشین خود خواستار ” وحدت ملت عرب” شد و در نخستین گام وحدت دو کشور مصر و سوریه را پیشنهاد نمود. اقدامی که در جهت آرمان های حزب بعث بود و در میان مردم عرب هواداران زیادی داشت . زمانی که “رئیس” به دمشق رفت نه تنها مردم شهر بلکه چند صد هزار نفر از لبنان و فلسطین به پیشواز او به دمشق آمدند. حامیان پان عربیسم در کشور های دیگر خواستار الحاق کشورهایشان به “جمهوری متحد عربی ” بودند.
دیری نپایید که “رئیس” شیوه مرسوم خود در حکمرانی را در سوریه نیز پیاده نمود و احزاب و مخالفان را تار و مار نموده و سوریه را چون یک ایالت مصر به ماموران سر سپرده خود وانهاد. نتیجه این تحولات ترس صاحب منصبان و بورژوازی سوری و در نهایت کودتای نظامی شد که خواستار استقلال سوریه بود. گام نخست به شکست انجامید.
این شکست “رئیس” را به هراس افکند و برای جلوگیری از بروز اتفاق مشابهی در مصر ، دستور ملی کردن فله ای صنایع و شرکت های مصری را صادر نمود که موجب سقوط اقتصاد کشور شد. برای رفع تنگنا “رئیس” مجدا از غربی ها کم خواست که با پاسخ منفی روبرو شد. از آن پس گرایش به سمت شرق بد رغم ضد کمونیست بودن ناصر آغاز شد: خروشچف از این موقعیت برای نفوذ در خاورمیانه استفاده نمود و در سفر پر سروصدایی که به مصر داشت آمادگی کشورش را برای شرکت در پروژه های اقتصادی و نظامی اعلام نمود . به زودی تانک های چک واسلاواکی تحویل ارتش مصر شد.
ناصر در ادامه سیاست پان عربیست خود و در مخالفت با رقیب خود ،عربستان سعودی ، ارتش مصر را وارد جنگ یمن کرد که موجب خسارات سنگین از جهت خسارات انسانی و اقتصادی برای مصر شد. و نه تنها پیشرفتی برای طرفداران پان عربیسم و “ملت واحد عربی ” نبود ، بلکه نشان دهنده منافع منطقه و ملی کشور های این حوزه بود. با این همه توده های هواداران پان عربیسم در منطقه خواستار دخالت “رئیس” در مناقشه اعراب و اسرائیل بودند، وزیر دفاع ناصر با اتکا به تجهیزات دریافتی از بلوک شرق، وعده پیروزی اعراب را می داد. اما در جنگ شش روزه با اسرائیل در سال 1967 فرا رسید و نتیجه آن شکست سنگینی برای پان عربیسم بود و زخمی عمیق بر غرور مردم عرب بود.
در جایی که عبدالناصر که اعراب او را چون صلاح الدین ایوبی، فاتح جنگ های صلیبی، ستایش می کردند، نتوانست گامی در جهت پان عربیسم بردارد تنی چند از سران کشور های عربی چون قذافی و صدام حسین در پی زعامت پان عربیسم برآمدند که بی نتیجه ماند. حتی قذافی همراه مصر و سوریه به تاسیس جمهوری متحد عرب دست یازید که آنهم عمر بسیار کوتاهی داشت.
مبارزه با حاکمیت عثمانی و سپس بریتانیا موجب پیدایش جنبش های استقلال طلبانه در کشور های خاورمیانه شد. تاسیس اسرائیل عامل همگرایی بیشتر اعراب شد و چندین دهه مخالفت با اسرائیل همچون موتور هدایت کننده “همگرایی عربی ” به کار گرفته شد .این جنبش ها چه به شکل مذهبی اش (اسلام سیاسی، پان اسلامیسم) و چه گرایش سکولار (پان عربیسم) اگر در زمینه مبارزه با دشمن خارجی پیگیر و استوار بود، اما در زمینه اصلاحات اقتصادی،اجتماعی و ساختار سیاسی جوامع خودی هیچ برنامه قابل اجرائی ارائه نمی کردند ، لذا مردم به هیچ انگاشته شده عرب هر زمان امید خود را به یک “رئیس” یا قهرمان بستند که وعده پیروزی بر دشمن را می داد، اما برای رسیدن به این هدف سیاست استبداد فردی سرکوب مخالفان و باز تولید چرخه روابط اجتماعی را ادامه می داد. راهی بارها و بارها نتیجه ای جز ناکامی برای اعراب به همراه نداشت.
ولی علت ناکامی پان عربیسم در چه بود؟
میتوانیم وجود اقلیت های موجود در کشور های عربی را عامل ناکامی پان عربیسم بدانیم.
اقلیت های همچون بربر های الجزایر ، قبطی های مصر ، مارونی های لبنان و سوریه و سیاهان سودان و ... وجود پان عربیسم را ناقص کردند.
پایان