مطلب ارسالی کاربران
دین راز است نه مسأله
سعیده خان احمدی
منبع : بانک مقالات فارسی
مقاله زیر كه كوشش می كند مفهوم «دینداری» را به دست شناخت بسپارد مبتنی بر سخنرانی نویسنده آن اكبر جباری است كه چندی پیش در دانشكده فنی دانشگاه تهران ایراد شده است، امید است ارائه آن از سوی «ایران» مورد توجه اهل اندیشه واقع شود. مفهوم «دینداری» چیزی مانند نسبت ملكیت را به ذهن متبادر می سازد، نسبتی شبیه به نسبت «خانه و مالكش». چنین نسبتی دو ویژگی دارد، نخست این كه خانه چیزی است و مالك آن هم چیزی دیگر. دو دیگر این كه خانه از آن مالك آن است و مالك هرگاه اراده كند می تواند آن را به دیگری منتقل كند و خانه از آن كسی دیگر شود.
اما آیا براستی نسبت دین و دینداران چنین نسبتی است؟ پیش از پاسخ بدین پرسش كمی در باب این مفهوم و تاریخ آن تأمل كنیم.
ردپای چنین تصوری از دین و دینداری را تنها می توان در دوران مدرن مشاهده كرد. چنین تصوری از دینداری نه پیش از مدرنیته و نه پس از آن هیچ سابقه ای ندارد.این مدرنیته بود كه موجب پدید آمدن مفاهیم دو گانه شد، والبته ریشه این مفاهیم دوگانه در دوآلیسم دكارتی سوژه و ابژه نهفته است. در دوران مدرن انسان به عنوان یگانه سوژه و فاعل اندیشنده است. و ما سوای او ابژه هایی دانسته می شود كه هستی خود را از هستی سوژه اخذ می كنند. نسبت سوژه و ابژه همه مناسبات و مفاهیم را شكل می دهد.
در نسبت سوژه و ابژه، انسان موجودی دانسته می شود كه می اندیشد و به واسطه همین اندیشمندی به همه چیز هستی وهویت می بخشد، طبیعت،خدا وحتی مفهوم انسانیت نیز بسته به هستی این یگانه اندیشنده هستند.
اما این ظهور سوژه و به قول میشل فوكو «اختراع» آن یگانه مشخصه دوران مدرن نیست. یكی دیگر از ویژگی های دوران مدرن تبدیل هر امر رازآلود «secret» به مسأله، «problem» بود.
اگر هر پدیده ای تا پیش از دوران مدرن چونان راز تلقی می شد در این دوره مانند مسأله فرض می شود كه باید به دست توانمند سوژه حل شود!
تفاوت راز و مسأله را گابریل مارسل فیلسوف وجودی به خوبی نشان می دهد. مسأله چیزی است كه با تمامیت خود در برابر ما قرار می گیرد و ما با اشراف بدان قادر به حل آن خواهیم بود. مسكونی بودن كره مریخ یك مسأله است وما یا روزی آن را حل خواهیم كرد ویا نه، اما حل شدن یا نشدن مسأله مهمی نیست، مهم این است كه مسأله در یك سو وما درسوی دیگر قرار گرفته ایم. این دوگانگی امكان برتری سوژه را فراهم می كند، هرچند كه در برخی موارد سوژه پی به ناتوانی خود برای حل مسائل می برد،اما این چیزی را تغییر نمی دهد.
مسأله همیشه چونان یك مسأله باقی می ماند. خواه حل شود خواه حل نشود؛ در ذات مسأله نیاز به سوژه نهفته است، سوژه ای كه بدان می اندیشد وآن را متعلق به خود می سازد. اما ماهیت راز اینگونه نیست. راز، چیزی در مقابل ما نیست تا شأن حل شدن یا حل نشدن بیابد، بل راز عالمی است كه انسان را فرا گرفته و انسان خود را در محاصره آن می یابد. افتادگی انسان درون راز واحاطه آن دیگر از جنس مسأله نخواهد بود، انسان در مواجهه با راز به دنبال حل آن نیست. رازها برای حل شدن پدید نمی آیند بل تنها با راز می توان انس گرفت وبا او زیست.زیستن با راز خو گرفتن با آن است، در زیستن با راز هیچگاه پایان و انتها وجود ندارد.
دردوران مدرن،دین از راز بودن خارج و به مسأله تبدیل می شود. پرسش در باب دین پرسشی فلسفی وبه اعتباری مسأله ای فلسفی است كه سابقه آن به دوران مدرنیته باز می گردد. پیشینیان دیندار بودند اما هیچگاه از آن پرسشی به عمل نمی آمد. ماهی درون آب از آب نمی پرسد،به محض بیرون افتادن از ساحت آب پرسش از آب برایش موضوعیت می یابد. بُعد یافتن از دین موجب پرسشگری از آن می شود. این اتفاقی نیست كه در سنت تفكر اسلامی هیچگاه با پرسشی نظیر «دین چیست؟» مواجه نمی شویم. «فلسفه دین» مانند بسیاری دیگر از فلسفه های مضاف نظیر «فلسفه اخلاق» ریشه در همین بعد یافتن دارد. در ساحت دینی گذشته، دین عالمی بود كه انسان بدان تشرف می یافت. ورود در یك عالم یعنی انس گرفتن با آن. انسان دیندار در عالم دین، دین را نه یك مسأله، «problem» بل رازی «secret» می داند كه با انس به آن رازدار می شود.
عالم دین انسان را به حال خود وانمی نهد. همه مناسبات او را دستخوش تحول می كند. مناسبات سیاسی،اجتماعی، فرهنگی واقتصادی انسان در عالم دین دچار تحول می شود. هیچ یك از این مناسبات برای خود موضوعیت ندارد. این در دوران مدرنیته است كه چنین تصور می شود می توان دین فردی داشت كه گاه از آن به تجربه دینی یاد می شود و سپس مناسبات زندگی را بر اساس اموری دیگر مانند عقلانیت پی ریزی كرد وبنا نهاد. در این دوران از آنجایی كه دین مانند بسیاری از پدیده های دیگر یك مسأله است باید تعریف شود.تعریف دین پدیده ای مدرن است كه در این دوران به وقوع می پیوندد. اگر از دین و دینداری سخن می گوییم باید به یاد داشته باشیم كه در كدام ساحت ایستاده ایم. اگر در ساحت مدرنیته هستیم، دین و دینداری مسأله ای است كه در مقابل ما قرار گرفته و به راه حل هایی نیاز دارد كه البته در این زمینه هیچ اهل حكمتی قادر به ارائه راه حل نیست. اما اگر ساحت خود را نه مدرنیته بل ساحت دینی بیابیم آنگاه دین رازی است كه ما را در بر گرفته و تنها می توانیم با این راز همسخن شویم و خود را به او بسپاریم تا خود پرده از روی خود برگیرد. در ساحت رازگونگی همه چیز یك راز است در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل است كه فرموده اند: «تنها یك راز می تواند پرده از رازی دیگر بردارد»، در ساحت رازآلود دین، انسان دیندار نیز رازی است كه با رازی دیگر انس می گیرد و در این انس است كه پرده از روی یكدیگر به كنار می زنند. طریق انس گرفتن با یك راز و ورود در عالم آن لوازمی دارد كه باید بدان پایبند بود. در ادامه عرایضم به برخی از این اقتضائات اشاره خواهم كرد.
گفتیم كه مسأله پنداشتن پدیده ها و از جمله دین، تصوری مدرن است.
در دوران پیشامدرن (سنت) طرح پرسش از دین به دلیل حضور در عالم دینی بی وجه بود، اما این پرسش در دوران پس از مدرنیته چه وضعی دارد؟
دوران پست مدرن دوران پایان سوژه است.اگر سوژه در مدرنیته خوش باورانه خود را فعال مایشاء و قادر مطلق هستی می دید،در دوران پست مدرن این خوش باوری وساده لوحی جای خود را به یأس و نومیدی داده است. انسانی كه قرار بود با اتكا به عقل وخرد خود سعادت وخوشبختی را به ارمغان آورد ناگهان خود را درمیان انبوهی از فجایع ومصیبت هایی می یابد كه برساخته ودستاورد علم و دانش مدرن است. دو جنگ عالمگیر و بحران زیست محیطی ناشی از محصولات تكنولوژیك سوغات نگاه مسأله وار مدرن به عالم بود. به دنبال این یأس و نومیدی دیگر تلقی مسأله گونه از پدیده ها برایش بی معناست. همه چیز معنای خود را از دست می دهد و سوژه هم بی معنا می شود.
فقدان معنا برای انسان دوران پس از مدرنیته تنها مسأله ای است كه باقی می ماند و مدافعان خوش باور مدرنیته، دن كیشوت وار به دنبال حل این مسأله دیگر بار در دوری باطل قرار می گیرند. حل مسأله بی معنایی بدان جهت دور است كه این پدیده (بی معنایی) خود زاده نوعی نگاه است كه همه چیز را مسأله می بیند حتی بی معنایی را. اما برای خروج از این دور و خروج از عالم بی معنایی، باید با راز انس گرفت و شرط قدم اول آن است كه بتوان از بند سوبژكتیویته خلاص شد. خلاصی از بند موضوعیت نفسانی یعنی خود را محور و مركز هستی ندیدن.
دینداری در چنین ساحتی، عین آزادی خواهد بود. آزادی از بند نفسانیت و دل بستن به ساحت راز كه به قول حافظ كلام الله:
حافظ از جور تو حاشا كه بگرداند روی
من از آن روز كه در بند توام آزادم
و یا:
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
كه بستگان كمند تو رستگارانند
شرط دیگر ورود به عالم راز، تعلیق همه احكام در باب دین است. این آموزه را كه امروزه پدیدار شناسی نیز بدان تأكید دارد باید از آموزه های بزرگ حكمت و عرفان اسلامی دانست. هرگونه حكم روانشناختی، علمی، شخصی وحتی جمعی در باب دین را باید در تعلیق نهاد. از آنجایی كه در ساحت راز گونگی، دیگر نمی توان تصور مسأله گونگی از دین داشت، لذا تصورات و احكام علمی، اثبات پذیری یا ابطال پذیری حقایق دینی بی معنا خواهد بود. مفاهیمی نظیر انتظارات بشر از دین، دین حداقلی و دین حداكثری نیز تهی از معنا خواهد شد. در ساحت رازگونگی دیگر توهمات ذهنی و عقلی خود را بر دین حمل نكرده و درصدد تعریف و فلسفه بافی از دین برنمی آییم، بل گوش به ندای راز می دهیم. پدیده خود با ما سخن می گوید تنها باید خود را از بند توهمات عقلی رها ساخت و گوش به ندای پدیده داد.
شرط دیگر ورود به عالم راز، برداشتن انشقاق نظر و عمل است. این انشقاق كه خود معلول انشقاق اصلی تر یعنی انشقاق سوژه وابژه است، موجب بسته شدن راه ورود به عالم دینداری است. در عالم دینداری عالم دینی همان عامل است والبته این علم و عمل خود ذومراتب است.مراتب علم و عمل به واقع مراتب شریعت،طریقت و حقیقت را شكل می دهند. در چنین ساحتی «دین پژوهی» وبسیاری از این مفاهیم چیزی نخواهد بود، جز محصول غفلت از ساحت راز آلود دینداری. البته این سخن را نباید به معنای نفی هرگونه تفكر دانست. در حقیقت ساحت اصیل دینداری عین تفكر است و این تفكر عین حضور است، اما آنچه امروزه از آن به «دین پژوهی» و «فلسفه دین» تعبیر می شود، فاقد هرگونه فكر وذكر است. در دین پژوهی دین متعلق پژوهش است، گویی یك جسد و كالبد بی جان در زیر دستان جراح و پزشك، و چنانكه گفته شد این تلقی معلول همان ساحت انسان محور وسوبژكتیو است. در چنین ساحتی «دین پژوهی» عین بی دینی خواهد بود.