فرانتس بکن باوئر، اسطورهی فوتبال آلمان که دوبار فاتح توپ طلا شده است و جزو سه نفری است که هم به عنوان بازیکن و هم به عنوان مربی به عنوان جام جهانی دست یافته است، در ۷ ژانویه ۲۰۲۴ و در ۷۸ سالگی درگذشت. |
شنیده شده بود که قیصر دنیای فوتبال حال و احوال مطلوبی ندارد. چندی پیش، لوتار ماتئوس برای فرانتس آرزوی سلامتی کرده بود و برادر فرانتس، یعنی والتر بکن باوئر اعلام کرده بود که حال او خوب نیست. قیصر بینایی یکی از چشمهای خود را از دست داده بود و بیماریها بر قدرت حافظه و ذهنش تاثیر گذاشته بودند. ناامیدکننده است قیصری که روزی با بالاترین کلاس کاری به فتح جامها میپرداخت، به دلیل بیماری حتی فرصت حضور در گردهمایی قهرمانان جام جهانی ۱۹۹۰ را پیدا نکرد. قیصر نه فقط با توسعهی نقش لیبرو و ارائهی روی جدیدی از یک مدافع به درخشش در مسابقات بزرگ پرداخت، بلکه در قالب یک سرمربی نیز افتخارات مختلفی را کسب کرد. اولین بوندسلیگای بایرنمونیخ با حضور او و ستارگانی چون گرد مولر و سپ مایر رقم خورد. آلمان با حضورش قهرمان جام جهانی و یورو شد. و در آمریکا و ایالات متحده نیز به کسب دومین عنوان قهرمانی نیویورک کاسموس کمک کرد. در ردهبندی توپ طلای ۱۹۷۲، با ۲ رای اختلاف بر گرد مولر و گونتر نتزر غلبه کرد؛ پیروزِ نبردِ سه آلمانی. چهار سال بعد نیز با اختلافی بیشتر نسبت به رنسنبرینک هلندی، باز هم نفر اول شد. او هم به عنوان بازیکن و هم به عنوان سرمربی جام جهانی را کسب کرد. تنها سه نفر در تاریخ فوتبال موفق به دستیابی به این مهم شدهاند؛ بکن باوئر، ماریو زاگالو و دیدیه دشان. متاسفانه ماریو زاگالوی افسانهای نیز در همین چند روز اخیر فوت شد. نکتهی قابل ذکر دیگر نیز دوستی عمیق هر دو اسطوره با پلهای بود که به تازگی یکمین سالگرد فوتش فرا رسید. قیصر در تاریخ فوتبال آلمان، بایرن مونیخ و حتی دنیا جایگاه بسیاری ویژهای دارد. اما فرانتس بکن باوئر همراه با این ستارگان نمادی از تاریخیترین سکانسهای فوتبال است. جام جهانی ۱۹۷۰ را به یاد بیاورید. بازی ایتالیا مقابل آلمان را به یاد بیاورید؛ بازی قرن را. بازی فرانتس با کتفهی دررفتهی خود، از مهمترین و به یادماندنی قابهای تاریخ رقابتهای جام جهانی است.
فرانتس بکن باوئر، قیصری است که تا آخرین نفس میجنگد. در آخرین نبرد، قیصر از آنچه جسمش را ناتوان کرده بود، شکست خورد. در سالزبورگ اتریش، آخرین قیصر تسلیم بیماری شد. فرانتس بکن باوئر در کنار پسرش استفان دفن خواهد. پدر، کنار پسر. شاید همین داغ فوت پسر بزرگترین ضربهای بود که به قیصر وارد شد. چند سال پیش، نشریهی کیکر به ادای دین به بزرگان فوتبال آلمان پرداخت و یکی از شمارههای این سری مجلات ویژه مربوط به فرانتس بکن باوئر بود. جمعی از هم تیمیها، هم نسلها و دوستان بکن باوئر به بازگویی شخصیت و کارنامهی پربار او میپردازند. آنچه در ادامه خواهید خواند، ترجمهای از این شماره از سری ویژهی کیکر است. آنها در ابتدا به سراغ پله میروند و از او دربارهی قیصر میپرسند. در ادامه سپ مایر، اووه زیلر و گونتر نتزر به تمجید از وی و شخصیتش میپردازند و خاطراتی را به یاد میآورند که نمایی دیگر از زندگی قیصر را به تصویر خواهد کشید.
پله: "فرانتس، برادر آلمانی من است."
فرانتس بکن باوئر میتواند پله، اسطورهی فوتبال را در زمرهی دوستان نزدیک خود قرار دهد. این واقعیت که قیصر در سال ۱۹۷۷، بوندسلیگا را به عنوان قهرمان جهان ترک کرد و به نیویورک نقل مکان کرد نیز به این دلیل بود که مرد برزیلی شدیداً درخواست جذب او را داشت. یافتن پله برای این مصاحبه آسان نبود. او در سن ۷۴ سالگی هنوز کارهای زیادی برای انجام دادن دارد و بستری شدن او در بیمارستان نیز پیش آمد. اما او این کار را به خاطر دوستش فرانتس انجام داد؛ به خاطر بکن باوئر. برای این مصاحبه مدت کوتاهی با پله تماس گرفتیم.
پله، اولیت خاطرهی شما از فرانتس بکن باوئر چیست؟ اولین باری که دربارهی او شنیدم در جام جهانی ۱۹۶۶ بود. هنوز به یاد دارم که او بعدها به عنوان بهترین بازیکن جوان معرفی شد. برای اولین بار در سال ۱۹۶۹ مقابل یکدیگر بازی کردید؟ دقیقاً. برزیل مقابل آلمان، در ماراکانا در ریو. نتیجه نهایی ۲-۲ شد.
اولین برداشت شما از بکن باوئر چیست؟ او کاریزمای فوق العادهای داشت و در آن زمان یک مدافع بزرگ بود. در هر صورت، در آن بازی گلی نزدم. از آن زمان تاکنون چند بار یکدیگر را ملاقات کردهاید؟ هر بار که به آلمان میآیم طوری برنامهریزی میکنم که همدیگر را ببینیم. آخرین بار در ماه آوریل در نیویورک یکدیگر را ملاقات کردیم. دقیقاً از جایی که دوستی ما در "کاسموس" شروع شد. تقریبا ۴۰ سال پیش بود. بهترین خاطرهات با بکن باوئر چه بود؟ این که در بازی خداحافظیام در سال ۱۹۷۷ توانستم تا در کنار او بازی کنم. افتخاری بزرگ و خاطرهای برجسته است. در همان ابتدای حضورش در نیویورک، با او در کاسموس قهرمان شدم؛ در همان ابتدای حضورش در نیویورک.
آیا چیزی شبیه به رقابت بین دو فوق ستاره، یعنی شما و پله، وجود داشت؟ او قابل تحسین و احترام است. وی بهترین انتقال برای کاسموس بود. به خاطر او، در اولین سال حضورش Soccer Bowl را کسب کردیم.
بکن باوئر همیشه تاکید میکند که شما بهترین بازیکن تمام دوران هستید. به نظر شما او در چه زمینهای از شما بهتر بود؟ فرانتس به رکوردی دست یافته است که تنها دو مرد در این دنیا به آن دست یافتهاند. در کنار هموطنم ماریو زاگالو، او تنها کسی است که هم به عنوان بازیکن و هم مربی جام جهانی را برده است. (مترجم: و بعدها دیدیه دشان نیز به جمع این دو پیوست.) او اسطورهی این ورزش است!
وقتی او به نیویورک آمد، چه فکری کرد؟ از بازی با بازیکنی مجرب، همهکاره و بااستعداد خوشحال و بسیار هیجان زده بودم. او در آن زمان بهترین مدافع جهان بود، در سال ۱۹۷۴ قهرمان جهان شده و در سال های ۱۹۷۲ و ۱۹۷۶ توپ طلا را از آن خود کرده بود.
چه چیزی در نیویورک به طور کامل با سانتوس تفاوت داشت؟ وقتی ناگهان تعداد زیادی هم تیمی از کشورهای مختلف دارید، در ابتدا عجیب است. اما در نهایت، این دقیقا همان چیزی است که من دوست داشتم.
قیصر چه چیزی را به باشگاهی به پر زرق و برقیِ کاسموس اضافه کرد؟ او تجربهی زیادی داشت، رهبر بود و شدیداً ذهنیت برندهای داشت. او تاثیری فوری بر تیم گذاشت و در اولین فصل حضورش در سال ۱۹۷۷ به عنوان بهترین بازیکن لیگ انتخاب شد.
آیا کاسموس انتخاب درستی بود تا دوباره از بازنشستگی خارج شوید؟ من در آن زمان ۳۴ ساله بودم و این تصمیم درستی بود. بسیاری از تیم های اروپایی نیز مرا میخواستند، اما میدانستم که اگر به نیویورک بروم چالش دومی هم دارم؛ ترویج این بازی فوق العاده (فوتبال) در آمریکای شمالی. ما پیشرو بودیم تا به آمریکاییها نشان دهیم که فوتبال چقدر تماشایی است. این همان مأموریتی بود که در آن زمان خودمان را وقف آن کردیم. مفتخرم که فرانتس و من هنوز الهامبخش بسیاری از فوتبالیستها در ایالات متحده هستیم؛ حداقل این چیزی است که من بارها و بارها میشنوم.
لحظهی خداحافظی خود در سال ۱۹۷۷ را چگونه به یاد میآوری؟ لحظهای سرشار از عشق و محبت بود و توانستم آن را در کنار هواداران، پدر و مادرم و خانوادهام تجربه کنم. دو تیم مورد علاقه من، سانتوس و کاسموس، به علاوه هم تیمیهایم و دوستانم محمدعلی و هنری کیسینجر. آیا هدیهای برای تولد ۷۰ سالگی بکن باوئر دارید؟ با تمام وجودم برایش دعا میکنم که سالم بماند، چرا که فرانتس برادر آلمانی من است.
مصاحبه: مارتین گرونر
"سپ مایر: "به ندرت میتوان چنین شخصی را پیدا کرد."
وقتی برای اولین بار نظرم به او جلب شد، ۱۵ ساله بودم و او احتمالاً ۱۴ سالش بود. در بین ما کمی دربارهاش صحبت شد: "یک پسر موفرفری وجود دارد که کارش بد نیست." تیم جوانان بایرن، در واقع برای بازیکنان ۱۶ تا ۱۸ ساله بود؛ اما از آنجا که عملکرد من خوب بود، من در آنجا بازی کردم. بعد از اینکه در مسابقات جنوب آلمان قهرمان شدیم، به ما اجازه داده شد تا در کمپ آموزشی جوانان در زونتهوفن در آلگو، تحصیلمان را به پایان ببریم. از آن پس فرانتس کاملاً با ما در ارتباط بود. تقریباً کمی خجالتی به نظر میرسید. اولین برداشت من از او این بود. شاید به نظر شما خیلی خوب رفتار میکرد. او پسر خوبی بود که به عنوان یک فروشندهی بیمه در آلیانز شاگردی میکرد. از آنجایی که همسر آیندهام اگنس نیز در آنجا کار میکرد و من اغلب او را در محل کار میدیدم، فرانتس را بارها و بارها در خارج از زمین فوتبال ملاقات کردم. امروز هم میتوانم او را ببینم که با کیف کوچکش در حال قدم زدن است. فرانتس همیشه بسیار اجتماعی بود و در هر رویداد سرگرم کنندهای شرکت میکرد، حتی اگر نیروی محرکه نبود. او بعداً نقش رهبر را بر عهده گرفت. چیزی که در آن زمان قابل توجه بود، این بود که او هرگز به عنوان یک بازیکن تسلیم نشد. حتی اگر خودش بد بازی میکرد، هیچ وقت خودش را ناامید نمیکرد. شخصیتش این اجازه را به او نمیداد. بلافاصله میتوانستید ببینید که او از نظر فنی در زمین عالی بود. و قدرت سرزنیاش هم وقتی که رفت در وضعیت مطلوبی قرار داشت... برای من فرانتس بهترین بازیکن جوانان آلمان بود. اتفاقاً او ابتدا به عنوان وینگر راست بازی می کرد و سپس به پست هافبک رفت و در نهایت نقش لیبرو را توسعه داد. سبک بازی او باعث میشد که او برتر و یا حتی مغرور به نظر برسد؛ حتی اگر ذاتاً هرگز چنین نبوده نباشد. فرانتس نیز به عنوان یک بازیکن باتجربه ممکن بود بدخلق شود. او بسیار خودجوش بود و اغلب شکایت میکرد، اما به سرعت همه چیز را فراموش میکرد. به ندرت کسی از او عصبانی میشد؛ به خصوص که میشد با خود فرانتس به آرامی صحبت کرد. گاهی اوقات از هم پاشیده میشد، اما همچنین می توانست تا برنده باشد. علامت زودیاک او Virgu است؛ مانند مادر من. آنها هرگز آشفته نیستند، همیشه آرام هستند؛ اما اگر چیزی مناسب به نظر نرسد، دست به اقدام میزنند.
(توضیحات الحاقی مترجم: ویرگو ششمین بخش از برجهای دوازدهگانهی صور فلکی یا زودیاک است که نماد پاکدامنی است و برای افرادی که بین ۲۳ آگوست تا ۲۲ سپتامبر متولد میشوند، به کار میرود و این افراد را عملگرا، دارای قدرت تعقل و درک بالا، متمایل به کار گروهی و قوی در ارتباط با دیگران معرفی میکند.)
فرانتس، گرد (مولر) و من، ما سه نفر به عنوان ستون فقرات بایرن در اواسط دهه ۱۹۷۰ در نظر گرفته می شدیم. در مورد لیبروی کلاس جهانی، بکن باوئر، مطالب زیادی نوشته شده است زیرا همه چیز با او بسیار آسان و زیبا به نظر میرسید. او را "قیصر" یا به اصطلاح "پرتوی درخشان" (اصطلاحی برای فردی که در یک زمینهی خاص مورد تحسین همگانی است.) مینامیدند که خود او شخصاً آن لقب را نمیپذیرفت. مدیر برنامههایش رابرت شوان، بیزینس او را شکل داده و فرانتس نیز به حرف او گوش میداد؛ اما در اعماق وجود، او همیشه همان آدم سابق بود. افراد مثل او بسیار نادر هستند.
اووه زیلر: "کسی را بهتر از او ندیدم!"
میخواهم از یک لحظهی سرنوشت ساز برای فوتبال آلمان صحبت کنم. مربوط به زمانی است که صعود به جام جهانی ۱۹۹۶ در هالهای از ابهام بود. برای حضور در انگلیس، نباید تحت هیچ شرایطی در سوئد شکست میخوردیم. مربی تیم ملی، هلموت شون به من زنگ زد. سوال او این بود: "اووه، آیا اعتماد به نفس لازم برای بازی را داری؟" من قبلاً بر روی تاندون آشیل خود عمل جراحی انجام داده بودم. احساس خوبی داشتم و گفتم بله. وی در این گفتگو همچنین در مورد فرانتس بکن باوئر صحبت کرد. در مورد آن پسر چه فکری میکردم؟ جرات کردم برای یک پسر جوان که فقط ۲۰ سال داشت، دعوی کنم: "ما کسی را بهتر از او نداریم!" شون کسی بود که اغلب برای مدتی طولانی مشورت می کرد. اما در اینجا او یک تصمیم فوری گرفت: "پس فرانتس نیز بازی خواهد کرد!" این آغاز کار یک حرفهایِ کلاس جهانی بود. حضور فرانتس رضایتبخش بود. ما به جام جهانی راه یافتیم و به فینال آن رسیدیم. از آن زمان من با فرانتس دوست شدم. وقتی صحبت از این ورزش (فوتبال) میشد، فرانتس همیشه در سطح جهانی بود. اما او همچنین به عنوان یک انسان برجسته است. هر کاری در زمین انجام میداد و هرگز قدرت خود را بر روی زمین از دست نمیداد. در آن زمان او تمام چیزی بود برای یک بازیکن جوان لازم بود؛ خوب، مودب و متواضع. این مورد با استقبال ما قدیمیها مواجه شد؛ چرا که همیشه از ملیپوشان جدید استقبال و حمایت میکردیم. فرانتس یک پدیده است. در این سالها هیچ بازیکن دیگری را مشاهده نکردهام که به این سرعت و بدون مشکل راهی تیم ملی شود. از نظر من آنچه بسیار مهم بود نحوهی رفتار او بود. فرانتس نه از طریق گفتوگو، بلکه با عمل متقاعد میشد.
گونتر نتزر: "او سپاسگزار و متواضع است."
هیچ فوتبالیستی بهتر از فرانتس بکن باوئر وجود ندارد و در آینده نیز بهتر از او نخواهد آمد. دستاوردهای او در فوتبال بینظیر است. تمام دوران حرفه ای او با موفقیت در بالاترین سطوح همراه بود. این چیزی است که این مرد را بسیار منحصر به فرد میکند؛ به ویژه اینکه او همیشه در همه چیز انسانیت به خرج میداد و به رخدادهای زندگیاش تعقل میکرد و به همین دلیل، هیچکس مانند او سپاسگزار و متواضع نیست. این ویژگی بزرگ او در طول زندگیاش بود. در اواخر آوریل ۱۹۷۲، شرایط غیر قابل تصور و بد بود. بازیکنان مصدوم زیادی داشتیم. در رختکن کنار فرانتس نشستم، به پاهای او ضربه زدم و کمی قبل از بیرون رفتن به او گفتم: "فقط بدان اگر در بازی کمتر از پنج گل دریافت کنیم، یک نتیجهی فوق العاده به دست آوردیم." او با ناباوری کامل به من نگاه کرد. اما احتمالاً با من موافق بود. همهی ما فکر میکردیم که هیچ شانسی نداریم. سپس آن پیروزی تاریخی ۳-۱ در استادیوم ومبلی و جو خاص آن به دست آمد. شش هفته بعد ما قهرمان اروپا شدیم. زوج ما رامبا-زامبا نام داشت. من در آن زمان بسیار خودخواهانه رفتار میکردم زیرا اینکه بازیکنی در خط میانی به دنبال جایگاه من باشد، مرا آزار میداد. میخواستم از یارگیری نفر به نفر بازیکنها اجتناب کنم و با فرانتس در مورد آنچه قبلاً در گلادباخ با یورگن ویتکمپ انجام داده بودیم، صحبت کردم. فرانتس میتوانست فراتر از آن کار را انجام دهد. ما نیازی نداشتیم تا زیاد در زمین صحبت کنیم. او همه گزینه های خود را درک میکرد. اگر میتوانست، در زمان عقبنشینیِ من جلو میآمد و سپس در یارگیری نفر به نفر با من همراه میشد. فرانتس از فاصلهی بینمان در زمین بسیار هوشمندانه و کارآمد استفاده میکرد. این فعل و انفعال عالی بود. فعالیتهایش از نظر تاکتیکی یک تخم مرغ کلمب نبود، بلکه تغییری غریزی در موقعیتها بود. (توضیح مترجم: تخم مرغ کلمب اصطلاحی است که برای ایده و یا کشفهای درخشانی به کار میرود که آسان، ساده و سطحی به نظر میرسد. این اصطلاح برگرفته از داستانی تاییدنشده و مبهم از سفرهای کریستوفر کلمب است.)
در سال ۱۹۷۱ در اسلو، فرانتس یک ضربهی ایستگاهی را در جریام پیروزی ۷-۱ مقابل نروژ از من دزدید. من و وولفگانگ اوورات برای پست بازیساز جنگیدیم. همه باید امتیاز تلاش میکردند. وقتی یک ضربهی آزاد نصیب من شد، توپ را جلوی خودم قرار دادم. موقعیت خیلی ایده آل بود. امکان نداشت که گل نشود. در واقع میتوانستید از قبل آن را گل در نظر بگیرید. نروژیها همیشه تلاش میکردند تا یک دیوار واقعی را تشکیل دهند، اما یک فضای کاملاً آزاد و خالی وجود داشت. فرانتس شکاف دیوار آنها را مشاهده کرد، از سمت راست وارد شد و با یک ضربهی بیرون پا، توپ را به طرز شگفت انگیزی وارد دروازه کرد. جز او، هیچکس چنین تسلطی را نداشت. من این کار او را تماشا کردم و فقط زمانی که توپ وارد تور دروازه شد، جشن گرفتم؛ آن هم بسیار با تردید. ترجیح میدهم امتیاز آن گل را برای خودم در نظر بگیرم. وای، فرانتس آن ضربه ایستگاهی را از آن خود کرد! او به عنوان کاپیتان به دلیل ویژگیهای عالی خود از مقبولیت مطلق برخوردار بود؛ هیچ اعتراضی نسبت به او وجود نداشت. او در مورد چیزی که موجب نارضایتیاش شده بود، صحبت میکرد. من همیشه او را "گرم مزاج" صدا میکردم و او میگفت: "تنها چیزی که دلت برایش تنگ خواهد شد، موهای قرمزت است."