روزی رونالدوی بزرگ پنجره را باز کرد و هوا را دلپزیر و خوش هوا یافت اما کمی سرد بود بنابراین پالتوی خود را پوشیده و برای اینکه در هوای بارانی افتاب ادیتش نکند اینکی افتابی بر چشمان خود زده و از خانه بیرون رفت
رونالدو یادش افتاد هزار تومن بدحکاری به اقا رحیم بقال سرکوچه دارد بنابراین به آنجا رفت و دید پسری چاق دارد با خوشهالی نوشابه از یخچال برمیدارد آنهم کوکاکولا!
کبیریستین غظب کرده و به سمت وی دوید و نوشابه را کنار گذاشت و اب رو اورد بالا گفت آب بخور اب سالمه
رحیم بقال سر رونالدو با گستاخی داد زد و گفت:
مردک! تعداد گل ها و پاس گل های من با تو در مراحل حزفی جام جهانی یکیه حالا به جای پرداخت بدهیت اومدی مشتری های منو کنسل میکنی (از همین حرفهای مسی فنی)
اما رونالدو با حوشمندی پاسخ وی را داد و گفت مسائل مختلف را بهم ربط ندهید در این زمان پسرک نوشابه را ورداشته و فرار کرد و رحیم بقال گفت پولشو بدههههه
اما پسرک داشت از دست کریس بزرگ فرار میکرد تا نوشابه بخوره اما رونالدو که به فکر پسر چاقه بود دونبال وی دویید و گفت نوشابه نخوررررر و با دستش به اب اشاره میزد و میگفت اب بخور
وایساااااا
نهایتا در یک تقیب و گریز پسر چاقه هول شد و به زیر تریلی رفت
رونالدو بسیار متاسف شده و گریه کرد اما از یک بابت خوشهال بود که پسر چاقه هداقل از نوشابه خوردن نجات پیدا کرد...
رونالدو با مردانگی پسر چاقه رو راهی پزشک قانونی کرد و پدر مادر او درهالی که گریه کنان آمدند رونالدو با مهربانی به آنها اب تارف زد اما آنها با بی معرفتی تمام به سمت وی همله ور شدند و به قدری بزرگ ترین انسان جهان را کتک زدند که به کما رفت
و مافیای جهانی خیلی خوشحال شد و دستور داد در بیمارستان چیزی در داروی رونالدو بریزند تا زودتر بمیرد و به اهداف شومشان که نوشابه خور کردن تمام مردم جهان بود برسند
اما بابای پسر چاقه که خود را زیر پتوی تخت بقلی پنهان کرده بود ناگهان بیرون آمده و با چاقو میخواست کریس بزرگ را بزند که ناگهان بدر هاری (ورزشکار پاک و سالم) از راه رسید و با دستکش های بوکسوری بر سر این مزدور کوباند
اما رونالدو بازهم میخاست بمیرد زیرا به رحیم بقال بدهی داشت اما بدر هاری گفت بدهی هم خودم پرداخت کردم بنابراین کریس قصه ی ما زنده شد و کمپوت با طعم قارچ خورد تا قوی تر از قبل به میدان مبارزه با کوکاکولا بازگردد و خوشبختانه مشخص شد پسر چاقه چون نوشابه نخورد زنده و سالم است
قصه ی ما به سر رسید رونالدو به خونه اش نرسید بالا رفتیم دوق بود پایین اومدیم نوشابه نبود قصه ی ما راست بود...