5 - مرلین جادوگر
در قرون وسطی جادوگری زندکی میکرد که شمشیری جادویی درون سنگی قرار داد و تنها آرتور ( که بعدا به شاه آن سرزمین تبدیل شد ), توانست آن شمشیر را از سنگ بیرون بیاورد.
4 - مرد نشان گیر
در جریان ترور جان اف کندی عکسی دیده میشود که مردی پشت حصار ها پنهان شده است عده ای معتقدند این همان کسی است که کندی را ترور کرده ولی عده ای دیگر معتقدند این تصویر تنها انعکاسی از بطری کوکاکولا است.
3 - کودکان سبز رنگ وولپیت
در قرن 12 در روستای ولپیت انگلستان دو کودکی سبزرنگ (یکی دختر و یکی پسر) ظاهر شدند. آنها با زبان عجیبی صحبت میکردند و تنها لوبیای خام میخواردند. پس از چندی پسر میمیرد و دختر میتواند با زبان انگلیسی صحبت کند. او میگوید که به سرزمین سنت مارین تعلق دارد که خورشید در آن نمیتابد.
2 - پیرمرد منجی کشتی ران
کسی که ما او را امروزه به نام نوح می شناسیم 5 هزارسال سال قبل (قدیمی تر از تالیف تورات) روایت او بر روی کتیبه های بابلی و سومری حک شده بود.
وقتی خداوند (خدایان) از انسان ها خشمگین میشود (میشوند) طوفانی بزرگ نازل کرده و قهرمان طوفان، نوح یا زیوسودرا که عمری طولانی دارد یک کشتی می سازد و انسان ها و حیوانات را از طوفانی سهمگین که هفت شبانه روز به طول می انجامد، نجات می دهد.
به احتمال زیاد این داستان افسانه است و اگر هم واقعی باشد روایت های تورات درمورد آن اغراق است.
1 - سلطان مار به دوش
اژی دهاک یا همان ضحاک تنها متعلق به شاهنامه نیست، بلکه ریشه ی چندین هزار ساله در تواریخ ایران باستان و یمن و هند و حتی چین دارد.
روایتی اشتباه وجود دارد که ضحاک همان آستیاگ پادشاه ماد است که شبی در خواب میبیند فرزند ماندانا (دخترش) وی را سرنگون میکند. به فرمانده خود، هارپاگ دستور می دهد که آن طفل را به قتل برساند. چندین سال بعد استیاگ، کوروش را زنده می یابد و برای مجازات هارپاگ گوشت فرزند فرمانده ی وفادار خود را برای مجازات به او می خوارند. چندی بعد کوروش بر علیه آستیاگ قیام می کند و بر تخت شاهی مینشیند.
به گفته عده ای این داستان با داستان ضحاک مطابقت دارد و حتی نام آستیاگ هم به ضحاک شباهت دارد. اما این روایت از کودکی کوروش سند قابل توجهی برای اثبات ندارد. هرودوت از کودکی کوروش ۴ روایت شنیده که تنها یکی از آنهارا نقل کرده و آن هم داستان خواب دیدن آستیاگ بود.
کتزیاس میگوید : « خدایان بر ستم آستیاگ به هارپاگ خشمگین شدند و بر شانه های او دو مار رویاندند.»
سخن کتزیاس درست نیست چرا که سلطان مار به دوش چند هزارسال قبل از آستیاگ وجود داشته و حتی رد پای او در کتیبه های عیلامی و آشوری ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد وجود دارد. و حتی هرودوت هم وجود مار بر دوش آستیاگ را قبول ندارد.
در منابع هند کهن سخن از مردی سه سر، سه پوزه و شش چشم به میان می آید که پدر خود، داس (در شاهنامه مرداس) را می کشد و خود پادشاه میشود. از آنجا که عقل همچنین چیزی را امروزه قبول نمیکند پس گمان میرود که او دو مار بر دوش داشته است.
احتملا، اژیدهاک پادشاه ستمگری و ترسناکی بوده که دو گوشت اضافی زشت بر روی دوش هایش روییده بود و براساس خرافات آن دوره باید هرروز مغز جوانان را برای تسکین درد بر روی دوش هایش بگذارد و یا شاید هم یک آدمخوار بوده و گاهی بر ایران میتاخته و خون های جوانان را میریخت و اموالشان را به یغما می برد.