مردم سالاری، مرد سالاری، زن سالاری، نخبه سالاری و... اما خداییش از همه این سالارها، سالارتر و هیجانانگیزتر و به اصطلاح، آب به دهان اندازتر! «زن سالاری» است، پدیدهای که در جامعه ما گاهی به «زن ذلیلی» هم ترجمه و تفسیر شده است، اما زن سالاری در لغتنامههای علوم سیاسی به «مادر شاهی و مادر سالاری» معنا شده است که مفهوم آن وضع یا سازمان اجتماعی است که مشخصهاش حکومت زنان در داخل خانه و گاه در مسائل سیاسی است.
مادر/زن سالاری پدیده نادری بوده است و در جوامع مادرسالار، زنان مالک زمین و خانه هستند و میتوانند خارجیان را بپذیرند و یا برانند و درباره اسیران جنگی، تصمیمات شوراهای مردان را خنثی کنند.
با توجه به این مفهوم باید گفت که به طور واقع و حقیقی، این مفهوم نه تنها در عرصه سیاسی، بلکه در هیچ زمینه دیگری ظهور و بروز نداشته است و این وازه تنها در کلام نهفته مانده است.
خیلیها اعتقاد دارند از آغاز دهه هفتاد شمسی به این سو، موجی از زن سالاری و فمینیسم در عرصه سیاست ایران ظهور پیدا کرد؛ مردم بیشتر به زنان رای دادند و تقاضا برای حضور زنان در قدرت سیاسی افزایش یافت. البته خیلیها هم معتقد هستند این موج خیلی زود فروکش کرد؛ تعداد زنان در دور پنجم مجلس شورای اسلامی به عدد ۱۳ نفر هم رسید، ولی جالب است بدانید در مجلس هشتم تنها ۵ زن حضور دارند.
خانم مینو بدیعی، روزنامهنگار پیشکسوت و باتجربهای است که سی سال است در عرصه رسانه و روزنامه فعالیت دارد. با او در مورد مفهوم "زن سالاری" به گفتگو نشستیم:
▪ خانم مینو بدیعی، برداشت شما از پدیده زن سالاری در سیاست چیست؟
ـ در تعریف زن سالاری سیاسی باید بگوییم که زنها در امور سیاسی تاثیرگذار هستند؛ اما آنچه که تاکنون مشاهده شده است، نه تنها این مورد را نشان نمیدهد، بلکه به ندرت میتوان آثاری از حضور تاثیرگذار و مهم زن را در عرصه سیاست در جامعه مشاهده کرد. شاید دلیلش این است که مردها به طور گسترده تمامی عرصه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را تحت تاثیر خود قرار دادهاند؛ و این نه به دلیل عدم توانایی زنان در اداره این امور، بلکه به دلیل شرایط حاکم بر جامعه است.
اصولا مفهوم زن سالاری یا مرد سالاری باید ریشه در مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در جامعه داشته باشد و یک مفهوم انتزاعی و مجرد نیست.
زن سالاری به این معنی است که زنان آنقدر قدرت داشته باشند که بتوانند دیدگاههای مدیریتی خود را پیش ببرند. اما شرایط کلی جامعه به این شکل نیست که اجازه این پیشبرد را به زنان بدهد و در حقیقت زن سالاری در سیاست به طور کلی در جهان به مفهوم واقعی وجود ندارد.
اگر زن سالاری در سیاست ما وجود داشت، زنها صاحب پستهای سیاسی در سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه میشدند و یا قدرت اقتصادی و پیشبرنده داشتند. اما با نگاهی به جامعه میبینیم که زنان در تمامی عرصهها به عنوان جنس دوم مطرح هستند و مردان پیشبرنده منافع و اهداف خانوادگی و اجتماعی هستند.
اگر بخواهیم از دیدگاه جامعه شناسی فمنیستی هم به این مقوله بپردازیم، باید بگوییم که مفهوم این پدیده در این دیدگاه به معنای تساوی و برابری حقوق بین زنان و مردان در تمامی عرصههاست، نه آنطور که مطرح میشود احاطه زنان و زن سالاری.
▪ به نظر شما جامعه ما در شرایطی به سر میبرد که بتوانیم بگوییم به سمت زن سالاری سیاسی در حرکت است؟
ـ من شخصا به لحاظ تفکر اجتماعی با زن سالاری و مرد سالاری مخالف هستم و اعتقاد دارم حرکت جامعه به سمتی نیست که زن سالاری سیاسی در آن پدیدار شود؛ زیرا وقتی ابتداییترین حقوق برطرف نشده است چگونه میتوان به سمت زن سالاری سیاسی حرکت کرد؟!
به طور مثال برای بررسی این موضوع دو عامل کمی و کیفی را در نظر میگیریم؛ در مرد سالاری سیاسی وقتی عامل کمی را بررسی میکنیم، مشاهده میکنیم که تمامی قدرت سیاسی در عرصههای مختلف در دست مردان است و از لحاظ کیفی هم نود درصد امور به دست مردان اداره میشود. خوب در چنین شرایطی که مردان به هر دلیل جامعه را در دست دارند، عرصه فعالیت زنان محدودتر میشود و دیگر نمیتوان از زن سالاری، حتی در برخی عرصهها حرفی به میان آورد.
ماکیاولی که پایه گذار علم سیاست است میگوید: «علم سیاست، علم قدرت است.» و خطاب به شهریار توصیه میکند که: «برای اینکه سیاستمدار خوبی باشی، باید قدرت خود را حفظ کنی.» پس زمانی که قدرت دست کسی افتاد، میتواند سیاستمدار خوبی هم باشد؛ و در حال حاضر میبینیم که قدرت اجرایی و قانونی دست مردان است و به این وسیله است که زنان با دور ماندن از قدرت نمیتوانند رقیبان خوبی برای مردان در عرصه سیاست باشند.
▪ مزایا و معایب حضور گسترده زنان در عرصه سیاست چیست؟
ـ علی رغم اینکه اعتقاد دارم زنان باید صد در صد در عرصه سیاسی حضور داشته باشند، زیرا این فعالیت باعث میشود که بتوانند در همه عرصهها تواناییهای خود را به نمایش بگذارند و افق تازهتری را در پیش روی خود و جامعه باز کنند، اما متاسفانه باید بگویم که زنان در ایران حضوری گسترده در این زمینه ندارند.
ما در دنیا زنان بسیاری را داشتهایم که توانستهاند قدرتمندانه در عرصه سیاست فعالیت کنند و تاثیر گذار باشند. به طور مثال «ایندیرا گاندی» که در زمان خود کشور ۸۰۰ میلیونی را اداره میکرد و به عنوان یک زن قوی در این مقوله شناخته میشود؛ و یا «بینظیر بوتو» و حتی «کاندولیزا رایس» که اگرچه سیاست جنگطلبانهای را در قبال ایران در پیش گرفته است، اما نمیتوان به عنوان یک زن از تاثیر گذاریش بر عرصه سیاست چشمپوشی کرد.
برای مثال دیگر میتوان از خانم بوتو یاد کرد که با حمایت میلیونی مردم پاکستان با وجود همه خطرهایی که داشت به این کشور رفت و با این کارش نشان داد که زنان از فعالیت خود، آن زمان که به آن اعتقاد دارند، دست بر نمی دارند، و شاید قتل او توطئه مردان بود برای به قدرت نرسیدن بوتو و عقب نگه داشتن یک زن در عرصه سیاست.
به نظر من حضور زنان در این عرصه نباید فرمایشی و تشریفاتی باشد و باید از قدرت کافی برخوردار باشند. اگر زنان از قشرهای مختلف در عرصه سیاست حضور پیدا کنند، توانایی برقراری برابری و همسانسازی و گسترش عدالت اجتماعی را بین دو جنس دارند.
اگر زنان در عرصه سیاست حضور پیدا کنند، به این مفهوم نیست که فعالیت مردان را تحت الشعاع قرار دهند؛ در این حضور هیچ نقطه منفی وجود ندارد و به تمامی، امتیازی برای زنان به شمار میرود