کارتون خاطرهانگیز «رابینهود» غیر از قصه شیرین و جذاب، دوبله فوقالعاده و موسیقی متناسباش، آنقدر خوشآبورنگ بود که ما کودکان اواخر دهه پنجاه و اوایل شصت هیچوقت از دیدنش سیر نمیشدیم و هرسال برای پخش دوبارهاش لحظهشماری میکردیم.
قطعاً برای نسل جدید که فقط کافیست مثل زبل خان دستش را دراز کند تا چیزی را که میخواهد در پلتفرمها یا هر سوراخسنبه دیگری در نت ببیند، مسخره و خندهدار است، ولی ما واقعاً یک سال سماق میمکیدیم تا در مناسبت ویژهای این کارتون تکراری را دوباره ببینیم و ذوق کنیم.
بدیاش این بود که اکثراً این مناسبت ویژه به سیزدهبهدر میافتاد که آن هم فرصتی کمیاب و استثنایی بود و نمیخواستیم از دستش بدهیم. پس دعا میکردیم تشریفات جمع کردن کاسهبشقاب سیزدهبهدر تا آخر رابینهود طول بکشد. دعایی که فقط تا اواسط کارتون برآورده میشد. راستش به نظرم بهرغم پیشرفتهای انکارنشدنی حوزه انیمیشن، هنوز این کارتون دوبعدی والت دیزنی به خیلی از نمونههای مشابه این سالها میارزد.
اما فارغ از وجه نوستالژیک ماجرا، به نظرم «رابین هود» در بستر گفتمانی و زمان و شرایطی که نوجوانی ما در آن سپری شد، بار معنایی ویژهای به خودش گرفت و به اثری چندوجهی تبدیل شد. گذشته از شخصیتهای فانتزی و جذاب، موقعیتهای کمدی فراوان و دیالوگهای خاطرهانگیزی که در مناسبتهای مختلف قابلیت تکرار دارند، «رابینهود» برای ما شبیهسازی کمیک خیلی خوبیست برای درک بسیاری از مفاهیم سیاسی و اجتماعی -مثل قدرت، ظلم، مقاومت و عدالت- و مفاهیم اقتصادی مثل فقیر و غنی، فشار اقتصادی و مالیات.
نمونهاش بحث مالیات است که با پررنگ شدنش در یکیدو سال اخیر همه ما را یاد فشار بیش از اندازه برای گرفتن مالیات از مردمی میاندازد که حتی امور روزانهشان را هم بهسختی طی میکنند. حتی اخیراً یک مجله سیاسی جدی هم برای پرونده ویژهاش درباره مالیات، روی جلدش را به تصویر داروغه ناتینگهام اختصاص داد که دارد سکهای را که سگ در پای باندپیچیشدهاش پنهان کرده، از چنگش درمیآورد.
جابر تواضعی🖋