در طول تاریخ و حتی این روزها، در سراسر جهان اعم از فضای مجازی و دنیای واقعی، با مفهومی به نام «نژادپرستی» روبهرو میشویم و مفهوم نژاد از مناقشه برانگیزترین مفاهیم در جهان انسانی بوده که جنگها، آوارگیها و مرزبندیهای بیشماری را به جماعت گوناگون تحمیل کرد و طی جنگ جهانی دوم، باعث مرگ 60 میلیون انسان شد؛ امّا وقتی چیزی به نام «نژاد» از لحاظ ژنتیکی وجود ندارد، چگونه میتوانیم نژادپرست باشیم؟
نژاد خرافهای برای ایجاد نزاع
در حقیقت، در هیچجای دنیا چیزی به نام «نژاد» وجود ندارد؛ همه انسانها از یک ریشهاند. و تمامی تفاوتهای ظاهری، نتیجه تأثیرات محیط جغرافیایی است؛ چیزی که «نژادگرایی سیاسیفلسفی» را پدید میآورد، «ارتباط نابرابر» و «برتری طلبی» انسانها نسبت به یکدیگر و حاکمیتها با مردم، در عرصههای گوناگون اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است؛ بااینحال درک کردن عدم وجود نژاد از نظر انسانشناختی، مانند چرخش در نگرش انسان از مسطح بودن کره زمین به کروی بودن آن، نیازمند تغییر دیدگاه اساسی است؛ زیرا آنچه که به چشم میآید، فریبدهنده است.
تجربیات و تاریخ فرهنگی، بسیاری از مردم را به شکلی بیغرضانه به سوی دیدگاههایی سوق میدهد که توسط ژنتیک انسانی تایید نمیشوند؛ مثلاً این که دانشآموزان اهل شرق آسیا، به طور ذاتی در ریاضیات بهتر هستند؛ افراد سیاهپوست بهطور طبیعی ریتم دارند یا یهودیها تاجران خوبی هستند؛ اکثر ما افرادی را میشناسیم که چنین طرز فکری دارند و نهادهایی نیز وجود دارند که میخواهند با استفاده از این ایدئولوژی قدیمی، در میان مردم نفاق ایجاد کنند.
بااینحال در دنیای علم، برای هر ادعایی مدرک و اثباتی وجود دارد و همانطور که دانشمندان دانشگاه ینای آلمان گفتند:
دسته بندی گروه های انسانی در نژادهای مختلف (به طور مثال بر پایه رنگ پوست یا چشمان آنها و یا شکل جمجمهشان) از نظر بیولوژیکی به تعقیب، بردگی و کشتار میلیونها تن منجر شده و این درحالی است که هیچگونه پایه و اساس بیولوژیکی برای اثبات وجود نژادهای مختلف وجود ندارد و هیچگاه هم وجود نداشته است؛ مفهوم نژاد در پی نژادپرستی ایجاد شده و قبل از آن وجود نداشته است.
راهی برای اندازهگیری و قیاس نژادی وجود ندارد؛ اگر مبنی را رنگ پوست قرار دهیم، برای مثال یهود «سفیدپوست» سال 1920، با «سفیدپوست» کنونی رنگ پوست کاملاً یکسانی ندارد؛ این موضوع در مورد سیاهپوستان و سایر تقسیمبندیهای نژادی از روی ویژگیهای نژادی نیز صدق میکند.
برای اینکه «نژاد» معنا داشته باشد، برای اینکه «نژاد» فراتر از رنگ سطح پوست باشد و چیزی مثل گونههای متفاوت به شمار آید، باید تفاوتهایی در زیر پوست و از لحاظ ژنتیکی نیز وجود داشته باشد. بااینحال تمامی انسانها DNA تقریباً مشابهی دارند و این حقیقت، همچنین نظریهای که بر اساس آن آفریقا خاستگاه اولیه بشر است را زیر سوال میبرد.
بیشتر تفاوتهای میان انسانها، با یکدیگر سازگار نیستند و برای مثال، رنگ پوست یا رنگ مو به قد یا وزن ربطی ندارند و به طور قطع، در ویژگیهای پیچیدهتری مانند هوش یا عملکرد ورزشی نیز صدق نمیکننند. این به نوع تکامل آنها در انسان وابسته است و همه چیز به روشی کاملاً متفاوت تکامل مییابند. همانطور که رنگ پوست به رویهای متفاوت از جثه، هوش و توانایی ورزشی رشد می کند، سایر صفات نیز به روشهای مختلف و مستقل رشد میکنند.
سیاهپوستان در دویدن از سایر به اصطلاح «نژادها» بهتر هستند
شاید شما فکر کنید که سیاهپوستان در دویدن بهتر از سفیدپوستان باشند، بااینحال باید گفت که در حقیقت نوع رابطه ژنتیک با موفقیت ورزشی پیچیده است. طبق گفته دکتر راترفورد، عوامل گوناگونی در فیزیولوژی فعالیت بدنی افراد موثر هستند: اندازه قلب، راندمان جذب اکسیژن و توانایی بدن در بازسازی عضلات؛ همه اینها پدیدههایی به نسبت قابل فهم هستند که پایه ژنتیکی دارند؛ بااینحال، ویژگیهای فیزیکی دیگر (اعم از انعطافپذیری و هماهنگی) هم وجود دارند که فهمشان به این آسانی نیست. علاوه بر همه اینها بُعد روانشناسی آن هم وجود دارد که اراده، تمرکز و خطرپذیری از جمله نمونههایی برای آن بهشمار میروند.
میدانیم که معمولاً در بدن افرادی که در ورزشهای نیازمند به سرعت بالا خوب عمل میکنند، تعداد سلولهای عضلانی سریع بیشتر است؛ سلولهایی که با سرعت بالاتری انرژی تولید میکنند و از نظر ژنتیکی عامل بروز این پدیده، ژنی به نام آکتینین آلفا ۳ (ACTN ۳) است.
مطالعات نشان داده ورزشکارانی که در ورزشهای قدرتی و استقامتی سرآمد هستند، احتمالا آرژینین یا نوع آر (R) این ژن را در بدن خود دارند و نسبت آفریقاییآمریکاییهایی که این ژن را دارند (۹۶٪) در مقایسه با آمریکایهای سفید پوست (۸۰٪) بیشتر است. این امر به آفریقایی-آمریکاییها در ورزشهای سریع و انفجاری برتری احتمالی اندکی میدهد؛ اما به هیچ وجه نمیتواند تفاوت میان تعداد قهرمانان دوی سرعت آفریقایی- آمریکایی و رقیبان سفیدپوستشان را توجیه کند.
زیرا اگر موضوع فقط ژن بود، باید به ازای هر ۶ قهرمان دوی سرعت سیاهپوست، ۵ دونده سفیدپوست وجود میداشت و مثال خوبی برای توضیح این موضوع که ژنتیک با کلیشههای نژادی در ورزش سازگاری ندارد، حساب میشود.
گفته میشود که رنگ پوست، در نزدیکی قطبها روشنتر بوده و در نزدیکی آفریقا تیرهتر است؛ بااینحال وقتی پراکندگی گروه خونیها را در نظر بگیرید، هیچ همخوانی و تفاهمی میان آنها پیدا نمیکنید. دانشمندان و محققان نژادپرست باید برای تفاوت میان ضریب هوشی افراد از به اصطلاح نژادهای متفاوت، توجیهی منطقی و با مدرکی مستند بیاورند؛ چیزی که در طول تاریخ هیچوقت رخ نداده است.
ریچارد لوونتین در سال 1972 تحقیقات مهمی انجام داد و ثابت کرد که بهطورکلی حدود 85% از کل تنوع ژنتیکی که در دنیا وجود دارد، در میان افراد یک جمعیت، به چشم میخورد. برای مثال فنلاندیها از نظر ژنتیکی یکدست نیستند بلکه این 85% تنوع ژنتیکی موجود در دنیا، در میان آن ها نیز دیده میشود. تمپلتون نیز با بررسی و تحلیل درختهای ژنی بر اساس توالی DNA انسان، به این نتیجه رسیده بود که انسانها از دیرباز در سراسر جهان به تبادل ژنتیکی پرداختهاند.
و دانشمندان طبق تحقیقات علمی راجع به گوناگونی ژنتیک انسان گفتهاند:
تنوع ژنتیکی انسانها مرز قابلتعریفی نمیشناسد و مشمول همه گروههای مختلف بشری میشود؛ دقیقتر بگوییم، حتی یک ژن تنها هم که تفاوتهای «نژادی» را اثبات کند وجود ندارد، چه برسد به دو ژن همراه باهم.
در زمان حکومت نازیها از «علم اصلاح نژاد» - که شامل سلسلهای از نظریات و عملکردها با هدف کاملاً واضح بهبود کیفیت ژنتیک انسان ها و بهداشت نژادی بود - برای پیشبرد اصول ایدیولوژیکی ناسیونالسوسیالیستها در راه حفظ نژاد برتر - که از نظر بیولوژیکی نسبت به نژادهای دیگر ارجحیت دارد - استفاده شد و همین امر باعث گسترش عمده این خرافه «نژاد» در جهان شد.
تصور برخی این گونه است که برخی مناطق، سرزمینها یا اقوام - چه از نظر فیزیکی و چه به لحاظ فرهنگی - از بقیه جدا هستند و مرزهایی غیرقابل عبور دارند؛ اما این باور هم اشتباه است؛ زیرا براساس یافتههای تاریخی و علم ژنتیک، در واقع هیچ ملتی ساکن و بیحرکت نبودهاست بلکه در طول تاریخ مردم از نقطهای به نقطه دیگر جهان مهاجرت میکردند و هر کجا و هر زمان که توانستهاند رابطه جنسی برقرار کردهاند. این جابهجاییهای بزرگ گاهی در زمانهایی کوتاه صورت میگرفتند و گاهی نیز انسانها طی چند نسل به شکل قابل توجهی ساکن باقی میمانند و این میتواند بهعنوان مبنای فرهنگی و جغرافیایی در نظر گرفته شود.
در خاورمیانه، اختلافاتی در قرهباغ میان آذریها و ارمنیها وجود دارد و دهها هزار ارمنی در حال کوچ از خانه و کاشانه خود می باشند؛ آیا واقعا می توان تشخیص داد آنکه ارمنی است از نژاد خالص ارمنی بوده و اصالتاً از نژاد آذری نبوده است؟ آنکه در حال فراری دادن آن ارمنی است، آیا میتواند اطمینان داشته باشد که خود از نژاد خالص آذری است؟
بزرگترین مشکل در منطقه خاورمیانه، همان مشکل اسرائیلیها و فلسطینیها، که اگر به تاریخ برگردیم به چند هزار سال قبل هم باز میگردد. آیا واقعا آنهایی که امروزه باور دارند اسرائیلی هستند، میتوانند مطمئن باشند که نژادشان از همان نژاد اسحاق و قبایل دوازدهگانه یهودی است یا آنهایی که فلسطینی هستند، میتوانند مطمئن باشند که از همان نژاد اسماعیل هستند؟
حتی در کشور خودمان، ایران، چگونه میتوان ادعا کرد که فارس، ترک، بلوچ، عرب، افغان و... اصیل هستیم، آن هم زمانی که علم ثابت میکند چیزی به نام «نژاد» وجود ندارد؟ شاید وقت آن رسیده باشد که تفکرات، تعصبات و باورهای نیاکان خود را کنار بگذاریم و با دیدی نو و بر پایهی علم به دنیا نگاه کنیم.
نوشته سوشیانت نجاتپور؛ گردآوری شده از منابع معتبر مختلف