اختصاصی طرفداری | این جام حذفی بود. جهنمی خونین. وقت اضافه. تساوی فوقالعاده و ضربات پنالتی در یکقدمی
ناگهان یونایتد اریک تن هاخ مانند منچستریونایتد سر الکس فرگوسن بازی کرد و با حفاری عمیق در ذخایر بیپایان این باشگاه، پایانی معروف و بهیادماندنی را رقم زد.
پایانی برای ثبت در تاریخ
در پایان وقت اضافه مرحله یکچهارم نهایی جام حذفی، ساعت از دقیقه ١٢٠ هم گذر کرده بود. منچستریونایتد دفاع میکرد. از دروازه خود و تساوی ٣-٣. آنها از مربی خود، اریک تن هاخ دفاع میکردند. میدانستند با باختی دیگر رفتنی خواهد بود. آنها از غرورشان دفاع میکردند. آنها از شهرت حرفهای خود دفاع میکردند. از باشگاه منچستریونایتد دفاع میکردند که پس از دوران فرگوسن بسیار آسیبدیده، و اعتبار، حیثیت، احترام و موقعیت خود را ازدستداده است.
لیورپول که همچنان به رؤیای فتح چهارگانه برای سرمربی خود، یورگن کلوپ مبارزه میکند به کرنر دست یافت. همه بازیکنان لیورپول به ١٨ قدم یونایتد یورش بردند. یونایتد توپ را دفع کرد و زمانی که هاروی الیوت در لبه ١٨ قدم موفق به کنترل توپ نشد، آماد دیالو، بچهای که به نظر میرسید در آستانه پایاندادن به دوران حرفهای خود در یونایتد است، توپ را دزدید و آن را به آلخاندرو گارناچو، پسری که هرگز تسلیم نمیشود، و تنها نقطه مثبت در فصل کسلکننده دیگری در اولدترافورد است، سپرد.
گارناچو مانند تازی راهی دروازه لیورپول شد. دیالو، که بهعنوان بازیکن تعویضی در دقیقه ٨٥ وارد زمین شده بود، جوان ٢١ سالهای که به نظر میرسید دوران حرفهایاش در یونایتد به پایان رسیده است، هم رکاب گارناچو شد.
اولدترافورد این روزها بهسختی جرئت رؤیاپردازی دارد. این فصل، مانند بسیاری دیگر از فصلهای دیگر از زمان خروج سر الکس فرگوسن، هواداران یونایتد یاد گرفتهاند، داروهای ضدتشنج خود را مصرف کنند، و آن را بهسختی قورت دهند. یونایتدیها به شکست خوردن برابر منفورترین رقبای خود، منچسترسیتی و لیورپول عادت کردهاند.
تمامی آن ضد حمله پایانی به همه فصل یونایتد تعلق داشت. اگر یونایتد به نیمهنهایی صعود نمیکرد، آگهیهای ترحیم تن هاخ بهعنوان سرمربی یونایتد آماده نوشتن بود. فصل آنها به این لحظه آویزان بود.
گارناچو در بهترین لحظه توپ را رها کرد. دیالو آن را در پشت هجده گرفت. بردلی مدافع جوان لیورپول انتظار داشت دیالو توپ را مستقیماً به گارناچو برگرداند، این به او فضای گرانبهایی داد، دیالو روی بدنش چرخید و توپ را زمینی از سمت چپ هجدهقدم بهسوی کائویمهین کلهر، دروازهبان لیورپول شلیک کرد.
نگاهها...
اولدترافورد فروریخت. دیوانهخانهای بود. سروصدا و درهمبرهم، محشر، غلغله! سالهای متمادی با ناامیدی و سرخوردگی محض همراه بود و ناگهان با این پیروزی، انفجاری عظیمی روی داد و تمامی احساسات مانند سیلی غیرقابلکنترل سرازیر شد.
فوتبال انگلیس و رقابت این دو تیم، بهندرت شاهد بروز احساسات و عواطف، و خالی کردن عقدههای فوتبالی در این سطح بوده است. برای یونایتد این یک تصفیه، تطهیر و تخلیه روانی بود. هواداران میزبان حقیقتاً عقل خود را از شادی ازدستداده بودند. دوربینها بچههایی را که از خوشحالی گریه میکردند، انتخاب کرده بود، و این لذت و سرمستی است که فقط فوتبال میتواند به ارمغان بیاورد.
انفجار الدترافورد!
این شاید دوای درد یونایتد بود، دوای درد جام حذفی. نبردی برای تمام سنین و تمامی دورانها. در زمانی که باشگاههای لیگ برتر آینده این جام معروف قدیمی را تهدید میکنند، این یکی از بهترین پیوندهایی بود که از دیروز تا زمان حال ایجاد کرده است. حتی در تاریخ ورزشگاهی که هواداران یونایتد آن را "تئاتر رؤیاها" مینامند، چنین لحظاتی زیاد نبوده است. بارهاوبارها در این بازی همه چیز برای یونایتد ازدسترفته به نظر میرسید. لیورپول بهسادگی یونایتد را در چنگال خود داشت، اما کار را یکسره نکرد، و یونایتد برای یکبار هم که شده، راحت دراز نکشید و تسلیم شکست نشد.
آنها جنگیدند، و دوباره جنگیدند و هر بار مرگ را به سخره گرفتند. زننده گل تاریخی این دیدار تاریخی، دیالو، آنقدر مغشوش و سراسیمه و دیوانه شده بود که فراموش کرد قبلاً کارت گرفته است. پیراهنش را از تن خارج کرد و وقتی جشن بالاخره فروکش کرد، او اخراج شد.
مهم هم نبود، فوتبال یعنی بروز احساسات غیرقابلکنترل در لحظاتی که شاید فقط یکبار تکرار شود. در ثانیههای پایانی بازی او از تونل به رختکن میرفت.
دیالو شایسته گل خود بود، حتی اگر به قیمت اخراج تمام شود. جان بروکس داور بازی، به دلیل آنچه وبسایت بیبیسی آن را «جشن بیش از حد» توصیف کرد، زرد دوم را دریافت کرد. اگر این معیار بود، حدود شصت هزار نفر دیگر توسط بروکس کارت قرمز گرفته بودند. بساطی بود.
هنگامی که سوت پایان بازی به صدا درآمد، غرش داخل اولدترافورد فضای منچستر را در برگرفت. کلوپ، تن هاخ را در آغوش گرفت و سپس تن هاخ مانند مردی محکوم به اعدام که به او مهلت و شانس دوبارهای داده شده، به هوا مشت زد. برای چه مدتی معلوم نیست، هیچکس نمیداند و در حال حاضر، هیچکس اهمیتی هم نمیدهد. یونایتد با خوششانسی در نیمهنهایی با کاونتری سیتی بازی خواهد کرد. اکنون رؤیای فینال جام حذفی برابر سیتی یا چلسی در سر میپرورانند، در فصلی که ممکن بود دست خالی پایان پیدا کند، کورسویی به چشم میخورد، و مهمتر اینکه با پیروزی در برابر بزرگترین رقیب خود و نابودی چهارگانه آنها بهدستآمده است.
برای هواداران یونایتد اهمیت بسزایی داشت. میتوانستند ببینند تیمشان تا چه حد تلاش کرده، جنگیده! چگونه آنتونی وقتی گل دقیقه ۸۵ خود را بعد از ورود به ثمر رساند روی سینه و نشان یونایتد کوبید، و چگونه افرادی مانند گارناچو، احتمالاً بهترین بازیکن این دیدار، مارکوس راشفورد و اسکات مکتومینای هرگز در طول دو ساعت مبارزه با میهمانان که دوستشان ندارند پژمرده نشدند و دست از مبارزه نکشیدند. آنها میتوانستند ببینند بازیکنان چگونه برای بقای تن هاخ جنگیدند.
ازاینرو جشن هواداران بعدازاین پیروزی معروف، غیرقابلکنترل و بیش از حد بود. کاملاً قابلدرک هم بود؛ این همه آن چیزی است که ورزش در آن خلاصه میشود:
تعهد کامل، احساسات و شور و هیجان کامل. این چیزی است که طرفداران یونایتد در انتظار آن بودند، انتظاری طولانی؛ بازیکنان جوان پرشور، شکارچی شکوه، و پیروزی دیرهنگام در برابر یک دشمن قدیمی.
یکی برای من، یکی برای تو
همه هواداران یونایتد آرزوی این را داشتند، نهتنها فصل خود را زنده نگه دارند، و احتمالاً دو بلیت برای نیمهنهایی و فینال در ومبلی رزرو کنند، بلکه تور خداحافظی یورگن کلوپ و روایت قهرمانی چهارگانه لیورپول لطمه و ضربه شدیدی وارد کنند. این اولین بار نبود.
در ابتدای فصل گذشته، اریک تن هاخ با پیروزی ۱-۲ در لیگ مقابل لیورپول در اولدترافورد دوران مدیریت خود را آغاز کرد. اما این فصل اوضاع بدتر شد، و مشکلات انباشته و زیاد. به همین دلیل کمتر کسی پیشبینی کرده بود یا انتظاری داشت. هیچکس جرئت تصور چنین پیروزی را نداشت. حقیقتاً مثل یک افسانه بود و عکسالعمل دیوانهوار بازیکنان و هواداران موید آن است.
نفرین یونایتد سایه به سایه فرعون مصری و یارانش حرکت میکند
نبردی حقیقتاً حماسی بود، این برای لیورپول تسلی نخواهد بود؛ اما قرمزها باز هم در یکی از بازیهای بزرگ جام حذفی درگیر شدند:
۵۳ شوت، ۲۲ شوت در چهارچوب دروازه، و ۷ گل. این بهراستی از کلاسیکهای جام حذفی بود و با احترام در کنار مبارزات چشمگیر دیگری قرار گرفت:
نیمهنهایی جام حذفی ۹۰ میان کریستال پالاس و لیورپول که نتیجه مشابه ای داشت.
۳-۲ آرسنال مقابل یونایتد در فینال ۷۹، فینال ۸۱ سیتی و اسپرز، ضربه سر با شیرجه کیث هوچن برای کاونتری مقابل تاتنهام هاتسپر در سال ۱۹۸۷ در ومبلی. فینال ۸۹ لیورپول و اورتون و گلهای راش، دریبلها و نفوذ وقت اضافه رایان گیگز به قلب دفاع آرسنال در نیمهنهایی ۱۹۹۹، نمایش دیرهنگام ویگان اتلتیک و گل ضربه سر بن واتسون به منچسترسیتی در فینال ۲۰۱۳؛ و ضربه چکشی استیون جرارد به وستهام یونایتد در سال ۲۰۰۶، و ….
این بازی بار دیگر یادآور جذابیت ماندگار اف ای کاپ FA Cup حذفی بود: دو تیم هرآنچه داشتند رو کردند. دو سرمربی همه چیز را قمار کردند و هر دو دسته هواداران بیوقفه فریاد زدند و شعار دادند.
و دو تن از بزرگان لیورپول، سر کنی دالگلیش و ایان راش، در حالی که در سکوها نشسته بودند، از دور به هر توپی ضربه میزدند. این نبرد همچین چیزی بود، آنقدر جذاب، حتی برای کسانی که همه آنچه را که باید در دوران خود انجام دادهاند.
شاید این نتیجه تن هاخ را نجات دهد. حالا کاونتری سیتی میان یونایتد و فینال جام حذفی ایستاده است. مربی کاونتری؟ مارک رابینز، که نقش مهمی در تاریخ و بقای فرگوسن با گلی که در جام حذفی برای یونایتد به ثمر رساند، داشت، دقیقاً آنچه گل دیالو برای تن هاخ انجام داد. گل رابینز تاریخ فوتبال انگلستان را تغییر داد. با کسب جام حذفی فرگوسن در پست خود ماند. بقیه قضایا و آنچه که روی داد را هم خوب میدانید. حکایت گل رابینز و عواقب آن حقیقتاً شنیدنی است!
اکنون رابینز نقشه سقوط باشگاه قدیمی خود را میکشد. تن هاخ نقشه فتح جام حذفی را بررسی میکند و حالا یورگن کلوپ و لیورپول به مبارزه خود برای کسب ۳ گانه ادامه خواهند داد و بهزودی در ۷ آوریل به اولدترافورد بازخواهند گشت تا مبارزه خود را برای کسب لیگ برتر با آرسنال و سیتی ادامه دهند.
سخت و دشوار اما دیدنی و نفس گیر خواهد بود. یونایتد از بههمزدن پارتی در مرسی ساید نهایت لذت را میبرد، چنانچه اسکاوز تشنه انتقام در جا و به جایی خواهند بود!
نتیجه هر چه باشد؛ جهنم خونین این دیدار از اذهان فوتبالدوستان بهزودی پاک نخواهد شد!
در حالیکه نبردی حماسی به آخرین صفحه کتاب تاریخ بینظیر جام حذفی افزوده شده است که هرگز پاک شدنی نخواهد بود