1. در باب منشا تصورات آدمی
- همهی ادراکات ذهن آدمی به دو قسم متمایز تقسیم میشوند که من آنها را انطباعات (Impressions) و تصورات (Ideas) مینامم. تفاوت میان این دو قسم در درجهی نیرو (Force) و وضوحی (Liveliness) نهفته است که با آن بر ذهن وارد میشوند.
- میتوان آن قسم از ادراکات را که با بیشترین شدت و نیرو وارد ذهن میشوند، انطباعات نامید: و من ذیل این نام همهی حسیات (Sensations)، انفعالات (Passions شورها) و عواطفی (Emotions) را قرار دهم که برای بار نخست در نفس ظاهر میشوند.
- تصورات یعنی همان تصاویر خفیف و کمرنگ این انطباعات در اندیشه و تعقل. مثلاً همهی ادراکات بحث حاضر (مثلاً کسی که داره کتاب رو میخونه)، فقط به استثنای آنهایی که از بینائی و لامسه حاصل میشوند، و به استثنای لذت یا الم بیواسطهای که ممکن است به بار آورد.
- هرکس خود قادر است به سهولت تفاوت میان احساس کردن (Feeling) و اندیشیدن را دریابد... هر چند نزدیکی آنها (تصورات به انطباعات) غیرممکن نیست، ولی در مواردی خاص ممکن است به یکدیگر بسیار نزدیک شوند، مثل: خواب، تب، هنگام جنون.
- ادراکات (انطباعات و تصورات) شامل تقسیم دیگری هم میشوند: بسیط (Simple) و مرکب (Complex).
- ادراکات بسیط چناناند که نه تفکیک (Distinction) میپذیرند و نه جدایی (Separation). ادراکات مرکب خلاف ایناند و میتوانند به اجزا و بخشها تقسیم شوند: هرچند یک رنگ، مزه و بوی خاص کیفیاتیاند که در این سیب با یکدیگر اتحاد یافتهاند، به آسانی میتوان درک کرد که یکی نیستند و از هم قابل تفکیکاند.
- میان انطباعات و تصورات آدمی به جز درجهی نیرو و وضوح شباهت فراوانی وجود دارد. گوئی یکی به نوعی بازتاب دیگریست. به نحوی که تمام ادراکات ذهن مضاعفاند، بهطوری که هم به مثابه انطباع ظاهر میشوند و هم به مثابه تصور. هنگامی که چشمانم را میبندم و دریارهی اتاقم میاندیشم، تصوراتی که میسازم بازنماییهای دقیق انطباعاتی هستند که احساس کرده بودم... تصورات و انطباعات پیوسته در تطابق با یکدیگر قرار دارند.
- بسیاری از تصورات مرکب ما هرگز انطباع مطابق نداشتهاند (میتوانم شهری چون بیتالمقدس جدید تصور کنم که پیادهروهایش از طلا و دیوارهایش از یاقوت است) و نیز بسیاری از انطباعات مرکب ما هرگز به طور دقیق در تصورات ما منعکس نشدهاند (من پاریس را دیدهام، اما آیا باید تصدیق کنم میتوانم چنان تصوری از آن شهر بسازم که همهی خیابانها و خانههایش را مطابق تناسب واقعی و درست بازنمائی کند؟).
- هر تصور بسیط واجد انطباعی بسیط است که بدان شباهت دارد و هر انطباع بسیطی واجد یک تصور مطابق. تصوری از رنگ قرمز که در تاریکی تشکیل میدهیم و انطباعی که از هنگام تابش نور خورشید چشمانمان را مینوازد فقط از حیث شدت و درجه با یکدیگر تفاوت دارند و نه از حیث ذات و ماهیت.
- همهی تصورات بسیط آدمی در نخستین ظهورشان از انطباعات بسیط مشتق شدهاند، تصوراتی که مطابق با آن انطباعاتاند و دقیقاً آنها را بازنمائی میکنند.
- به واسطهی تجربهای مستمر در مییابم که انطباعات بسیط همیشه بر تصورات مطابق تقدم دارند، اما هرگز در جهت مخالف پدیدار نمیشوند... در پی هر انطباع مربوط به ذهن، تصویری میآید که شبیه آن است و فقط از حیث نیرو و وضوح متفاوت است.
- مثلاً هنگامی که شخصی کر یا کور متولد میشود، نه فقط انطباعات، بلکه تصورات مطابق آنها نیز از دست میروند... ما نمیتوانیم برای خودمان تصور درستی از مزهی آناناس بسازیم، مگر اینکه واقعاً مزهی آن را چشیده باشیم.
- از آنجا که تصورات آدمی تصاویر انطباعات او هستند، میتوانیم تصورات ثانویهای بسازیم که در واقع تصاویر تصورات اولیهاند.
- فلاسفه برای اثبات فطری نبودن تصوراتی همچون انفعال (Passion) و میل (Desire) نیز ادعا میکردند که ما در درون خویش از این عواطف تجربهای پیشین داریم. حال اگر این استدلالها را به درستی بیازمائیم، درخواهیم یافت که آنها چیزی را اثبات نمیکنند، جز اینکه ادراکات واضحتر بر تصورات تقدم دارند و تصورات از این ادراکات ناشی میشوند و بازنمایندهی آنها هستند.
1402/11/12