<< تحلیل قطعه قبلی -آینه- تحلیل قطعه بعدی -بی رخ- >>
در ترک پیدا سایه با چالشهایی در موضوعیت پیدا کردن خودش روبرو میشه. این قطعه نیاز به مقدمهسازی نداره و همانطور که از اسم آهنگ مشخصه میخواد بصورت اختصاصی راجع به پیدا کردن خود صحبت کنه. البته این نکته ناگفته باقی نمونه که در ترک قبلی یعنی -آینه- شخصیت آینه به سایه گفت: "خوک باش و زندگی کن". حالا بی اعتنایی به این سخن آینه موجب پیدا شدن خود توسط سایه میشه.
چرا که سایه دو راه بیشتر نداره یا باید همون خوک باشه و زندگی کنه و یا سختیهای خود بودن رو بپذیره و خودش باقی بمونه.
متن کامل قطعه پیدا
چی ام؟ کجام؟ چی میخوام از کی؟
واسه زخمام کیو بکنم تنبیه؟
بین خدا کیه خود اصلی
که نمیشه حل تو خرد جمعی؟
بقیه از دم تهی و فرعی
همه چی تقلبی و کمی
همه چی تفننی و سطحی
هر چی که هستی رو می کنی مخفی
یه کم از اون
یه کمی از این
یه کم از مارکس یه کم از تختی
یه کم هم اینترنتی تحقیق
تو از اساس خودتو بستی
یه کم هم اعتماد به نفس قرضی
که بگی توام میتونی می فهمی
که نه خیلی تنها بشی بترسی
نه خیلی احساس کنی تو جمعی
فهمیدم خواسته هام ساده ان و کم
به هر چی نمیخوام هم میرسم
میکنم بذرمو تو سرت سبز
میبرم زرنگار و زیر ضرب
همه تو کاسـت میذارن تهش
ببین کی میاره از دلت در میشه تو بغلت گرم
ببین کی بت میده راه حل بهتر
شکسته آینه ها رو گردنبند
همه سایه ها گمن محون
باید نیمه ها را کشف کرد
بعد گذاشت تیکه ها رو بغل هم
بدون حدس و فرض و سرنخ
نمیشه این معما رو حل کرد نه
باید بشی به خود مسلط
باید برسی یه جوری به صلح توو کَلَت
پس خودتو، خودتو، خودتو
خودتو خودتو پیدا کن
خودتو، خودتو، خودتو
خودتو خودتو پیدا کن
نور از دل عالم رفت
انگار که شرابم از جامم رفت
خرناسه ی خوک زمانو کشیدم و
رنگ از نگاهم رفت
همه پیدا شدن از ترس
ولی گم شدن تلخه و لذت بخش
همش قصست تهش
همه گیجن و می پیچن به پروپات
میخوان از نصفت سهم
خورد موج امیدم به سنگای ساحل جهل عموم
رفته افق فکرم تو حلق غروب
هجرت کرد شعرم از شهر حروف
حس رفته از تنم و قلمم
تاج طلا رو کلم و شاهم تو شهر دروغ
همه قلب و عروقم پر مکر زمانه و
نبضم طبل جنگ درون و برون
اما آهم میگیره ماهو
راه میرم رو خوکهای زیر پامو
پا نگیرمم پا میشم میرم راهو
کافیه خوردم همه زمینامو
پشیمون کردم بالاسریامو
می بخشم نقصامو بدیامو
می بخشم همه ناتنی هامو
منو نگاه کن خود و پیدا کن
منو نگاه
منو نگاه کن خود و پیدا کن
منو نگاه منو نگاه
منو نگاه کن خود و پیدا کن
قسمت 1
چی ام؟ کجام؟ چی میخوام از کی؟
واسه زخمام کیو بکنم تنبیه؟
بین خدا کیه خود اصلی
که نمیشه حل تو خرد جمعی؟
از (چی ام؟ کجام؟ چی میخوام از کی؟) نشانهای از جستجوگری سایه هست که به دنبال پیدا کردن خودش برآمده. اما خب سایه همانطور که از قبل میدونیم از شدت شکنجه و زخمهای روی بدنش بسیار اذیت شده از این رو میگه ( واسه زخمام کیو بکنم تنبیه ) بعد از این جمله موضوع بحث رو به سمت خدا و پرودگارهم میبره و اذعان میکنه (بین خدا کیه خود اصلی) البته کلمه "خدا" که در خود آهنگ به صورت "خودها" گفته میشه و این یه جور تشبیه با استفاده از تناسب حروف هست.
این "خدا" هست که تو خرد جمعی حل نمیشه و مورد بحث بسیاری از فلاسفه و اندیشمندان قرار گرفته. از این قسمت میشه نتیجه گیری کرد که ما با پیدا کردن "خود" اصلی "خدا" رو هم پیدا میکنیم و خب میدونیم که "خودشناسی" مقدمه "خداشناسی" هست.
قسمت 2
بقیه از دم تهی و فرعی
همه چی تقلبی و کمی
همه چی تفننی و سطحی
هر چی که هستی رو می کنی مخفی
اینجا اشاره میکنه که به غیر از خوده اصلی بقیه ابعاد شخصیتی ما میتونن چهرههای مختلف زیادی داشته باشن ولی در اصل هیچ یک از اونها خوده واقعی ما نیستن. پس همه چیز میشه (تقلبی و کمی) به علاوه اینکه ما از سر تنبلی و به دنبال تفریح بیشتر خودمون رو فراموش میکنی و همه اتفاقات میشن (تفننی و سطحی) با جمله آخر هم که تیر خلاص رو میزنه و میگه (هر چی که هستی رو میکنی مخفی)
قسمت 3
یه کم از اون
یه کمی از این
یه کم از مارکس یه کم از تختی
یه کم هم اینترنتی تحقیق
تو از اساس خودتو بستی
هر چی جلوتر میریم منظور جملات واضحتر میشن و نیازی به توضیحات چندانی ندارن ولی این چند تا جمله در دنباله همون جمله (هر چی که هستی رو میکنی مخفی) تاثیر این امر بر اعتقادات و بنیان فکری رو بیان میکنه که چطور یک نفر میتونه هم از کارل مارکس تقلید کنه و هم از پهلوان تختی. برای تحقیق و پرس و جو هم که فقط به اینترنت پناه میبریم.
قسمت 4
یه کم هم اعتماد به نفس قرضی
که بگی توام میتونی می فهمی
که نه خیلی تنها بشی بترسی
نه خیلی احساس کنی تو جمعی
وقتی شخصی خودش رو فراموش کرده باشه نشانهای از این هست که اعتماد به نفس او خیلی کم بوده واسه همین (یه کم هم اعتماد به نفس قرضی) در حد اینکه فقط (بگی تو ام میتونی میفهمی). اما خب اینجور افراد از جایی که خودشون رو نشناختن بخاطر همین نمیدونن جامعه پذیر هستند یا جامعه گریز و در پی همین ضعف خودشون رو یه جایی بین تنهایی و جمعیت قرار میدن (نه خیلی تنها باشی بترسی نه خیلی احساس کنی که تو جمعی). این دسته از افراد خودشون رو با گفتن جمله "من درونگرام" در ظاهر تنها نشون میدن اما همیشه در بین اجتماعات مختلف حضور دارن و اتفاقا احساس تنهایی هم میکنن.
قسمت 5
فهمیدم خواسته هام ساده ان و کم
به هر چی نمیخوام هم میرسم
میکنم بذرمو تو سرت سبز
میبرم زرنگارو زیر ضرب
از اینجا به بعد بهرام از ثمرات شناختن خوده اصلی صحبت میکنه و میگه (فهمیدم خواسته هام ساده ان و کم) که ما اگر به خودشناسی قابل قبولی برسیم، نیازهای فردی خودمون رو هم به راحتی کشف میکنیم و میبینیم که اتفاقا این نیازها پیچیده و دست نیافتنی نیستند.
در اینجا بهرام اشاره میکنه که من پس از کشف نیازهای ذهنی به چیزهایی که میخوام که هیچی حتی (به هرچی نمیخوام هم میرسم) در ادامه هم از تاثیر بیشتر فردی خودساخته بر دیگران اشاره میکنه که (میکنم بذرمو تو سرت سبز، میبرم زرنگارو زیر ضرب) جمله اول با مفهوم ایجاد یک جرقه جدید در ذهن و جمله دوم استفاده از یک لفظ خاص برای نشون دادن قدرت تاثیر بر روی دیگران هست.
قسمت 6
همه تو کاسـت میذارن تهش
ببین کی میاره از دلت در میشه تو بغلت گرم
ببین کی بت میده راه حل بهتر
گذاشتن توی کاسه کسی با از دل کسی در آوردن تناسب معنایی پیدا کردن و نشون دهنده تضاد در میان اشخاص مختلف هستند. در کل این قسمت چیز بیشتری واسه گفتن نداره و صرفا چند نصیحت ساده برای انتخاب دوستان و نزدیکان ارائه میده بهمون.
قسمت 7
شکسته آینه ها رو گردنبند
همه سایه ها گمن محون
باید نیمه ها را کشف کرد
بعد گذاشت تیکه ها رو بغل هم
و اما این قسمت که در تحلیل ما خیلی حائز اهمیت هست. ما قبلا در اولین قطعه از آلبوم که -خودها- بود شنیده بودیم که سایه (رو گردنبندش یه تیکه شکسته آینه ست، در حال تابیدن) و اینجا هم داریم (شکسته آینهها رو گردنبند). اما موضوع مهم اینه که ما در تحلیل همان ترک -خودها- اشاره کرده بودیم که این آینهها از اونجایی که شکسته هستند پس قبل از این یک آینه بزرگ و کامل بودن. در ادامه جملات هم بهرام میگه (همه سایهها گمن محو، باید نیمههارو کشف کرد، بعد گذاشت تیکهها رو بغل هم) به نظر میرسه که بهرام هم داره با این جملات تحلیل قبلی مارو تایید میکنه.
قسمت 8
بدون حدس و فرض و سرنخ
نمیشه این معما رو حل کرد نه
باید بشی به خود مسلط
باید برسی یه جوری به صلح توو کَلَت
و حالا در این قسمت هم بهرام راهکار حل این معما و ساختن این پازل که به یک آینه کامل و منسجم ختم میشه رو بیان کرده. اول اینکه (بدون حدس و فرض و سرنخ، نمیشه این معمارو حل کرد) و بعد از اون در بعد شخصیتی و فردی (باید بشی به خود مسلط، باید برسی یه جوری به صلح تو کله ت) منظور صلح تو کله هم رسیدن به یک آرامش ذهنی و پذیرش هر آنچه در ذهن ما موجب آزار و اذیت ما میشه. اینگونه است که ما میتونیم خودمون رو بپذیریم.
قسمت 9 (بریج)
پس خودتو، خودتو، خودتو
خودتو خودتو پیدا کن
خودتو، خودتو، خودتو
خودتو خودتو پیدا کن
در این قسمت پل یا همون به اصطلاح (بریج) بهرام مثل کورس بین آهنگها جملات رو تکرار نمیکنه ولی با تکرار کلمه "خودتو" تاکید بسیار زیادی روی "خود" نشون میده و با تکرار یک کلمه کلیدی قصد داره که خودشناسی و پیدا کردن خود را در ذهن ما دیکته کنه.
قسمت 10
نور از دل عالم رفت
انگار که شرابم از جامم رفت
خرناسه ی خوک زمانو کشیدم و
رنگ از نگاهم رفت
پس از گذشتن از قسمت بریج در واقع یک سایه خود و یک سایه خوک به بحث و جدل میپردازن و در ابتدا خوک داره از اوصاف حالش بعد از این اتفاق میگه. وقتی میگه (نور از دل آدم رفت انگار که شرابم از جامم رفت) خاطرات تلخی که هنگام گم بودن و در معرض خوک شدن قرار گرفتن تعریف میکنه و در ادامه هم یک تجربه حسی از خوک بودن که داریم (خرناسه خوک زمانو کشیدم و رنگ از نگاهم رفت)
قسمت 11
همه پیدا شدن از ترس
ولی گم شدن تلخه و لذت بخش
همش قصست تهش
همه گیجن و می پیچن به پروپات
میخوان از نصفت سهم
اینجا هم خود شروع به پاسخ دادن به خوک میکنه. از ترس و واهمهای که همه نسبت به تنها شدن دارن؛ و برای فرار از همین ترس خوک شدن رو میپذیرن. شاید در جامعه مورد قبول قرار بگیرن ولی در اصل گم شدن چون خودشون رو فراموش کردن (ولی گم شدن تلخه و لذت بخش) در جملات بعدی هم قصد اکثریت جامعه از هم کلام شدن با مارو گفته که (میپیچن به پر و پات، میخوان از نصفت سهم) پس مورد اقبال دیگران قرار گرفتن امتیاز خاصی هم نداره
قسمت 12
خورد موج امیدم به سنگای ساحل جهل عموم
رفته افق فکرم تو حلق غروب
هجرت کرد شعرم از شهر حروف
سایهای که خود مانده و خوک نشده به صحبت کردن ادامه میده. این قسمت شباهت خیلی خیلی زیاد با فضای پایانی آلبوم علی سورنا یعنی "نگار" داره. ولی حالا از چه لحاظ این شباهت رو میبینیم؟ اگر میخواین بهتر متوجه بشید که منظورم چیه حتما ترک "توربین" از علی سورنا رو گوش کنید. در داستان توربین یک باد حامل حقیقت و کشف، اتفاقا از سرزمینی به نام "سرزمین کشف" به سمت "شهر سکوت" حرکت میکنه ولی ناگهان توسط توربین صنعت به دام میفته و وسیله تولید برق برای شهر میشه!
دقت کنید که در اینجا بهرام هم توربین داستان رو بصورت "سنگ ساحل جهل عموم" بیان کرده و امید هنرمند به این جهل برخورد میکنه. حتی این حروف از یک شهر به نام "شهر حروف" که شباهت بسیار زیادی با "سرزمین کشف" علی سورنا داره هجرت میکنند تا به مقصد یعنی ذهن مخاطب برسن.
قسمت 13
حس رفته از تنم و قلمم
تاج طلا رو کله م و شاهم تو شهر دروغ
همه قلب و عروقم پر مکر زمانه و
نبضم طبل جنگ درون و برون
اما باز هم خوک شروع به پاسخ دادن میکنه. در حالی که خودش از (حس رفته از تنم و قلمم) اطلاع داره و میدونه که یک جای کار میلنگه ولی از این وضعیت راضیه چون (تاج طلا رو کله م و شاهم توی شهر دروغ) این خوک از صفات پست خودش بیشتر میگه (همه قلب وعروقم پر مکر زمانه و نبضم طبل جنگ درون و برون). این خوک با جملاتی که بیان میکنه حسی به ما منتقل میشه که متوجه میشیم خوک بر خلاف میل باطنی این سبک از زندگی رو پذیرفته و از جکله آخر همین قسمت میشه به خوبی نتیجه گرفت که باطن و ظاهر خوک (درون و برون) همواره و تا لحظه مرگ با ریتم ضربان قلب در حال جنگیدن با یکدیگر هستند. سایه خود با اینکه سختی بسیار میکشه و توسط دیگران طرد میشه این جنگ درونی رو با خودش نداره لذا ا آرامش ذهنی خیلی بیشتری برخورداره.
قسمت 14
اما آهم میگیره ماهو
راه میرم رو خوکهای زیر پامو
پا نگیرمم پا میشم میرم راهو
کافیه خوردم همه زمینامو
پشیمون کردم بالاسریامو
می بخشم نقصامو بدیامو
می بخشم همه ناتنی هامو
منو نگاه کن خود و پیدا کن
پیروز این میدان در آخر داستان خود هست و نه خوک. چرا که خود تمام کننده این بحث و مناظرهس در حالی که خوک حرفی برای گفتن نداره. خود با جمله (راه میرم رو خوکهای زیر پامو) همه خوکهارو تحقیر میکنه و با جمله (پا نگیرمم و پا میشم میرم راهو) استقامت خودش در این مسیر رو نشون میده.
یک نکته بسیار جالب و زیبا که خیلی باید عمیق بهش فکر کنید دو پهلو بودن ماهرانه جمله (کافیه خوردم همه زمینامو) هست. جمله به این دلیل دو پهلو هست که اگر به عنوان دنباله جمله قبل بهش نگاه کنیم منظورش زمین خوردن به واسطه شکست هست. ولی اگر تشبیه سایهها به غنچههای باغ سکوت رو مدنظر قرار بدیم این جمله به معنی تغذیه گیاهان از خاک و زمین معنی میده.
جملات (میببخشم نقصمو بدیامو، میبخشم همه ناتنی هامو) یادآور آلبوم "اشتباه خوب" هستند که همین مضمون رو داره. و اما جمله آخر که چند باری هم تکرار میشه میخواد به ما بگه که سایه در به دنبال خودش بودن در آخر تبدیل به یک آینه بی نقص شد که میتونیم در او نگاه کنیم و خودمون رو پیدا کنیم. من از علاقه بسیار زیادی که به رض دارم یکی از تکسهای اون رو دوباره اینجا میارم همونجا که توی ترک "بده بره" گفت :
گذشت روزای زردم ، اومد روزای سبزم
رسیدم تووی قلبم
رسیدن تووی قلبم
نتیجه ش شد صداقت شکوفه زد توو گلوم
با این حساب فقط یکی موند اون روبه رو
گرفت همه منو در بر
شدم تاجی بر سر
اونوقت خواستم باشم مسیری برای عبور...
<< تحلیل قطعه قبلی -آینه- تحلیل قطعه بعدی -بی رخ- >>