طرفداری - آنچه در ادامه میخوانید بخشهایی از کتاب «زندگی سفید و قرمز من به قلم آرسن ونگر» است که توسط نشر گلگشت به چاپ رسیده است.
ما با منچستریونایتد صدر جدولی هشت امتیاز فاصله داشتیم. در روز 14 مارچ ،1998 با تک گل مارک اوورمارس روی پاس نیکلاس آنلکا آنها را 1-0 در الدترافورد شکست دادیم. من همواره ستاینده سبک بازی اوورمارس بودم. وقتی میخواستم او را بخرم، بهتازگی دوره ریکاو ری پس از یک مصدومیت طولانیمدت را پشت سر گذاشته بود و بسیاری به من توصیه کرده بودند که بهتر است در تصمیم خود تجدیدنظر کنم. بازی او را از نزدیک در آمستردام تماشا کردم. کاملاً واضح بود که با تمام قوا بازی نمیکند، ولی متقاعد شده بودم که او توان بازیابی کیفیت گذشتهاش را دارد و من میتوانم به او در بازگشت به شرایط آرمانی کمک کنم.
آن بازی در الدترافورد از نظر من یک نقطه عطف بود؛ ما نشان دادیم که آماده تقابلی تاریخی با منچستریونایتد هستیم، میتوانیم این تیم استثنایی را شکست دهیم و یکی از مدعیان قهرمانی لیگ برتر باشیم.
در طول آن سالها همواره از رقابت با منچستریونایتد و حساسیت بازیهایمان لذت میبردم. من و الکس فرگوسن برای باشگاههایمان جان میدادیم و این میل مشترک ما به رقابت گواهی بود بر اهمیت و حساسیت این دوئل. الکس فرگوسن عاشق فوتبال بود؛ مردی شایسته که بهواسطه جذبه شخصیتی و اقتدار باشگاه منچستریونایتد بر فوتبال انگلستان سیطره داشت. او ناخواسته همه، از جمله داوران، را تحتفشار قرار میداد. برای مثال، زمان اضافه پس از نود دقیقه قانونی بازی به فرگی تایم معروف بود و یونایتد بارها به لطف ً باکیفیت همین زمان اضافه در بازیهای خانگی پیروز شد. قدرت بالای او مستقیماً فوقالعاده تیمش ارتباط داشت.
باوجود این رقابت کلاسیک، احترام متقابل همواره در سطحی بالا میان ما وجود داشت. البته که درگیریهای متعدد و خشمآلود نیز داشتیم، اما این درگیریها نمایشی نبودند: ما هر دو شیفته فوتبال بودیم و خود را متعلق به آن میدانستیم، به کارمان متعهد بودیم و فقط به پیروزی فکر میکردیم. خوب میدانستم که کوچکترین واکنشی از جانب
بیشتر بخوانید:
من نسبت به او و یا بازیکنانش زیر ذرهبین قرار خواهد گرفت، بنابراین لازم بود که کنترل اوضاع را از دست ندهم. اما گاهی اوقات ممانعت از بروز درگیری غیرممکن است. همه ما مربیان به مرحله طغیان و فوران خشم میرسیم و این لحظات همواره در خاطر هواداران و خبرنگاران باقی خواهند ماند. میدانستم که ما شرایط متفاوتی نسبت به یکدیگر داریم؛ او بر باشگاهش سیطره کامل داشت، درحالیکه من هنوز جایگاهی فراتر از یک مربی در باشگاهم نداشتم. همچنین، قابلیتهای ویژه او را نیز تشخیص دادم. او میدانست که چگونه پیرامون خود را با افراد مناسب و تأثیرگذار پر کند، بهعلاوه، با رسیدن به موفقیت دست از تلاش و کوشش نمیکشید. رویکرد مؤثر و عملگرایانه فرگوسن او را قادر میساخت تا هر مانعی را از سر راه خود بردارد. او در مدیریت نیروی انسانی و اتخاذ تصمیمات صحیح بینقص عمل میکرد و نشان داده بود که درک عمیقی از مسائل روانشناختی دارد. ما رابطه پرتنشی با یکدیگر داشتیم؛ گاه آرام و گاه طوفانی. اما همین رابطه پرتلاطم مایه حیات و سرزندگی فوتبال انگلستان بود. در سال 1998 ما همه عناوین قهرمانی را تصاحب کردیم. اما در سال 1999 بازی نیمهنهایی جام حذفی را به یونایتد واگذار کردیم و در ادامه آنها قهرمان لیگ برتر و لیگ قهرمانان اروپا شدند. وقایع این دو سال بهخوبی بیانگر شدت و حساسیت این رقابت بودند. وقوع هر اتفاقی ممکن بود و ما باید هررو ز سختتر از دیروز تلاش میکردیم.
ما وقتی با پیروزی 4-0 اورتون در هفته سرنوشتساز فصل 98-97 موفق به کسب عنوان قهرمانی شدیم، به همه و خصوصاً منچستریونایتد نشان دادیم که میتوانیم در هر بازی پیروز میدان باشیم. پیروز 2-0 سیزده روز بعد برابر نیوکاسل در بازی فینال جام حذفی در ورزشگاه افسانهای ومبلی نیز فراموش نشدنی بود. میدانستیم ماجراجویی بزرگ ما تازه آغاز شده است. دستاورد ما یک دبل قهرمانی پرهیجان و بهیادماندنی بود.
عمیقاً به باشگاه و تیمم افتخار میکردم؛ این همان پاسخی بود که قصد داشتم به معتمدین و نیز کسانی که در هفتههای نخست ورودم عرصه را بر من تنگ کرده بودند، بدهم. یک مربی خارجی و ناشناخته توانسته بود اعتماد تیم را نسبت به خود جلب کند، عادات حرفهای بازیکنان را تغییر دهد، زندگی آنها را دگرگون سازد، بازیها را با پیروزی پشت سر بگذارد و مهمتر از همه، عناوین قهرمانی برای باشگاه به ارمغان آورد. اما من بیشتر از اینها میخواستم، و موفقیتهای آن سال قدرت و اعتبار مورد انتظار را به من داد تا کار و تلاشم را بیشتر کنم، تیمی برنده و قویتر از قبل بسازم و بهترینها را به باشگاه عرضه کنم. کسب یک عنوان قهرمانی کفایت نمیکرد: ما میخواستیم همه جامها را درو کنیم.
[…]
در ۲۴ اکتبر،۲۰۰۴ بعد از تمام آن مسابقات باورنکردنی، اولین شکستمان برابر منچستریونایتد بود. این مسابقهای است که هرگز فراموش نمیکنم. ۲-۰ شکست خوردیم و بازی دشواری بود. یک مسابقهی سخت با کلی دوئل، خطا و از کوره در رفتن. روی بازی سلطه داشتیم بدون اینکه موفق به گلزنی شویم؛ و سپس، در دقیقهی ۷۳ داور روی خطای نهچندان جدی سول کمپل اعلام پنالتی کرد که کل مسابقه را تغییر داد؛ و از آنجا همهچیز شروع به رانش کرد، شروع مارپیچی رو به پایین. من و بازیکنان احساس میکردیم که بسیار ناعادلانه است. ما لایق شکست نبودیم. بعد از مسابقه، مربیها یکدیگر را هل میدادند، الکس فرگوسن در وسط معرکه بود و یک بازیکن، سسک فابرگاس، یک تکه پیتزا پرتاب کرد که به سر فرگوسن خورد. واضح است که شکست ما، پنالتی بسیار سخاوتمندانه برای آنها، درگیریها و پیتزا باعث شد این مسابقه در تاریخ رابطهی طوفانی ما با منچستریونایتد ثبت شود؛ اما این ضربهی سنگینی برای من و تیم بود. ما میدانستیم که روزهای خوب گذشته است، آن لحظهی بینظیر، دوران بدون ترس، سپری شده بود و ما میدانستیم که باز پس گرفتن آن دشوار خواهد بود. آنقدر ناامید شده بودیم که فقط توانستیم در دو بازی بعدی مقابل تیمهایی که سقوط کردند مساوی کنیم؛ و اگرچه بعد از آن با پیروزی دیوانهوار در در بی شمال لندن با نتیجهی عجیب ۴-۵ در وایت هارت لین حس خوبی پیدا کردیم اما همچنان بیشتر مساوی میکردیم با میباختیم. همه بهسختی میتوانستند روی پاهای خود بایستند.
[…]
در سال ۲۰۱۲ فن پرسی قصدش برای تمدید قرارداد را اعلام کرد. تمام باشگاههای بزرگ به دنبالش بودند. او را به منچستریونایتد فروختم. هواداران از من عصبانی بودند؛ اما ما نمیتوانستیم با آن پیشنهاد مقابله کنیم. موفق شدم برای جداییاش ۲۴ میلیون پوند در یافت کنم که در آن زمان برای بازیکنی که یک سال از قراردادش باقی مانده بود مبلغ هنگفتی بود. من فقط منافع باشگاه را در ذهن داشتم. رابطهی من با الکس فرگوسن و منچستریونایتد در آن زمان بهتر شده بود، اما هر انتقال مانند یک بازی مؤدبانهی پوکر است که سعی میکنید از آن چیزی از دست ندهید. فن پرسی، شش ماه اول فوقالعادهای در اولدترافورد داشت: او تیم را در مسیر قهرمانی قرار داد و کار را برای ما دشوارتر کرد؛ اما پس از سه سال از قرارداد چهارسالهای که امضا کرده بود، مصدوم شد و فرگوسن او را به باشگاه فنرباغچهی ترکیه فروخت. با من تماس گرفت؛ چون میخواست که برگردد، اما غیرممکن بود: او در پایان دوران حرفهایاش بود و ما روی بازیکنان جوان سرمایهگذاری میکردیم. الکس سونگ همان سال همراه فن پرسی به مقصد بارسا باشگاه را ترک کرد: او هم میخواست برود، اشتهای خود برای بازی با ما را ازدستداده بود.
-
کتاب آرسن ونگر را میتوانید در سایت گلگشت با کد تخفیف 10 درصدی tarafdari خرید کنید.