هواپیمایی تخریبشده، رویایی از بین رفته. قلبی شکسته، تیمی از هم گستته. هیچ گفته نشد، جز عهدی خاموش. ما شما را دوست داشتیم، اکنون نیز دوستتان داریم. پرچم سرخ همواره برفراز خواهد بود، برای اینکه منیونایتد هرگز نخواهد مرد. هرگز فراموش نخواهند شد، مبادا روزی که فراموش کنیم!
- شعار هواداران منچستریونایتد در رابطه با فاجعه هوایی مونیخ.
|
روز ۵ فوریهی سال ۱۹۵۸، منچستریونایتد در بازی در دور دوم از مرحلهی یک چهارمنهایی لیگ قهرمانان اروپا (با نام سابق جام اروپا)، به تساوی ۳-۳ در مقابل ستاره سرخ بلگراد دست مییابد. با توجه به پیروزی در بازی رفت، صعود آنها به نیمهنهایی تضمین میشود. حال تورنومنت تازه تاسیسِ یوفا باری دیگر شاهد حضور منچستریونایتد در بین چهار تیم برتر است. آنها در فصل پیش در مقابل رئال مادرید مغلوب شدند. حال اما پسران بازبی قصد دارند تا انتقام بگیرند؛ پسرانی که قرار بود اروپا را به تسخیر در بیاورند. آنها توسط جو آرمسترانگ کشف و توسط جیمی مورفی آموزش دیده و به هستهی اصلی منچستریونایتد تبدیل شده بودند. پسران بازبی همچنین متشکل از مهمترین استعدادهای فوتبال انگلستان و حتی فوتبال جهان بودند. تامی تیلور، مهاجمی بود که به عنوان یکی از گرانترین بازیکنان انگلیس شناخته میشد. هزینهی ۲۹,۹۹۹ پاوندی برای این بازیکن، که با داستانهای خاص خودش همراه است (بازبی ۱ پاوند به خانمی که در محل مذاکره چای تهیه میکرد، اعطا کرد و ۲۹,۹۹۹ پاوند را صرف انتقال تیلور کرد. بازبی اعتقاد داشت که یک بازیکن ۲۱ ساله نباید به عنوان یک بازیکن ۳۰ هزار پاوندی، که در آن زمان مبلغ قابل توجهی بود، شناخته شود)، او را به یک بازیکن مورد انتظار تبدیل میکند. در سمت دیگر آنها هری گرگ را با ۲۳ هزار پاوند به خدمت گرفتهاند که مبلغی گزاف در فوتبال دنیا به شمار میآمد. آنها بابی چارلتون را نیز در اختیار دارند؛ مهاجمی که همه به تواناییهای او اعتقاد داشتند و به خوبی خود را در تیم ریسرورز اثبات کرده و در بازی رفت در مقابل ستاره سرخ نیز گلزنی کرده است. اما آنکه نابغهای بزرگ به شمار میرفت و به اصطلاح گل سرسبد پسران بازبی بود، نامی جز دانکن ادوارد نیست. پسری که میلی به حضور در جامعه نداشت، تئوتال (پرهیزکننده از مصرف نوشیدنیهای الکی) بود و از لحاظ فنی بینقص به حساب میآمد؛ سرسخت، مقتدر و قوی. او یک "تانک" واقعی بود. برای حریفان، او یک معضل واقعی بود و وقتی شوتهای سهمگینش نیز روانهی دروازهی حریف میشدند، معضلی دیگر به وجود میآمد! چنان که بابی چارلتون درباره او میگوید:
دانکن ادواردز تنها کسی است که حتی امروز هم واقعاً در برابر او احساس حقارت میکنم. هرگز کسی را با این سطح از استعداد و توانایی ندیدهام و به یاد ندارم.
یک روز شوم در آلمان!
روز ۶ فوریه، منچستریونایتد که قصد ندارد بازی خود در لیگ را با تاخیر آغاز کند و به دلیل اهمیت این بازیها در راه غلبه بر ولورهمپتون در دوئل قهرمانی، یک هواپیما از خطوط هوایی BEA یا همان British European Airways، اجاره میکند (همان هواپیمایی که برای بازی در بلگراد آنها را به مقصد رساند). با این حال، یک اتفاق غیرمنتظره پرواز را به تعویق میاندازد. جانی بری، بازیکن ارشد و مهم تیم مت بازبی، پاسپورت خود را گم میکند و پرواز با تاخیر یک ساعته انجام میشود. در نهایت هواپیما به راه میافتد، اما در ساعت ۱۳:۱۵ دقیقه (به وقت گرینویچ) برای سوختگیری در مونیخ، در آلمان غربی فرود میآید. اما آنچه سرنشینان هواپیما از آن اطلاع ندارند، چیزی شبیه به یک نفرین آلمانی است.
هوای آلمان مساعد نیست. بارش شدید برف و سرمای بیش از اندازه دلخواه بازیکنان و خلبانان نیست. آنها امیدوارند که هر چه زودتر به انگلستان برسند. شاید اگر بازی آنها در لیگ به تعویق میافتاد، حال شرایط دیگری برایشان رقم میخورد. علت عدم تعویق بازی مشخص بود؛ منچستریونایتد به عنوان اولین تیم انگلیسی که در لیگ قهرمانان اروپا حضور داشته، برای حضور در این رقابتها لیگ انگلستان را به چالش کشیده بود. بر خلاف نظر آلن هارداکر، رئیس وقت لیگ، منچستریونایتد در رقابتها حضور پیدا کرد. هارداکر معتقد بود که حضور در این رقابتها در برگزاری بازیهای لیگ خلل وارد میکند. منچستریونایتد برای رد این ادعا حتی با کشتی نیز سفر کرده بود، اما این بار مت بازبی اعتقاد داشت که با توجه به حساسیت بازی با ولوز (رقیب منچستریونایتد در لیگ) و خستگی بازیکنان از این بازی، بهتر است تا بازی آنها کمی به تعویق بیفتد؛ اما مسئولان مربوطه به شدت در برابر این خواسته مخالفت نشان دادند. در نهایت شرایط به گونهای رقم خورده بود تا شرایط برای منچستریها دشوار شود. اما در مونیخ، پس از سوختگیری و انجام کارهای لازم، منچستریها آمادهی پرواز میشدند. در دو تلاش ناموفق، خلبانان موفق نشدند تا هواپیما را به پرواز دربیاورند. مسافران به سالن فرودگاه رفتند تا پس از چککردن هواپیما، امکان پرواز در آن روز بررسی شود. با توجه به بارش شدید برف، به نظر نمیرسید که هواپیما بتواند پرواز کند. در حالت عادی، پرواز باید به روز بعد موکول میشد تا شرایط جوی بهتر شود. خلبان تاین با مهندس ایستگاه، بیل باک، صحبت میکند. بیل بلک اعتقاد دارد که هواپیما باید یک شبه تنظیم شود. با این حال، خلبان تاین که قصد بازگشت هر چه سریعتر به انگلستان را دارد، این پیشنهاد را رد میکند و تصمیم میگیرد که هواپیما را حدود ۲ کیلومتر حرکت دهد تا هواپیما شتاب لازم برای پرواز را به دست بیاورد. ۱۵ دقیقه بعد، مسافران دوباره به هواپیما باز میگردند و خلبان تاین تصمیمش را به اطلاع آنها میرسانند. بازیکنان با وجود اطلاع از خطر بیش از اندازه این کار و حتی احتمال مرگ خود، این ریسک را به جان میپذیرند. برخی بازیکنان به مانند دانکن ادواردز، تامی تیلور، دیوید پگ و... تصمیم میگیرند تا برای امنیت بیشتر در صندلیهای عقب هواپیما بنشینند. در جریان این تصمیم، بابی چارلتون و دنیس ویولت (هم تیمیاش) جای خود را با بازیکنان مذکور عوض میکنند و در جلوی هواپیما مینشینند. در نهایت، هواپیما شروع به حرکت میکند. هواپیما با سرعت از روی باند یخ زده فرودگاه حرکت میکند؛ اما موفق به پرواز نمیشود، حصار انتهای باند را میشکند و به خانه مجاور باند برخورد میکند؛ خانهای که محل اسکان یک خانواده شش نفره بود. دو نفر از اعضای خانواده در آن روز در خانه حضور نداشتند و چهار عضو دیگر نیز قبل از آتشسوزی خانه فرار کردند. اما در هواپیما، آتش چنان شعلهای گرفته بود که به جهنم تشبیه میشد!
پس از دقایقی، آتشنشانان به محل حادثه میرسند تا آتش را خاموش میکنند، اما با یک صحنه عجیب مواجه میشوند؛ مردی را میبینند که شجاعانه به دل آتش زده است. "خدای من، این مرد کیست؟" هری گرگ که پیش از دیگران به هوش میآید، با اینکه میداند احتمالاً دچار خونریزی شده است، بیفوت وقت به نجات هر مسافری که میبیند، میپردازد. آن زمان که آتشِ هواپیما در دل همه وهم انداخته است، او همچون یک شوالیه به تنهایی به مبارزه آتش میرود و قلب همه را به درد میآورد. با شجاعتی مثالزدنی، که قلم از وصفش عاجز است، به درون جهنم سوزان باز میگردد. قهرمان حقیقی اینجا است؛ اینجا، در هواپیمایی که شادی منچستریها را بلعید!
چه بر سر پسران بازبی آمد؟
متاسفانه حادثه مونیخ موجب درگذشت چند تن از دردانههای بازبی شد. راجر برن، کاپیتان منچستریونایتد در آن مقطع که یک فولبک کلاس جهانی تلقی میشد و ۳۳ بازی نیز برای تیم ملی انگلیس انجام داده بود، پیرترین قربانی این حادثه شوم بود. راجر توانایی بازی در پستهای مختلف را داشت و فولبکی کلاسیک تلقی میشد. مهمترین نکته مثبت بازی وی نه تکلهای خوب و پاسهای دقیق، بلکه هوش فوتبالی بالایش عنوان میشود. راجر برن همچنین رهبری کاریزماتیک و الهامبخش سایرین بود. این بازیکن ۲۸ ساله در صورت بازگشت به انگلیس با یک خبر مهم روبهرو میشد؛ خبر در راه بودن تولد اولین فرزندش. با این حال، این مدافع در این حادثه درگذشت و این خبر هیچگاه به گوش وی نرسید. هشت ماه بعد، راجر جونیور، فرزند برن، متولد شد. ایان مککارتنی در سال ۲۰۰۰ زندگینامه این بازیکن را منتشر میکند و هری گرگ در پیشگفتار این کتاب چنین میگوید:
من در طول زندگیام به اندازه کافی خوش شانس بودهام که در برابر و یا همراه برخی از بهترین بازیکنان تاریخ فوتبال بازی کنم. قبل از پیوستن به منچستریونایتد، من مقابل راجر در سطح بینالمللی بازی کرده بودم و توانایی عالی این مرد را تحسین میکردم؛ بازیکنی که میتوانست با مهارت، مطمئن و سنجیده دفاع کند و حمله کند. راجر بهترین مدافع چپی بود که تا به حال دیدهام.
جف بنت، فولبک چپ منچستریونایتد دومین قربانی این فاجعه بود. جف با حضور برن فرصت زیادی برای بازی پیدا نکرد و تنها ۱۲ بازی برای منچستریونایتد انجام داد. به گواه بیل فولکس، این بازیکن در تیمهای دیگر میتوانست مهرهای کلیدی و اصلی باشد؛ اما با توجه به تمایل این بازیکن برای ماندن در منچستریونایتد و همچنین مخالفت بازبی برای این انتقال، او در منچستر باقی ماند. با وجود تمایل بازبی برای حفظ بازیکنان آکادمی، عدم فروش بنت دلایل دیگری داشت. او بازیکنی آرام و اهل مطالعه بود، شخصیت پرحاشیهای نداشت و در رختکن نیز از احترام ویژهای برخوردار بود. همچنین حضور یک ذخیره باکیفیت در نیمکت، برن را تشویق میکرد تا سطح کیفی خود را بالا نگه دارد. برن در چاپ سال ۱۹۵۵ "منچستر ایونینگ نیوز" حضور نیمکتنشینان باکیفیتی همچون بنت را ضروری دانست، او را مهرهای ارزشمند تلقی کرد و همچنین ادغان داشت که واقعا باید برای جایگاهش بجنگد. جف بنت جزو نفراتی بود که قبل از رسیدن اورژانس جان خود را از دست داد.
تامی تیلور، مهاجم ۲۹،۹۹۹ پاوندی منچستریونایتد از دیگر درگذشتگان این فاجعه بود. این مهاجم گلزن که عنصر مهمی در تیم بازبی تلقی میشد، ۱۳۸ گل برای منچستریونایتد به ثمر رسانده بود و در تیم ملی انگلیس نیز آمار ۱۶ گل در ۱۹ بازی به ثبت رساند. نقش تیلور در تیش سر مت بازبی آنقدر حیاتی بود که بازبی تصمیم گرفت تا پیشنهاد ۶۵ هزار پاوندی اینترمیلان برای تامی را رد کند. تیلور در زمان حادثه ۲۶ ساله بود. او هم دوره نات لافتهاوس بود و در زمانی که انتظار میرفت که وی جایگزین نات در تیم ملی انگلیس شود و در زمانی که او رویای کسب عناوین با انگلستان را در ذهن داشت، رویای او بر باد رفت. بیل فولکس، مدافع منچستریونایتد که ۵۶۶ بازی در این تیم انجام داد و همچنین از جمله نفراتی بود که از حادثه مونیخ جان سالم به در برد، تیلور را "یکی از برترین مهاجمان تاریخ" نامید و اعتقاد داشت که این بازیکن پتانسیل زیادی داشت و میتوانست به رکوردهای زیادی دست یابد.
بیلی (ویلیام) ویلان نیز در زمان حادثه ۲۲ ساله بود. این بازیکن که یک مهاجم داخلی به شمار میرفت، متولد دوبلین بود و به تازگی به تیم ملی جمهوری ایرلند نیز دعوت شده بود. وی به تازگی به مهره کارآمد تیم مت بازبی بدل گشته بود و در فصل ۱۹۵۷-۱۹۵۶ (یک سال پیش از حادثه) بهترین گلزن منچستریونایتد بود. وی جایگاه مهمی در من یونایتد پیدا کرده بود، اما تعدد بازیکنان باکیفیت در منچستریونایتد تهدیدی جدی برای جایگاه بیلی بود. همچنین پس از درگذشت ویلیام، با تلاشهای باشگاهی دوبلینی نام پل راه آهنی که در نزدیکی محل تولد او واقع شده بود، به "ویلیام ویلان" تغییر نام داد.
مارک جونز، مدافع ۲۴ ساله منچستریونایتد نیز بر اثر این حادثه درگذشت. او که از ۱۷ سالگی در تیم اصلی حضور داشت، به یکی از مهرههای مهم تیم تبدیل شده بود و بازیکنی آیندهدار تلقی میشد. مارک به خاطر عادتش برای استعمال پیپ، توسط همتیمیهایش با عنوان دن آرچر (به دلیل تشابه پیپ کشیدن مارک با سریال رادیویی آرچرز (The Archers)) خطاب میشد. جونز ۱۲۰ بازی برای منچستریونایتد انجام داد و مورد توجه مربیان تیم ملی نیز قرار گرفته بود. علیرغم اینکه او برای تیم ملی انگلیس بازی نکرد، مربیان او را جایگزین بیلی رایت که مدافع کهنهکار ولورهمپتون بود، میدانستند. رایت که بیش از ۱۰۰ بازی برای تیم ملی انگلستان انجام داده بود، در آستانه بازنشستگی بود و انگلیسیها از مدتی قبل به دنبال جایگزین او میگشتند و مارک جونز کاندیدی قوی برای آنها بود. به هر حال، سرنوشت به گونهای تلخ مانع از بازی جونز برای تیم ملی شد.
اما دیوید پگ ۲۲ ساله نیز در این حادثه جان باخت. این بازیکن به عنوان یک مهاجم خارجی (موقعیتی منسوخ شده در فوتبال امروزی که امروزه با نام وینگ فوروارد نیز شناخته میشوند که میتوانند نقش یک Inverted Winger را ایفا کنند) در خدمت تیم شیاطین سرخ بود. پگ که از ۱۶ ساله به تیم اصلی راه یافته بود، رفته رفته ارزشهای خود را نشان میداد. دیوید که از هایلفیلد به منچستر آمده بود، به گزینه اول بازبی برای پست فوروارد خارجی تبدیل شده بود. او در ۱۲۷ بازی برای منچستریها به میدان رفت و حاصل این بازیها نیز ۲۴ گل بود. به نظر میرسید که پگ در تیم ملی جایگزین تام فینی، وینگری که سابقه بازی در پرستون نورث اند را نیز دارد، خواهد شد، به خصوص با عملکرد درخشان پگ در مقابل رئال مادرید؛ اما با درگذشت این بازیکن، تیم ملی انگلیس از حضور وینگری که احتمال میرفت نقشی حیاتی در تیم پیدا کند، محروم شد.
اما جوانترین بازیکنی که در جریان این سانحه فوت شد، ادی کولمن بود. این بازیکن به عنوان بال کناری (پستی منسوخ شده در فوتبال امروزی که برای هافبکهایی که در کنار زمین بازی میکردند عنوان میشد) بیش از ۸۰ بازی برای شیاطین سرخ انجام داد. او مرکز ثقل پایینی داشت و به سبب استعدادش الماس تیم بازبی نامیده میشد. کولمن در تیم جوانان منچستریونایتد نقشی حیاتی داشت. او در فینال جام حذفی (FA Cup) جوانان کاپیتان تیمی بود که بابی چارلتون و دانکن ادواردز را در اختیار داشت و توسط جیمی مورفی هدایت میشد. کولمن همچنین به عنوان کاپیتان جام را بالای سر برد. تیم جوانان منچستریونایتد در مجموعِ دو بازی رفت و برگشت ۱-۷ پیروز شد تا بازیکنان جوان شیاطین سرخ اقتدار خود را نمایان کنند. البته نکتهی قابل توجه اینجا است که تیم جوانان منچستریونایتد از زمان تاسیس این مسابقات (۱۹۵۳) ۵ سال پیاپی به فینال راه یافت و البته در تمام این فینالها پیروز شد!
اما برترین استعداد تیم یونایتد در آن زمان بازیکن دیگری بود. دانکن ادواردز، هافبکی دفاعی بود که به عنوان هافبک چپ نیز بازی میکرد. او تنها کمی از ادی کولمن بزرگتر بود و با توجه به حضور هر دو بازیکن در تیم جوانان و تیم اصلی، دوستی نزدیکی بین این دو شکل گرفته بود. وی همچنین با بابی چارلتون نیز رابطهای صمیمانه داشت؛ هر چند که در نهایت او درونگرا عنوان میشد و چندان تمایلی به برقراری ارتباط با دیگران نداشت. ادواردز از همان زمان یک حرفهای تمام عیار بود و این شخصیت حرفهای و لایل استایل او مورد تحسین بازبی و مربیان تیم ملی انگلیس بود. دانکن همچنین از معدود اعضای "پسران بازبی" است که به تیم ملی انگلیس دعوت شد و ۱۸ بازی نیز برای این تیم انجام داد. قدرت عجیب پاها و شوتهای او در تاریخ فوتبال زبانزد است و نویسندگان محلی در آن زمان پاهای او را به بیگ برتا (توپخانه آلمانی) تشبیه میکردند. ادواردز البته بر اثر حادثه آسیب دید و بر خلاف دیگر بازیکنان که متاسفانه پیش از رسیدن اورژانس جان باختند، در بیمارستان بستری شد و ۱۵ روز در مقابل مرگ مقاومت کرد، اما در آخر تسلیم مرگ شد.
با این حال، این حادثه بر نجاتیافتگان نیز تاثیر گذاشت. جانی بری، مهاجم بیرونی (موقعیت منسوخشدهی دیگری در فوتبال امروزی) تاثیرگذار تیم بازبی بود. او بیش از ۲۰۰ بازی انجام داده و بیش از ۴۰ گل برای منچستریونایتد به ثبت رسانده بود. او همچنین چند بازی برای تیم ملی انگلیس نیز انجام داده بود، اما به خاطر حضور ستارگانی چون تام فینی و استنلی متیوز فرصت زیادی به او داده نمیشد. در منچستریونایتد نیز با حضور کنی مورگانز جایگاه او به خطر افتاده بود. او که در زمان حادثه ۳۱ ساله بود، دچار فراموشی خفیف شده بود و پس از یک ماه و از طریق یک روزنامه متوجه سقوط هواپیما شد. او دو ماه در بیمارستان به خاطر شکستگی لگن، جمجمه، آرنج و یکی از پاهایش بستری بود و به خاطر شکستگی فک، پزشکان تمام دندانهای او را برداشتند. در یکی از ملاقاتهای بازبی با وی، در بیمارستان، او از تامی تیلور، همتیمی و دوستش شکایت کرد و اعتقاد داشت که تیلور دوست خوبی نیست؛ چرا که به دیدار وی نیامده است. با این حال، پزشکان بازبی را از گفتن حقیقتی دردناک منع کرده بود؛ چرا که اعتقاد داشتند بری نمیتواند با خبر مرگ دوستش کنار بیاید و این موضوع برای درمان او مضر است. بری پس از بهبود دیگر فوتبال بازی نکرد و در سالهای دیگر زندگی خود به بیزینس ورزشی پرداخت و به همراه برادر فوتبالیستش (پیتر بری) فروشگاهی ورزشی را اداره کردند. جانی بری در ۱۶ سپتامبر ۱۹۹۴ درگذشت.
در سمت دیگر، جکی بلانچفلاور نیز چنین شرایطی را تجربه کرد. او بیش از ۱۰۰ بازی برای منچستریونایتد انجام داده بود و اگر دانکن ادواردز ظهور نمیکرد، رهبر خط هافبک منچستر میشد. این بازیکن ۲۴ ساله همچنین ۱۲ بازی برای ایرلند شمالی انجام داد. فلانچفلاور بر اثر تصادف هواپیما بسیار مجروح شد؛ به حدی که آخرین مناسک (در آیین کاتولیک یک فرد با ایمان پیش از مرگ احتمالی خود آخرین مناسک را میخواند) را خواند. لگن، دستها و پاهای او شکسته شده و کلیههایش آسیب جدی دیده بودند. پزشکان به او توصیه کردند تا به خاطر آسیبدیدگی کلیههایش، دیگر هرگز فوتبال بازی نکند. جکی در ابتدا به حرف پزشکان توجهی نکرد و تلاش بسیاری کرد تا به فوتبال بازگرد، اما این امر محقق نشد. در فینال FA کاپ سال ۱۹۵۸، او در یک تاکسی نشسته بود و از طریق رادیو به گزارش بازی گوش میداد، در حالی که از اعماق وجودش میخواست تا آنجا باشد و بازی کند. از طرفی برادر بزرگترش دنی، در همان حوالی جایزه بهترین بازیکن سال را از نگاه اتحادیه نویسندگان دریافت کرد و در جامجهانی ۱۹۵۸ نیز در تیم رویایی (تیمی از بهترین بازیکنان جام) قرار گرفت. در نهایت، جکی یک سال بعد رسما بازنشسته بود و به شغلهای متفاوتی پرداخت. ابتدا یک حسابدار حرفهای شد، اما بعدها به عنوان یک سخنران بعد از شام کار کرد، تا پایان عمر. جکی بلانچفلاور در ۲ سپتامبر ۱۹۹۸ درگذشت.
متاسفانه به جز این بازیکنان، چند تن از کادرفنی منچستریونایتد (والتر کریکمر، تام کوری و هربرت والی)، روزنامهنگاران (فرانک سوئیفت و دانی دیویز) و... نیز بر اثر این سانحه درگذشتند تا شمار قربانیان این سانحه به ۲۳ برسد.
روزی که رویاها از هم گسیختند!
درست در زمانی که یونایتد در کورس قهرمانی با ولورهمپتون میجنگید، این اتفاق تلخ وضعیت آنها را در شرایط نامطلوب قرار داد. جیمی مورفی، دستیار مت بازبی که به خاطر هدایت تیم ملی ولز، تیم را همراهی نکرد، نخستین نفری است که این خبر را میشنود؛ خبری که به سرعت در تمام انگلستان پخش میشود. از زمان پیشنهاد مورفی برای تاسیس آکادمی که برنامهی بلندمدت بازبی و باشگاه تلقی میشد، تمامی بازیکنانی که به تیم اصلی راه یافتند با مورفی ارتباطی نزدیک داشتند. او در تیم جوانان نقش اصلی بود و در تیم اصلی نیز بازیکنان را همراهی میکرد. با این حال، مورفی قصدی برای تسلیم شدن نداشت. در ادامه مورفی با هیئت مدیره دیدار میکند؛ هیئت مدیرهای که تصمیم دارند باشگاه را منحل کنند. اما مورفی به شدت مخالفت میکند و اذعان میکند که منچستریونایتد باشگاهی است که هیچگاه تسلیم نمیشود. چند روز بعد از این تراژدی، جیمی مورفی در یک سخنرانی حماسی چنین میگوید:
شیاطین سرخ دوباره برمیخیزند. ۱۳ سال طول کشید تا من، مت بازبی و برت والی بازیکنان تیم در سال ۱۹۵۸ را پرورش دهیم؛ کاری طولانی، خستهکننده و سخت بود، اما ما موفق شدیم. بازسازی دوباره شیاطین سرخ نیز کاری طولانی و خستهکننده خواهد بود. این بار عملاً باید از صفر شروع کنیم؛ اما ما این کار را انجام خواهیم داد. در حال حاضر من بسیار سردرگم، خسته و غمگین هستم. نمیتوانم به خوبی فکر کنم. سه روز است که نخوابیدهام. سیگار مرا سرپا نگه داشته است. اما این را میدانم که یونایتد یک باشگاه بزرگ بود و دوباره چنین خواهد شد. این مبارزهای طولانی و سخت خواهد بود، اما باید برای ادای احترام به تمام اعضایی که ما را ترک کردند و کار خود را با نجابب و افتخار انجام دادند تا منچستریونایتد را به یکی از برترین تیمها در دنیای فوتبال تبدیل کنند، به مسیرمان ادامه دهیم. ما یک بار این کار را انجام دادهایم. حال برای ادای دین به آن شیاطینِ سرخِ شگفتانگیز که به طرز غمانگیزی دیگر در بین ما نیستند، دوباره این کار را انجام خواهیم داد.
با توجه به وضعیت وخیم سر مت بازبی، مورفی موقتاً هدایت تیم را بر عهده میگیرد. مورفی چند بازیکن از جمله ارنی تیلور و استنلی کروتر جذب میشوند. چند تن از بازیکنان آکادمی (مارک پیرسون، شی برنان و جانی گیلز) نیز به تیم اصلی راه پیدا میکنند. بازیکنان دیگر تیم (که از حادثه جان سالم به در بردند) نیز نقشهای جدیدی میگیرند. هری گرگ، مردی که در مونیخ با شجاعت خود درخشید، این باید در سنگر منچستریها بدرخشد. بیل فولکس، مدافع وسط شیاطین سرخ نیز به عنوان کاپیتان جدید منصوب میشود. بابی چارلتون، مردی که از حادثه جان سالم به در برده، باید یاد همتیمیهایش را زنده نگه دارد. دنیس ویولت نیز به امید تیم برای گلزنی بدل میگردد؛ هر چند که آسیبدیدگی وی ۲ ماه او را از میادین دور نگه میدارد. در اولین بازی پسا-حادثه، منچستریونایتد به مصاف شفیلد ونزدی میرود. با غلبه بر شفیلد ونزدی، گویی شیاطین سرخ به موفقیتی بزرگ دست مییابند. هر گلی که منچستریونایتد به ثمر میرساند، به ادای دینی برای درگذشتگان تبدیل میشود و با آن پیروزی، منچستریها سخنان جیمی مورفی را تایید میکنند. مت بازبی، پس از بهبود قصدی برای بازگشت به منچستر نداشت. او خود را در این فاجعه مقصر میدانست و احساس گناه میکرد. اما در فینال FA کاپ ۱۹۵۸، در زمانی که تیم جیمی مورفی باید با بولتون واندررز بازی کنند، مت بازبی به طور ناگهانی به رختکن منچستر میآید. با این حال، منچستریها در این بازی شکست میخوردند. شیاطین سرخ اما به مبارزه ادامه میدهند. پس از چند سال، بازیکنان جدیدی همچون دیوید هرد و سپس دنیس لاو به جمع شاگردان بازبی میپیوندند. نوجوان مستعدی به نام جرج بست نیز به تیم جوانان منتقل میشود. بابی چارلتون، هافبک/مهاجم تیم نیز پیشرفت چشمگیری میکند. منچستریونایتد بالاخره در فصل ۱۹۶۵-۱۹۶۴ به قهرمانی لیگ دست مییابد و سه سال بعد نیز در لیگ اروپا (لیگ قهرمانان) قهرمان میشوند. این حادثه بر برنامههای تیم ملی انگلیس نیز تاثیرگذار بود؛ چرا که آنها بسیاری از "پسران بازبی" را جایگزین ستارههای پا به سن گذاشته انگلیس میدانستند. با این حال، تیم ملی انگلیس نیز همچون منچستریونایتد بر این مشکلات غلبه کرد و ستارگانی جدید و جوان به تیم ملی دعوت شدند. اما در منچستریونایتد، مثلث طلایی جرج بست، بابی چارلتون و دنیس لاو در تاریخ باشگاه ماندگار شدند؛ مثلثی که هر سه عضو آن توپ طلا کسب کردند.
حادثه هوایی مونیخ اخیراً ۶۶ ساله شده است. این حادثهی بسیار تلخ اما هیچوقت توسط هواداران منچستریونایتد فراموش نمیشود. ادای دین هرساله به قربانیان این حادثه به آیینی مهم در باشگاه منچستریونایتد تبدیل شده است. چندی پیش، اعضای باشگاه منچستریونایتد از جمله اریک تنهاخ (سرمربی)، راسموس هویلوند و برونو فرناندز به بنای یادبود این سانحه ادای احترام کردند. منچستریونایتد در جریان این حادثه نشان داد که ذهنیتی بیمانند دارد. آنها خود را نباختند، تسلیم نشدند و برای اهتزاز دوبارهی پرچم سرخ ایستاده جنگیدند. روحیه اعضای باشگاه چنین بوده است که موفقیت تیم به معنای ادای دین و احترام به رفتگان است؛ به معنای ادامهدادن راه آنها. با این بازگشت شگفتانگیز، بابی چارلتون اولدترافورد (ورزشگاه خانگی یونایتد) را "تئاتر رویاها" خطاب کرد. با وجود اینکه گمان میرفت رویاهای شیاطین از هم گسیخته است و باشگاه دیگر به قدرت سابق خود دست نخواهد یافت، یونایتدیها در "تئاتر رویاها" درخشیدند و دوباره به قدرت گذشته دست یافتند. در منچستریونایتد، هیچکس تسلیم نمیشود. حال با ۶۶ سالگی این سانحه تلخ، شیاطین سرخ دوباره یاد و خاطرهی پسران بازبی را زنده میکنند. دردانههای بازبی رفتند، اما فراموش نشدند.