Terence Frederick Venables
ژانویه ١٩٤٣ - نوامبر ٢٠٢٣
برای حميد و همه آن هايی كه ياد و يادگار عزيزانی در گستره بيكران قلب های پاكشان، تا هميشه و هميشه ها، آشيانه ای ابدی يافته است…
طرفداری | شاید اغراقآمیز به نظر رسد.
ما آدمها از دوران جوانی به بعد، بیآنکه بدانیم دائماً در حال مرور خاطرات خود هستیم. طبیعتاً بخشی از خاطرات گذشته پررنگتر است. آنچه با خانواده، پدر و مادر، خواهر و برادر داشتهایم. دوستان متعددی که همیشه در ذهن ما حضور دارند با میلیونها یادبود. بچههای محل، بازیهای کوچه و خیابان، دوران مدرسه و دانشگاه و سربازی، عشق اول و آخر، فیلمها و نغمهها و ترانهها…هر یک بهنوعی، هرازگاهی بیدلیل و با دلیل به ذهن میآیند، در روح و دل ما برجستهتر میشود و ما را به سواری در دنیای شورانگیز، شاد و غمانگیز، تلخوشیرین ازدسترفته و بربادرفته گذشته میبرند.
در خاطرات فوتبالی هر یک از ما، هزاران شخصیت زنده و مرده، بیآنکه بدانند و بدانیم در روح ما رخنه کردهاند، و برای همیشه در گوشهای، آشیانهای دائمی و ماندنی یافتهاند. ازاینرو بدون هیچگونه مبالغهای در گذشت «تری ونبلز» که جایگاهی خاص در گذشته فوتبالی ما داشته، بیاختیار در دور سَرَم میچرخد، جایگاه خاصی در آن خاطرات دارد. خاطرات فوتبالی من و بسیاری از ما.
از دوران بازیگری در چلسی و تاتنهام و همه آن عکسها تا دوران درخشان مربیگری با کویینزپارک رنجرز، بارسلونا و تاتنهام و …و انگلستان که فقط دو سال به طول انجامید. بهترین، بهیادماندنیترین نقش او در یورو ۹۶ بود. جایی که باورها و رؤیاها را با زیبایی هرچهتمامتر به حقیقت نزدیک کرد. فوتبال انگلستان در سطح بینالمللی بعد از جام جهانی ۶۶ و در دوره کوتاهی در سال ۱۹۹۰ را دوباره احیا کرد، زنده و شاداب. عاقبت آن، جدیگرفتن دوباره انگلستان در سطح بینالمللی بود.
تری ونبلز، با شخصیتی خوشمشرب که از جوانی زندگی را زندگی کرد. با دیدگاههایی مخلوط از دوران کهن و نوین، نقش مهمی در ۵۰ سال گذشته در فوتبال انگلستان بازی کرد. مردی که دیه گو مارادونای کبیر را به ناپولی فروخت و در اولین فصل خود با بارسلونا به قهرمانی در اروپا رسید. گری لینکر و مارک هیوز و استیو آرچی بالد را از انگلستان به بارسلونا برد. زمانی که بهعنوان مربی به تاتنهام بازگشت، لینکر و پل گاسکوین را خرید. دست در دست برایان کلاف اسطورهای، قدم به ومبلی گذاشت و ناتینگهام فارست را در فینال جام حذفی شکست داد. سرمربیگری انگلستان در سال ۹۶ اوج شاهکار او بود.
جایی که بازهم انگلستان مانند حذف از جام ۷۰ در وقت اضافی، و جام ۹۰ در نیمهنهایی با ضربات پنالتی و متعاقب آن باز هم در ضربات پنالتی در یورو ۹۶، هر سه بار به دست آلمانها، جگر سوخته شد. یکی از یکی تلختر! آلمان، دلهای زیادی را سوزاند، و خاکستر کرد، شوراند و به هم زد. شکست و خرد شد، ریز ریز.
دو سال بعد گلن هادل با تیم کمابیش مشابه بهاضافه مایکل اوون و بدون پل گاسکوین راه ونبلز را ادامه داد. اما با مبارزه ١٠ نفره جانانه ایی با آرژانتین و تساوی ٢-٢ بازهم در ضربات پنالتی از جام جهانی ٩٨ بیرون رفت. تری ونبلز با لبخند و نیشخندهای مشهور خود و بذلهگوییهای دائمی و صدها دیدار تماشایی فوتبال، خاطرهساز بزرگی از دوران کودکی تا پیش از مرگ خود در ۸۰ سالگی، برای همه ما بود. به قول الن شیرر؛
رئیس، به تو خیلی مدیونم
شیرر غلو نمیکند.
ونبلز پل مستحکمی میان دوران قدیم و نو بود، پلی که بریتانیا را به فوتبال اروپا و جهان متصل کرد. این پل باعظمت در فوتبال انگلستان برای همیشه سرپا و استوار باقی خواهد ماند. اغراق نمیکنم.
این مجموعه ناقص، عمدتاً با نگاه به دو کتابی که درباره او دارم تنظیم شده است تا شاید ادای دینی به او و خاطرات و گذشته همه ما باشد.
امیرحسین صدر
دوشنبه ۲۷ نوامبر ۲۰۲۳
تری ونبلز، انگلیس و فوتبال انگلیس را دوباره زنده کرد. از نظر تاکتیکی فوتبال درخشانی و زیبایی را به ما ارزانی داشت، چیزی که برای طرفداران و دوستداران فوتبال انگلیس، فراتر از تصورات ما و باورهای ما بود. مطمئنم خاطرهاش برای تأثیری که روی تیم ملی انگلستان گذاشت، حداقل برای نسلی که شاهد آن بودند، زنده خواهد ماند.
با وجود تمام زحماتی که او قبلاً از این انجام داده بود؛ در کریستال پالاس، کیو پی آر، بارسلونا و اسپرز و همه اتفاقات متنوعی که بعد از آن اتفاق افتاد، نسلی از هواداران فوتبال انگلیس مانند من و شما وجود دارند که همیشه قدردانتری ونبلز برای تولد دوباره انگلستان و ملیپوشان آن دوران خواهند بود. انگلستانِ ونبلز در یورو ۹۶ برای تمامی طرفداران و دوستداران فوتبال خاطراتی فراموشنشدنی و ماندگار «برای یک عمر» را به یادگار گذاشت. زمانیکه فوتبال تا یکقدمی خانه آمد!
ترانه Football’s coming home در همهجا به گوش میرسید با شعری که از باورها و رؤیاها سخن میگفت و ونبلز و تیم او معنای واقعی آن بود. کسی که با ویژگیهای شخصیتی خاص خود، اعتقاد و باور را به همه عاشقان فوتبال انگلیس که در حسرت موفقیت جز میزدند، تزریق کرد.
پس از اینکه انگلیس در یورو ٩٢ تحتنظر گراهام تیلور عملکرد بسیار بدی داشت و سپس موفق نشد به جام جهانی ١٩٩٤ راه پیدا کند، ونبلز ناگهان فوتبال انگلیس را دوباره بارور کرد و به همه قبولاند انگلستان میتواند از نظر تاکتیکی، خوب و باهوش و جذاب و در سطح بالا فوتبال را ارائه دهد. خارج ازآنچه ما فکر میکردیم. باور همیشگی این بود؛ تورنمنتی دیگر؟ دیریازود از رقابتها حذف خواهیم شد. ونبلز با نسلی مستعد با فوتبالی جلو آمد که فراتر از تصورات و رؤیاهای ما، دوستداران فوتبال انگلیس و حتی مخالفان ان بود.
فوتبال خوب و ایجاد انگیزه برای دست یافتن به آنچه که هرگز تجربه نکردید، داروی قوی و مؤثری از سوی ونبلز در برابر گروهی مستعد، و گرسنه و تشنه موفقیت بود. یک Man-manger ذاتی که شخصیت و روش مشخص خود را در برابر یکایک بازیکنان. بزرگ و کوچک تغییر نداد.
بازگشت انگلیس؛ بعد از ٣٠ سال در یورو ٩٦
ونبلز در کتاب خواندنی خاطرات خود Born to Manage می نویسد؛
در اردوی ما همه چیز سر جایش بود. تیم خوب با بازیکنان مناسب در هر پست. بدون خودخواهی و خودبینی. تیم رهبران متعددی داشت. پر از مَرد. به هر جا که نگاه میکردم کاپیتان واقعی داشتم، از تونی آدامز گرفته تا استوارت پیرس، از آلن شیرر تا تدی شرینگهام، از پل اینس تا پل گاسکوین. دوندگان ماراتن هم داشتم، دارن اندرتون و استیو مک مَنَمَن. تمام روز و شب میدویدند. زمان ما بود، وقتش رسیده بود. میدانید، هنوز هم وقتی درموردش حرف میزنم، موهای تَنَم سیخ میشود.
هیچ حرف اضافه و دردسر جانبی وجود نداشت. بدون عوامل مشکل سازی چون همسران و فرزندان. شش هفته طول میکشد تا در یک تورنمنت به موفقیت دست یابید، بنابراین شما به بازیکنان خود میگویید:
فقط شش هفته به من فرصت دهید، فقط شش هفته به سرزمین خود فرصت دهید. خانواده و سبک معمول زندگی خود را کنار بگذارید. شما بهزودی به نزد آنها و زندگی عادی خود باز خواهید گشت. اما یادتان نرود، شما میتوانید بهعنوان قهرمان به نزد آنها باز گردید. به آن فکر کنید.
"ونبلز، در یورو 96، بازی به بازی پیش میرود. در برابر منتقدین. پیرمردهای تکیه زده بر صندلی اتحادیه که معتقد بودند انگلستان پس از تیلور باید توسط یک تیم مربیگری اداره شود.
فقط نیم ساعت در بازی اول کافیست تا ونبلز، میخ خود را بکوبد. و بیانیهی "تیم پرشور هوارادان" را صادر کند.
وقتی الن شیرر را پس از 12 بازی ناکامی در گلزنی، در میان هجمه های "باید رابی فاولر پس از یک فصل درخشان با لیورپول و یا لس فردیناند وارد ترکیب شوند" در ترکیب اصلی قرار میدهد.
شیرر میگوید:
بهترین کاری که تری دربارهی من انجام داد این بود که یک ماه مانده تا شروع بازیها با من خصوصی صحبت کرد و گفت مطمئن باش تو انتخاب اول من برای خط حمله در یورو خواهی بود.
فقط 23 دقیقه برای پایان دادن به تمام انتقادات کافیست. اولین گل انگلستان در یورو 96 توسط الن شیرر."
حمید. ش
اقامت کوتاه ونبلز در سکان هدایت انگلیس، دوران روشنگری و رستگاری فوتبال انگلستان بود و محشر کبری آن پیروزی ١-٤ مقابل هلند در آخرین بازی گروهی مسابقات ٩٦ بود. نسخه انگلیسی توتال فوتبال در برابر مخترعان نارنجیپوش آن، و بهترین عملکرد انگلیس در تاریخ تورنمنتهای بزرگ که بسیاری از ما در طول عمر خود دیدهایم.
شکوه و عظمت آن به ونبلز مربوط میشد. عشق سرکوبناپذیر او به فوتبال، و عزم به همان اندازه سرکوبناپذیر او برای انتقال دانش و بینش خود به بازیکنانش. مانند بسیاری از بزرگترین مربیان فوتبال جهان، ونبلز ذهنیت بازیکنان خود را گسترش داد و همچنین نقاط قوت و مهارتهای آنها را تقویت کرد.
بازیکنان درجه یک بیشماری، از ونبلز به عنوان بهترین مربی خود نام بردهاند.
صحبت بازیکن روشنفکری چون گریم لسو که چگونه ونبلز و دستیارش، دان هاو Don Howe، بهمحض پیوستن به تیم، او را بهعنوان یک مدافع ارتقا دادند، از آن نمونه است.
گری لینکر در اسپرز برای ونبلز بازی میکرد. او شاگرد قدردان دیگری است؛
بهترین و مبتکرترین مربی که من افتخار و لذت بازی برای او را داشتم. تری، خیلی بیشتر از یک مدیر بزرگ بود: پر جنب و جوش، جذاب، شوخ طبع، او یک دوست بود
پاداش ما و پل کاسگوین
هیچکس دیگری نمیتوانست بعد از جام جهانی ۹۰، آخرین شکوفایی نبوغ پل گاسکوئین را در یورو ۹۶، جلوهای به آن زیبایی ببخشد. انتقادات بسیاری از ونبلز شد. بهشدت از او درخواست شد تا گاسکوئین را از تیم انگلیس کنار بگذارد، اما او اصرار ورزید، به قریحه گاسکوین ایمان داشت، و در پایان پاداش خود را دریافت کرد. در این مسیر، انگلیس تقریباً به اولین عنوان خود پس از سال ۱۹۶۶ نزدیک شد. پیروزی و عنوانی که فوتبال انگلستان هنوز هم تا امروز، در انتظار آن به سر میبرد.انتظاری سخت و طولانی! بهعنوان هوادار و دوستدار فوتبال، ما نیز پاداش باارزش و فراموشنشدنی خود را گرفتیم. بدون باورهای ونبلز، گل انفرادی و استثنایی «گازا» مقابل اسکاتلند در ومبلی ازدسترفته بود و شادی و جشن معروف پس از گل گازا، با شرینگهام، مک منمن و…که حادثه زشت صندلی دندانپزشکی در هنگ کنگ را به جشنی شیرین و بهیادماندنی تبدیل کرد.
شاید میتوانست برای ونبلز، گازا و انگلستان، شکوهمندتر از این هم باشد. فقط اگر در آن موقعیت مقابل آلمان، پای گازا کمی بلندتر یا میلیمتری جلوتر بود.
حقیقتاً شاید هیچکس دیگری نمیتوانست جنجالهای گازا و تعدادی دیگر را پیش از شروع مسابقات در هنگ کنگ؛ نوشیدن در صندلی دندانپزشکی و جنجالها در پرواز بازگشت به لندن را به یک پیوند و محرکه انگیزشی برای تمامی تیم تبدیل کند.
هُنَری داشت. هر آنچه منفی بود را به مثبت تبدیل میکرد. در سیاهی سفیدی میدید و در ناامیدی امید. دکترین و تعلیم «مسئولیت جمعی» که ونبلز دائماً تبلیغ و تشویق میکرد و دائماً از آن حرف میزد به داد رسید و تیم را عملاً متحد کرد، و در تمامی تورنمنت ۹۶ تا حد ممکن به تیم و نمایش معرکه همه قشون کمک بیاندازهای کرد.
بهندرت دیده بودیم، چه کسی میتوانست یا حتی جرئت داشت آن را تجسم کند. نوع فوتبالی را که انگلیس در آن بازی مقابل هلند به نمایش گذارد. گل سوم در آن شب، چکیده تیم معرکه و با اعتمادبهنفس ونبلز بود؛
رقص گاسکوئین در محوطه جریمه، مغلوب کردن مدافع و سپس پاس دوباره به تدی شرینگهام. شرینگهام بهراحتی میتوانست توپ را شلیک کند؛ اما این کار را نکرد. او فقط ژست شوت کردن گرفت، اما در عوض بدنش در آخرین لحظه چرخاند و توپ را به سمت آلن شیرر قِل داد. پاس نبود، هلو بود. شیرر بیرحمانه، و مثل همیشه، باقدرت توپ را به سقف تور کوبید. این بهراستی شامپاین فوتبال بود، در مخیله هیچکس نمیگنجید، فوتبالی که همیشه خیال میکردیم انگلستان توانایی تولید و عرضه آن را ندارد. داشتند و آن را در برابر چشمان ناباور و دهان باز ما به اجرا گذاشتند!
خلاصه بازی انگلیس - هلند؛ یورو 1996
"پس از صعود از دور گروهی، چالشهای حذفی پیش روست. تقابل با اسپانیا. رفقای قدیمی ال تل در کاتالونیا. بازی پایاپای به ضربات پنالتی میرسد. پاشنه آشیل انگلستان. کابوس؟
از آماده کردن لیست پنالتی زنها از قبل، خبری نیست. ونبلز میداند این یکی تا چه حد به روحیه وابسته حتی اگر ضربهی مرگ و زندگی به کسی تعلق گیرد که یک بار همه چیز را خراب کرده. هنوز انگلیسیها جزئیات پنالتی استوارت پیرس برابر آلمان غربی را به یاد دارند. و خود پیرس.... مردی که آن روز یاس را در صدای همیشه گرم جان موتسون جاری ساخت. مردی که برابر ایلگنر، قهرمان صورت یخی ژرمن مغلوب شد... و همه کاسه کوزهها بر سرش شکست
حذف در نیمه نهایی یک تورنمنت بزرگ پس از سال 1966را. پیرس میگوید:
"ونبلز همهی ما را جمع کرد و گفت چه کسی حاضر است آن صربه را بنوازد؟ من دستم را بالا بردم. به خودم ایمان داشتم. ونبلز هم..."
ونبلز، به پیرش اعتماد میکند. پیرس پشت ضربه، قلب طرفداران ایستاده. قلب انگلستان قلب جهان.... بووووم
پیرس پنالتی را در سکوت مطلق ومبلی شلیک میکند. به قلب دروازهی زوبیزارتا.... کاتارسیس. انفجار. غلیان احساسات مردی که تمام وجودش برابر هواداران با شادمانی فریاد میکشد... بغضی 4 ساله منفجر میشود. و انگلستان، تیم پیروز... "
حمید. ش
مُبَلِغ جاه طلبی و رویاهای بیکران
خیلی از چیزهایی که ونبلز به بازیکنان و نزدیکان خود می گفت عمدتا تأثیر زیادی داشت. در مجلس شامی در پاریس قبل از جام جهانی ۱۹۹۸، او دور میز شامی می چرخید و از همه حضار سوال می کرد؛
آیا میخواهید در کاری که انجام میدهید، بهترین باشید؟
اکثر شرکتکنندگان جواب مثبتی داشتند. کسانی که جوابی قاطعانه نداشتند یا مبهم پاسخ میدادند، مورد عتاب و طنز ونبلز قرار میگرفتند. او برخلاف سزارهای مختلف تاریخ که زیردست و بلهقربانگو در اطراف خود میخواستند، افرادی را در اطراف خود میخواست که جاهطلب باشند، با رؤیاهای بزرگ.
ذهن و روح ونبلز بیش از حد پر جنبوجوش و بیقرار بود، نمیتوانست محدود باشد و محدود بماند. او هرگز مرد دفترودستک نبود و بنابراین هرگز برای مدت طولانی در جایی ماندگار نشد. استقلال فکری او خیلی زود ونبلز را به درگیری با رؤسایش میکشاند. او بیش از حد روراست و چالشبرانگیز بود و ظاهراً نمیتوانست خود را در کتهای تنگ و شیک رؤسا جای دهد.
به همین دلیل بود که اتحادیه فوتبال انگلیس بعد از یورو ۹۶ قراردادش را تمدید نکرد. این برای بسیاری از ما فوتبالدوستان مایه تأسف ابدی است. اگرچه تیم ۹۸ گلن هادل تا حد زیادی راهورسم و بازیکنان تیم ونبلز را حفظ کرد، احتمالاً با سرمربیگری ونبلز، انگلیس واقعاً شانس قهرمانی در فرانسه ۹۸ را داشت. ما هرگز نخواهیم فهمید چه چیزی روی میداد، اما مطمئنم ونبلز همیشه پرشور، با ان لبخند و جمله، چرا که نه؟ از سودا و رؤیاهای بیکران هر فوتبال دوستی حمایت میکرد.
انگلستان، گرت ساوتگیت و نسل جدید
ونبلز سالها در اسپانیا زندگی کرد. چند سال پیشازاین، در یکی از آخرین مصاحبههای خود در خانه خود در الکانته، در باره بازیکن قدیمی خود، و مربی فعلی انگلستان، گرت ساوت گیت و نسل جدید بازیگران صحبت میکند. البته همانطور که احتمالاً اطلاع دارید، ساوتگیت مهمترین پنالتی را در یورو ۹۶ در مرحله نیمهنهایی مقابل آلمان از دست داد. لحظهای بود که میتوانست ونبلز و تیمش را بهسوی قهرمانی در مسابقات سوق دهد.
ونبلز هنوز هر لحظه را، مثل دیروز به یاد میآورد.
در این گفتگوی بسیار خواندنی به خوبی حس می کنید، او همچنان مرد مثبت و شلوغ قدیمی است، همان سرمربی که اعتقاد عمیقی به اتحاد تیم و اهمیت کار متشکل و گروهی دارد؛ «Team Work»
گرت همیشه میخواست چیز متفاوتی را امتحان کند. او مدافع میانی بود، اما متفکر. روی او همیشه به چیزها و روشهای جدید باز بود. روزی به دیدن من آمد. بیشتر مایل بود در مورد سبک بازی و آغاز آن از عقب زمین توسط مدافعین صحبت کند. ما در مورد اینکه مدافعین، چقدر سریع، یا آهسته، بهجای عبور از وسط و ترافیک میانه میدان، باید با توپ بهسوی بیرون و جناحین حرکت کند، گپ زدیم. او گوش داد. همیشه او را دوست داشتم. بسیار خلاق بود. بازیکن قابلی هم بود. تعجبی نداشت، به یک مربی خیلی خوبی تبدیل شد. گرت عضوی از تیم (یورو ۹۶) با پیراهن انگلیس بود. مانند تمامی مدافعین درجه یک با این دیدگاه و نگرش وارد زمین میشد؛ «مگر از جنازه من رد بشی»
لیگ قهرمانان و لیگ برتر اکنون آنقدر رشد کردهاند که بهسختی میشود گفت؛ بازی برای انگلیس همچنان همان اهمیت را دارد یا خیر. او برای تغییر هویت و اهمیت بازی برای کشور در تلاش خیرهکننده ای است. اون میدونه داره چهکار می کنه. باهوشتر از این حرفها است. اما، گرت، اگر داری این جملات را می خونی، حتماً برای بازیکنان، جلسات تعلیم و تمرین پنالتی ترتیب بده... لطفاً! (میخندد)
بعد از اینکه اسکاتلند را ۲-۰ شکست دادیم، به همراه دیوید دیویس از ومبلی بیرون میرفتم همهجا خالی بود، به غیر از تعداد زیادی پلیس. ناگهان همگی کلاههای خود را به هوا پرتاب کردند و شروع به کف زدن کردند. این بهوضوح نشان میداد، تب و شور فوتبال چگونه، همه مردم را در سراسر کشور فرا گرفته است.
نگاه کنید، این گروه از بازیکنان گرت، جوانتر هستند و ممکن است ساکتتر باشند، اما به آنها میگویم، این لحظات را غنیمت بشمارند. با دلوجان کار کنید. تا دفعه بعد و تا فرصتی دیگر منتظر نمانید. تیتر بزرگ اخبار خود را بسازید. از تیترها نترسید، آنها را بسازید.
نمیتوانم بفهمم چرا انگلیس بارها کم آورده است. همیشه یک بهانه وجود دارد. گرما، هتل، رسانه. Come On!
بحثی نیست. ما هرگز، آنطور که باید در اندازههای خودمان نبودیم. بار و وزن و سنگینی برای انگلیس وجود دارد که دیگران، مانند اسپانیاییها و آلمانها ندارند. آنها آزادی عمل بیشتری دارند، بیایند و بازی کنند. تاریخ دشمن آنها نیست. در حال حاضر صحبتهایی وجود دارد که ما فقط یک بازیکن در سطح جهانی داریم، هری کین. ما باید آنچه را که نداریم را فراموش کنیم و تمرکز و نگاه و توجهمان، فقط و فقط به آنچه که در اختیار داریم، باشد. فوتبال در مورد یک فرد نیست.
بله، داشتن دیگو مارادونا یا گازا کمک می کند، اما چند تیم چنین بازیکنانی را دارد؟
همه چیز در مورد یک گروه است، در مورداعتماد به فردی که در کنار شما در حال عوض کردن پیراهن خود در رختکن است. این در مورد هر مردی است؛ بداند چه کاری میتواند انجام دهد، برود و آن را به بهترین حالتی که برایش ممکن است، انجام دهد.
انگلیس بازیکنان و تیم بسیار جوانی را در اختیار دارد، فاصله بین تیم زیر ۲۱ سال و تیم بزرگسالان از بین رفته است. به قول مت بازبی و اون جمله معروف؛ اگر بهاندازه کافی خوب باشید، بهاندازه کافی بزرگ شدهاید. هیچ ترسی نباید وجود داشته باشد. اگر بتوانند تبلیغات و سروصدا و مسائل حاشیهای را نادیده بگیرند، با جسارت میتوانند به آنچه که باید دست یابند، چرا که نه؟
امیدوارم گرت بتواند در گروه عشقی متقابل در میان بازیکنان ایجاد کند، میلی برای جنگیدن، برای یکدیگر و با یکدیگرچرا نتوانیم کاری کنیم تا تیم انگلیس روزی با پیروزی در تورنمنتهای در پیش بالاخره بهعنوان برنده راهی خانه شود؟
قبلاً اسپانیا تیمی بود که با سربالا به مسابقات پا میگذاشت، اما همیشه کم میآورد. بعدها یاد گرفتند چگونه باید برنده شد. ما هم میتوانیم مشابه آنها طلسم را بشکنیم.
آیا ما تیم های قویتری از انگلیس ساوتگیت داشتهایم؟ آره. ما گروه محشری را داشتیم که به آنها میگفتند نسل طلایی. تیم خیلی خوب با بازیکنان معرکه. اما نسل طلایی هم به هیچ چیز نرسید. میخوام بگم، مهم نیست قبلاً چی داشتیم، مهم اینه که الان چی داریم. فوتبال همیشه مربیگری نیست، آموزش است. آیا میتوانیم به بازیکنان خود یاد بدهیم چگونه برنده باشند؟ آیا میتوانیم از سقوط به تلههای فوتبال امروز جلوگیری کنیم؟
من خیلی به گرت فکر میکنم. هیچگاه نخواستم و نمیخواهم با صحبتها و حرفهای اضافه در مطبوعات و سایتها، باری روی دوش او اضافه کنم. من فقط از اینجا، از دور نگاه میکنم و از چیزی که میبینم خوشم میآید. این تیم و این بازیکنان جوان نسلی مستعد!
دوران مربیگری
ونبلز هرگز به ژرفا و موفقیت در اندازههای الکس فرگوسن یا باب پیزلی دست نیافت و به نزدیکی این دو اسطوره نرسید، اما آنچه او در پرونده خود دارد، جایگاهش محفوظ است. اصلاً اهل مقایسههای بی جا و بیاثر نیستم، اما باید اشاره کنم، هیچیک، نه فرگوسن و نه پیزلی نمیتوانند ادعا کنند تیمی چون بارسلونا را مدیریت کردند، لالیگا را کسب کردند و به فینال جام باشگاههای اروپا رسیدند.
بهعنوان سرمربی، ونبلز در سال ۱۹۷۹ با کریستال پالاس قهرمان لیگ دسته دوم شد. با کوئینز پارک رنجرز به فینال جام حذفی ۱۹۸۲ رسید و در سال ۱۹۸۳ قهرمان لیگ دسته دوم شد. با بارسلونا در سال ۱۹۸۵ لالیگا را تصاحب کرد و در سال ۱۹۸۶ به فینال جام ملتهای اروپا رسید. تاتنهام هاتسپر را در فینال جام حذفی ۱۹۹۱ به پیروزی رساند. او همچنین هدایت میدلزبرو و لیدز یونایتد را بر عهده داشت. او به عنوان سرمربی تیم ملی انگلیس از سال ١٩٩٤ تا ١٩٩٦ به نیمه نهایی مسابقات قهرمانی اروپا ١٩٩٦ رسید.
نمیشود به دو سالی که از سال ٩٦ تا ٩٨ استرالیا را مدیریت کرد، اشاره نداشت؛ جاییکه ناباورانه در برابر تیم ما بهزانو در آمد. در یکی از تاریخیترین پیروزیهای تیم ملی، ما با «آن گل» به جام جهانی ٩٨ صعود کردیم. این بازی و ان تیم بسیار خوب با ستارگان خود، برای فوتبال ما، دورانی تاریخی محسوب میشود؛ ولی این برهه در دوران مربیگری ونبلز از اهمیت و منزلتی برخوردار نیست.
از کویینز پارک رنجرز به بارسلونا؟!
ونبلز با موفقیت در کریستال پالاس و کیو پی آر که سالها پیش از این برای هر دو تیم بازی هم کرده بود، بهعنوان یک مربی شهرت خوبی به هم زده بود. از این رو پیشنهادهایی از برخی از معتبرترین باشگاههای اروپا بهسوی او سرازیر شد. در سال ۱۹۸۴، رابطه ونبلز و اسپانیا اغاز شد و تا پایان عمر او هم ادامه پیدا کرد. او نقش سرمربی باشگاهی به بزرگی بارسلونا را برعهده گرفت. روزنامههای تبلوید انگلیسی که سایز کوچکتری از روزنامههای معمول داشتند و همیشه اخبار و تیترهای پر سروصدایی براه میانداختند، در جا عنوان "El Tel" را برای ونبلز انتخاب کردند.
بابی رابسون مربی برجسته و دوستداشتنی انگلیسی که بعدها کنترل بارسا را به دست گرفت و داگ الیس، رئیس باشگاه استون ویلا، ونبلز را به جوآن گاسپار، معاون بارسلونا در آن زمان معرفی کردند. ونبلز کار خود را با یک سیستم کلاسیک و بسیار انگلیسی آغاز کرد؛ ٤-٤-٢ و از مدافعان برجستهای مانند جراردو، میگلی و خولیو آلبرتو و هافبک و رهبری سختکوش، چون برند شوستر آلمان غربی بهره میبرد.
ونبلز در طول سه فصل حضورش در کاتالونیا، اولین عنوان قهرمانی لیگ اسپانیا را در سال ١٩٨٥ به دست آورد؛ اولین قهرمانی از سال ١٩٧٤. در سال ١٩٨٦ کوپا را برد.
بارسلونا همچنین به فینال جام اروپا ١٩٨٦ رسید، پس از تساوی صفر -صفر در ضربات پنالتی مغلوب استوا بخارست از رومانی شد. این اولین حضور بارسلونا در فینال جام باشگاههای اروپا از سال ١٩٦١ بود.
حضور در فینال پس از یکی از دراماتیکترین و تاریخیترین دیدارهای نیمهنهایی جام اروپا در این رقابتها به دست آمد. تیم ونبلز در بازی اول ٠-٣ در مقابل باشگاه سوئدی گوتبرگ شکست خورده بود. در بازی برگشت نیمهنهایی در نیوکمپ پس از تساوی ٣-٣ در ضربات پنالتی به پیروزی دست یافت. در جستجوی کوتاهی در اینترنت، تماشای ان دیدار پس از سالها خالی از لطف و لذت نبود.
ونبلز در سال ٨٦ دو مهاجم انگلیسی را به بارسلونا آورد، گری لینکر بهترین گل زن جام جهانی ٨٦ از اورتون و مارک هیوز معرکه از منچستریونایتد. لنیکر در نیوکمپ موفقیت زیادی داشت. در اولین فصل خود ٢١ گل به ثمر رساند، از جمله یک هت تریک در پیروزی ٣-٢ مقابل رئال مادرید. لنیکر سه سال در بارسلونا ماند تا اینکه ونبلز در سال ١٩٨٩ او را با باشگاه جدیدش تاتنهام هاتسپر به انگلیس بازگرداند.
ونبلز در حرفه خود بالا و پایین خارقالعادهای داشت، در هر گوشه ای از دنیای فوتبال و خارج از آن سرک کشیده بود. قهرمانی با اسپرز و چلسی به عنوان بازیکن، موفقیت در بارسلونا و انگلیس به عنوان مربی. دوران پرمخاطره در اتاق هیئت مدیره اسپرز و… در این راه ونبلز طبیعتا علاقمندان و مخالفان بسیاری داشت. ولی هر طور که ببینیم، رفتن از کیو پی آر به بارسلونا بیش از حد غیرقابل و سورئال بنظر می رسد.
میخواستم روشی را که در کیو پی آر بازی میکردیم را به بارسلونا بیاورم. میتوانید تصور کنید آنها در مورد آن چه فکر میکردند و عکسالعملشان چه بود. جیم گرگوری عزیز که رئیس من در کیو پی آر بود، به من گفت: "آنجا نرو، آنها به اندازه ما قدر فوتبالشان را نمیدانند. بارسلونا به خاطر خدا هم شده بی خیال
من بازیکنان را به آندورا بردم تا روی تناسباندامشان کار کنند. آنها را آنقدر دواندم تا زمانی که به حالت مرگ افتادند. «لطفاً، آقا (Mister تلفظ اسپانیاییها از Mr مِستِر است)، حالا میتوانیم با توپ کار کنیم»
میگفتم: اول میدوید و بعد میتوانید توپ داشته باشید. همه بهتناسب اندام خوبی رسیدند و بعد یک توپ گرفتند و تمرینات شروع شد.
آنها فکر میکردند بازیکنان انگلیس بهترین فیزیک بدنی ممکنه را دارند و به همین خاطر در مقابل آنها کم میآورند. من در خواست تمامی ویدیوهای موجود فصل قبل را کردم. خودم را برای مطالعه و بررسی اماده کرد. به اتاقم رفتم و در را قفل کردم. تیمی که به ارث بردم بودم مبتنی بر استعداد بود و اساس آن، مارادونا، اما آنها باید یاد میگرفتند چگونه دفاع کنند.
تصمیم گرفتیم دیگو را بفروشیم. خندهدار بود، ما قهرمان لیگ اسپانیا شدیم و او در ناپولی قهرمان لیگ شد. بعد از آن هر بار که او را میدیدم، همدیگر را در آغوش میگرفتیم و میخندیدیم، از اینکه چگونه این تصمیم باعث شد هر دو برنده باشیم.
من بازیکنان خوب، بازیکنان باهوشی مثل استیو آرچیبالد داشتم. میخواستم تیم آمادگی بدنی داشته باشد، وظایف خود را بدانند، به یکدیگر اعتماد داشته باشند. این سکویی برای آغاز، و نحوه بازی تیم بود. پس از ان شما بستری دارید که میتوانید کارهای زیادی از آن به بعد انجام دهید.
عکس های قدیمی و بازی برای انگلستان
سال ١٩٧٢، آنها را "Clan" مینامیدند. دوستان نزدیکی که برای چلسی، کیو پی آر، وستهام و آرسنال بازی میکردند. لباسها، کراواتهای کیپر، سیگار برگ در دست، و عکسی از عکاس مشهور، تری اونیل.
در لیست عکسهای اونیل تمامی مشاهیر حضور داشتند؛ از وینستون چرچیل، نلسون ماندلا، سیناترا، الویس، بریژیت باردو، آدری هپبورن و محمد علی. در این عکس، دو برنده جام جهانی و یک سرمربی آینده انگلیس و بازیکنان مشهور دوران حضور دارند. در توضیح این عکس آمده است:
«مد و ترند روز در فوتبال لندن دهه ٧٠، شیکترین لباسهای خود را پوشیدهاند.»
این عکس، نماد زمان و حال و هوای آن دوران است. همه ما فوتبالیستهای خوبی بودیم، اما از زندگی اجتماعی و خارج از فوتبال هم لذت میبودیم. دورانی خوب با دوستان خوب. شاید این دوران شروع چیزی بود، قبل از اینکه فوتبال مثل زنبورها به لانه عسل هجوم ببرند. فوتبال همیشه بود، اما دنیای دیگری هم وجود داشت. این روزها برای بازیکنان قابل و موفق، صددرصد فوتبال است. این عکس با رادنی مارش، آلن بال، آلن هادسون، تری مانچینی، جف هرست و دیوید وب، فاصله زیادی با خیابان کارنابی و آن زمانها دارد
عکسی با مادر؛
روزی که ونبلز برای اولینبار در سال ۱۹۶۴ به تیم ملی انگلستان دعوت شد، دو سال قبل از تنها موفقیت تاریخی انگلیس. پسری ۲۱ سال. در حال ملاقات با مادرش، میرتل، در کافه او در خیابان بکنتری، داگنهام.
تلگرافی از اتحادیه فوتبال انگلیس دریافت کرده بودم که به تیم دعوت شدهام. جوان بودم، مطمئن نبودم آماده هستم، اما شما به کشور خود نه نمیگویید، میگویید؟
ونبلز در لیست ۳۳ نفری آلف رمزی مربی تیم برای جام جهانی فوتبال ۱۹۶۶ قرار گرفت، او دو بازی ملی در سال ۱۹۶۴ به دست آورد. دو تساوی؛ ۲-۲ با بلژیک و ۱-۱ با هلند، اما در ترکیب نهایی ۲۲ نفره رمزی جای نگرفت.
متأسفانه بعدها پس از پایان یورو ۹۶، و اختلاف با اتحادیه فوتبال به ونبلز «نه» گفت و به او اجازه خروج داد. اشتباهی بزرگ که فوتبال انگلیس تاوان آن را تا امروز پرداخته است.
ونبلز پر حرف، محبوب روزنامهنگاران بود. همه روزنامهنگاران سختگیر و پرتوقع فوتبال جملگی دلایل مستدل و قوی خود را از محبوبیت شخصیت ونبلز دارند. این فقط یک نمونه آن است.
الکس مونتگمری نویسنده کناب Venables' Football Heroes در باره او میگوید:
ونبلز از مردانی بود که روزنامهنگاران و خبرنگاران دیوانهاش بودند. او از معاشرت و گپ با خبرنگاران لذت میبرد. چیزهای زیادی از او یاد گرفتیم، باسخاوت وقت میگذاشت و دانش خود را منتقل میکرد. شیطنت و کنجکاوی خاصی داشت. زندگی میکرد و دوست داشت در مورد فوتبال صحبت کند. تماشای او در حال حرکت دور میز و تکان دادن نمک و فلفل برای نشان دادن یک نکته تاکتیکی فقط متعلق به اوست. او یک همراه فوقالعاده، یک مرد شلوغ و سرگرمکننده، یک مربی مبتکر و یک مدیر درخشان بود
ونبلز و برایان کلاف
ونبلز با كلاف اسطوره ای در فينال جام حذفی در سال ١٩٩١ روبرو میشود. هشتمين جام حذفی تاتنهام كه در دوران خود ركوردی بود
درباره صلاح، مسی و رونالدو
در حال تماشای نیمهنهایی لیگ قهرمانان هستم. لیورپول ۰-۱، ۰-۲، ۰-۳ و... این صلاح چیز دیگری است. در حال فروریختن یکایک رکوردهای یان راش است. بررسی کنید، راش در چه موقعیتهایی گل زده است. او مهاجم نوک بود، اما صلاح عمدتاً در جناح راست بازی میکند، بااینوصف گلهای بیشماری به ثمر رسانده است و این هنوز ادامه دارد و این فوقالعاده است.
استیون جرارد میگوید او بهترین بازیکن جهان است. اینطور نیست، نگاه کنید، اگر بخواهیم فوتبال بازی کنیم و در حال یارکشی باشیم؛ بین صلاح، کریستیانو رونالدو و لیونل مسی، صلاح گزینه سوم خواهد بود. گزینه سومی عالی و خوش ذهن.
کریستیانو با عضله و ظاهر خود، مانند یک گلادیاتور است. با قدرت. او یک بازیکن خاص است. اما مسی برای من شماره یک خواهد بود. شورت بزرگ او، انگار در حال بلعیدن اوست. مسی شبیه یک از آن شخصیتهای کتاب هاب دیکنز است. اما او یک نابغه با توپ است. هر بار او را به عنوان شماره ۱ انتخاب میکنم، هر بار.
گواردیولا و کلوپ
ونبلز قبلاً نظرات خود را در مورد مربیان در صفحات مختلف نوشته است، اما سخت است از او گفت و نظرش را در مورد توپ جمع کن سابق بارسلونا نپرسید، زمانی که «ال تل» به پسرک کاتالانی نشان می داد، چگونه این کار را انجام می دهد.
گواردیولا نیازی به نصایح من ندارد تا چگونه کار کند. بدون شک مرد خاصی است. فقط دوست دارم در انگلستان بماند، جامهای بیشتری کسب کند و سلسله و دوران خود را بسازد
(*این مصاحبه پیش از سه گانه گواردیولا با سیتی است)
او بهعنوان یک مربی بیعیبونقص است. بیعیب بهعنوان یک مربی، بهعنوان یک معلم، بهعنوان یک مرد.
مردم میگویند که او برنده شده برای اینکه در بارسلونا، بایرن و حالا سیتی است، اما باور کنید نمیتوان عناوین و موفقیتها را خرید، بیآنکه نمایش و اجرای مانند تیمهای او داشته باشد. امیدوارم این روند ادامه پیدا کند.
بازیکنان به اسپانیا، و بهسوی رئال و بارسلونا کشیده میشوند، بنابراین او برای فوتبال در انگلیس بسیار مهم است. ما مربی شماره یک جهان را داریم.
کلوپ نیز مهم و مؤثر و گیرا است. امیدوارم بودم این اتفاق بیفتد، او اینک قهرمان جام ملتهای اروپا است. او پشت گواردیولا قرار دار، مثل بقیه. پپ رهبر ارکستر است. امیدوارم همه بتوانند آن را ببینند و از او قدردانی کنند. از تماشای موفقیت او هیجانزده هستم، حضور و موفقیت در انگلستان مجموعه او را کامل میکند»
در پایان
با یک نگاه سَرسَری هم میتوان جایگاه ونبلز را در میان مربیان تیم ملی انگلستان ارزیابی کرد. سبک تاکتیکی او مدرن و نوآورانه بود، در تضاد با سبک تاکتیکی سفت و سختی که در آن زمان بر فوتبال انگلیس حاکم بود. با روابط شخصی خوب با بازیکنان تیم نهتنها خاطرات خوبی برای یکایک آنها بلکه برای یکایک ما دوستداران فوتبال بجای گذاشت.
ونبلز، پلی برای گذر از دوران قدیم به دنیای نوی فوتبال بود، از نسل جویای نام قدیم و نسلی جدیدی که به دنبال گشودن دروازههای جدیدی بود. قدمزدن و گذشتن از مسیر طولانی این پل خاطرهانگیز با برادرانم دنیایی داشت.دنیایی توصیف ناپذیر. دنیایی از دست رفته....
پانوشت؛
طرح بزرگتری داشتيم و خوب از صورت مقاله به كتابی تبديل می شد. از اينرو از حميد.ش. در خواست كردم بخشي از مطلب خود را در باره ٩٦ و خاطراتش را در پايان متن منگنه كند. طبق معمول، زيباتر از هميشه به خواسته من لبيک گفت. همانطور که در بالا اشاره شد، قسمت مربوط به بازی انگلیس سوئیس و گل شیرر و همچنین بازی انگلیس اسپانیا و پنالتی پیرس بقلم حمید است.
وامدار هميشه او هستم.