لیام بردی را میتوان جزو بهترین بازیکنان آرسنال دانست. جایگاه وی در آرسنال در میان رتبههای نخست نیست، اما نمیتوان محبوبیت او را کتمان کرد. لیام بردی سالهای طولانی را در آرسنال حضور نداشت و با توپچیها به افتخارات زیادی دست نیافت، اما باز هم نامش در میان بازیکنان برتر آرسنالیها خوش میدرخشد. بردی در مجلهی ماه نوامبر فورفورتو به سوالهای هواداران و خوانندگان پاسخ میدهد؛ سوالاتی که پیشتر یا کمتر مطرح شده و یا اصلا مطرح نشدهاند. |
امروز از یکی از هواداران آرسنال بخواهید تا بهترین بازیکنان باشگاه را فهرست کند؛ نام های زیادی از دوران سلطنت باشکوه جرج گراهام و آرسن ونگر خواهید شنید. اما یک نسل قبل از آن، یک نام بالاتر از بقیه بود. نیک هورنبی در فور پیچ او را ستایش کرد: "من او را میپرستیدم زیرا او بزرگوار بود. همچنین اگر آرسنال را یک بدن در نظر بگیریم، لیام بردی آنقدر عضو مهمی بود که اگر ارتباطش با آرسنال قطع میشد، آنها غرق در خون میشدند. مورد سومی هم وجود داشت؛ او بسیار باهوش بود." کمک لیام بردی به آرسنال در یکی از نمادین ترین کتاب های فوتبال مورد ستایش قرار میگیرد؛ تعریفی که خود بردی با فروتنی به آن پرداخت. این مرد 67 ساله اکنون به FourFourTwo می گوید: "این یک افتخار بود. نیک، نویسندهی بزرگی است که کتاب های باارزش دیگری نیز نوشته است. به دلیل حضور من در Fever Pitch، ما با هم دوست شدیم." این ماه، بردی کتاب خود را روانهی بازار میکند. زندگینامهی او با عنوان "born to be a footballer" یا "زاده شده برای فوتبالیست بودن"، بازگوی حرفهای است که او را از دوبلین به موقعیت افسانهای در شمال لندن رساند، سپس با یوونتوس به افتخار سری آ رساند و عامل حضور او در سمپدوریا، اینتر و وستهم و انجام ۷۲ بازی ملی برای تیم ملی ایرلند انجام بود (که حتی حتی یک بار نیز در برابر برزیل برنده شدند). امروز، بردی به زمین چمن آشنا در هایبری بازگشته است و با FFT (فورفورتو) در میخانه The Alwyne Castle ملاقات میکند تا تمام خاطرات گذشته را به یاد بیاورد. لیام بردی، مردی که زمانی با نام مستعار "چیپی" شناخته میشود، در هنگام صرف ناهار به ما (فورفورتو) میگوید که آماده است به سوالات هواداران پاسخ دهد.
تو از یک خانوادهی فوتبالی هستی؛ از خانوادهای با شخصیت عالی. عمو و برادر بزرگترت نیز افتخار بازی برای ایرلند را در بازیهای ملی به دست آورده بودند. خانوادهی بردی در مسیر پیشرفت چقدر رقابتی عمل میکرد؟ (برایان مولن، گالوی)
میتوانم بگویم بیشتر حمایت میکردند تا رقابت. من کوچکترین فرزند بودم؛ در واقع هفتمین فرزند. مدت زیادی بعد از فرانک، دومین فرزند کوچک خانواده، به دنیا آمدم؛ با یک فاصله هشت ساله. واقعاً هیچ رقابتی در خانوادهی ما وجود نداشت. ری و پت خیلی بزرگتر بودند. تا حدود 20 سال من هرگز با آنها بازی نکردم؛ جز بازیهای عجیب و غریب. اما این آگاهی در من وجود داشت که همه برادرانم فوتبال حرفهای بازی کرده بودند و من هم میخواستم بازی کنم. (FFT: آیا در آن زمان خانوادهی هفت نفره بزرگ به حساب می آمد؟) نه با استانداردهای روز. همه خانهها تلویزیون نداشتند. تنها روش قابل قبول، کنترل تولد زیر نظر کلیسای کاتولیکها بود.
چگونه یک پسر متولد و بزرگ شده در دوبلین به آرسنال پیوست؟ آیا باشگاههای دیگری نیز به تو علاقهمند بودند؟ (مارک لاوری، بری)
منچستریونایتد در آن زمان بهترین بازیکنان جوان ایرلندی را انتخاب میکرد. اکثر بچهها به دلیل عواقب فاجعه مونیخ و بازیکنان افسانهای که در اختیار داشتند، هوادار تیم بودند. استعدادیاب آنها در دوبلین، بیلی بهان، زمانی که من 12 ساله بودم با والدینم تماس گرفت. صحبت از سفر آزمایشی به منچستر شد. فکر میکنم او احساس میکرد که من خیلی کوچک هستم. با گذشت مدت زیادی بعد از آن، آرسنال برای اولین بار وارد زندگی من شد، بیل داربی، که یکی از مشهورترین استعدادیابان آرسنال، به تازگی به توپچیها نامه نوشته بود. به این موضوع اشاره کرده بود که منچستریونایتد در دوبلین از تمام این استعدادها به سهولت و بدون هیچ رقیبی آنها را جذب میکند. او مردی بود که آرسنال را وارد این رقابت (جذب استعدادهای دوبلینی) کرد. آنها استعدادیاب ولزی و والارتبهی خود، مالوین رابرتز را فرستادند تا ببینند که آیا واقعاً نظر بیل به بازیکنی جلب شده است یا خیر. نتیجه این بود که بیل، مالوین را برای تماشای تیم زیر ۱۳ سالی که من در آن بازی میکردم، آورد. کاونتری نیز به من علاقه مند بود، اما آرسنال به صراحت اعلام کرد که مصمم به بستن قرارداد است؛ البته، این بعد از طی کردن مراحل تست فنی توسط من بود.
آیا زمانی که هنوز در تلاش برای بدل گشتن به عضوی حیاتی از تیم اصلی بودی، تمایل به ترک آرسنال داشتی؟ آن هم به عنوان یک بازیکن جوان در هایبری. (راس گرانل، دوبلین)
اصلا. وقتی 15 ساله بودم در یک دوره احساس دلتنگی داشتم و نمیخواستم پس از گذراندن کریسمس در ایرلند به لندن برگردم. آنها به من زمان دادند تا به آن فکر کنم که تنها زمانی بود که تردید داشتم. آنها از من مراقبت کردند. من اولین بازی خود را در سن 17 سالگی انجام دادم و عمدتاً تا 24 سالگی در تیم بودم. تنها پس از شش یا هفت سال که قراردادم تمام شد، به فکر رفتن به خارج از کشور افتادم.
آیا جانی گلیز در زمانی که سرمربیگری کشور ایرلند را بر عهده داشت، سعی کرد تا تو را متقاعد کند که با لیدز (یونایتد) قرارداد امضا کنی؟ از آنجایی که او این کار (سرمربیگری تیم ملی) را همزمان با کارش در لیدز و سپس وست برومویچ آلبیون انجام میداد، هنگام بازی مقابل تیم او مراقب بودی که او را ناراحت نکنی؟! (Leedriad@، از طریق توییتر)
او مدت زیادی پس از اولین بازی من برای ایرلند در سال 1974، لیدز را به مقصد وست بروم ترک کرد؛ بنابراین او هرگز سعی نکرد مرا برای لیدز جذب کند. هرچند من چند بار مقابل تیمهای او بازی کردم. هرگز به ذهنم خطور نکرد که نحوه بازیام مقابل او را تغییر دهم. وقتی در مسابقات رقابتی (لیگ) هستید، همهی این چیزها بیاهمیت است.
خب "چیپی"، بهترین غذاها با ماهی روغنی، صاف ماهی و ماهی روغنی کوچک (هادوک) کدام هستند؟
دوست دارم هر دو هفته یک بار ماهی و چیپس بخورم (به انگلیسی: fish and chips، غذای محبوب بریتانیاییها). برخی از مردم هنوز گمان میکنند که این نام مستعار با الهام از روش چیپ زدن من بود، اما همه اینها به دلیل علاقهی وافر من به چیپس بود. وقتی برای اولین بار از هایبری بازدید کردم و ما را به رستوران باشگاه بردند، استعدادیاب ارشد باشگاه برخی از منوها را به ما داد ولی مادرم گفت: "نگران او نباشید. خوراک او تنها چیپس است!"و بدین ترتیب نام مستعار من انتخاب شد!
اگر مالکوم مک دونالد آمادگی جسمانی خود را حفظ میکرد، آرسنال میتوانست در اواخر دههی ۷۰ و اوایل دههی ۸۰، به قهرمانی در لیگ دست یابد؟ (جم میدنت، از طریق اینستاگرام)
خب، ما میتوانستیم خیلی به هم نزدیکتر باشیم. اما من به این کار علاقهای نداشتم. اما من فکر نمیکنم که میتوانستیم لیگ را ببریم، زیرا ترکیب ما عمق خوبی نداشت. ما در بیشتر آن دورهی زمانی حدود ۱۴ بازیکن در تیم اصلی داشتیم. بعد از آن، ما به بازیکنان جوان و آیندهدار متکی شدیم.
لحظهی مورد علاقهی تو به عنوان بازیکن توپچیها چه بود؟ (کیت اسمیت، بارنت)
پیروزی در فینال جام حذفی ۱۹۷۹ مقابل منچستریونایتد. بازی ۲ بر ۰ به نفع ما بود. آنها به بازی برگشتند و در اواخر بازی به سرعت به تساوی رسیدند. سپس ما با گل پیروزیبخش آلن ساندرلند پاسخ آنها را دادیم. همهی این اتفاقها در پنج دقیقهی پایانی اتفاق افتاده بود. با فاصلهی کم، رتبهی دوم متعلق به برد ۵-۰ مقابل اسپرز در همان فصل است؛ دو روز قبل از کریسمس. من در به ثمر رسیدن چند گل دست داشتم و همچنین یکی از بهترین نمایشهای دوران حرفهای خود را به اجرا گذاشتم.
آرسنال به سه فینال جام حذفی رسید؛ در سه سال پیاپی از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۰. پس چرا تنها یک بار برندهی جام حذفی شدید؟
فقط در سال ۱۹۷۸ مقابل ایپسویچ قرار نگرفتیم. من یک مصدومیت داشتم و نباید بازی میکردم. مالکوم مک دونالد نیز در حال دست و پنجه نرم کردن با مصدومیت بود. مصمم بودیم که این ناکامی را در سال ۷۹ جبران کنیم. پیروزی به آن شکل دراماتیک، آن را خاصتر کرد. با بالا رفتن از پله های ومبلی، متوجه شدم که رویای قدیمیام محقق شده است. جشن آن پیروزی سه روز به طول انجامید. فینال وستهام در سال ۱۹۸۰ می توانست به هر طریقی پیش برود، اما از ۲ آوریل تا ۵ می، ۱۳ بازی انجام دادیم (فینال در روز ۱۰ می بود). ما در آن فصل ۷۰ بازی انجام دادیم (که هنوز یک رکورد است) و ۹ نفرمان در ۵۹ بازی حضور داشتند. برایان تالبوت، تنها فردی بود که در تمام ۷۰ بازی حضور داشت. سپس بلافاصله بعد از آن در فینال جام برندگان اروپا به مصاف والنسیا رفتیم. ما با اختلاف تیم بهتری بودیم، اما من یک پنالتی را در ضربات پنالتی از دست دادم. آن ناکامی هنوز هم حس سرخوردگی برای من دارد. دیوانهوار بود که ما یک بازی لیگ را تنها دو روز بعد از آن فینال انجام دادیم. تری نیل، مربی ما، گفت که نمیداند که چگونه ما شرایط خودمان را روبهراه کردیم تا ولوز را ۲-۱ شکست دهیم. اما پس از آن چیزی (انرژی) در مخزن (بدن) ما باقی نمانده بود و ما آخرین بازی خود را در میدلزبرو 5-0 باختیم؛ آن هم زمانی که یک پیروزی ما را به جام یوفا میبرد. آخرین بازی من برای آرسنال به تصویری از یک ویرانی محض تبدیل شد.
فکر میکنی نمایشت مقابل یوونتوس در نیمه نهایی جام برندگان ۱۹۸۰-۱۹۷۹، چقدر برای انتقالت به آنجا حیاتی بود؟
قطعا مرا در راستای این انتقال قرار داد. اما اکنون میدانم که لزوماً اولین انتخاب آنها نبودم. هنگام تحقیق در مورد کتابم با کوین کیگان تماس گرفتم و او به من گفت که یوونتوس در اوایل آن فصل با او تماس گرفته بود. همچنین بعداً من به تیم اینتر پیوستم؛ جایی که با کارل هاینز رومنیگه همبازی شدم و او به من گفت که آنها (یوونتوس) سعی داشتند وی را از بایرن مونیخ خریداری کنند. آنها فقط میتوانستند یک بازیکن خارجی را به خدمت بگیرند. این اولین سالی بود که سری آ به هر تیم اجازهی جذب یک بازیکن خارجی را میداد؛ آن هم برای اولین بار پس از سالها. کارل هاینز به من گفت که بایرن قصد فروش او را نداشت و کوین (کیگان) میگفت که همسرش فکر نمیکرد ایتالیا خیلی امن باشد؛ زیرا تعداد زیادی آدم ربایی افراد مشهور و ترورهای سیاسی رخ داده بود. این موضوع من را در لیست یوونتوس قرار داد. یووه هرگز در خانه مقابل تیمی انگلیسی شکست نخورده بود و در بازی رفت که نتیجهی ۱-۱ را به همراه داشت، آنها یک گل در خارج از خانه (در هایبری) به ثمر رسانده بودند، اما در بازی برگشت آنها عقب نشینی کردند و برای نتیجهی ۰-۰ بازی کردند که ما به لطف ضربهی سر پاول وسن پیروز شدیم.
آرسنال برای جلوگیری از رفتن تو به یوونتوس چه کاری باید انجام میداد؟ آیا پیشنهاد چند قرارداد با مزایای بیشتر تفاوتی ایجاد میکرد؟ (پل آرکل، از طریق فیسبوک)
اگر آنها زودتر، یعنی حدود یکی دو سال قبل از پایان قرارداد من جاه طلبی نشان میدادند، اوضاع فرق میکرد؛ اما هرگز این کار را نکردند. من همیشه احساس میکردم اگر ارادهی مصممی برای موفقیت میداشتیم، باید مارک لارنسون و لوری کانینگهام را به خدمت میگرفتیم.
چه چیزی تو را به ایتالیا جذب کرد؟ (جو فلچر، ریدینگ)
اگر صادق باشم، نمیدانستم که با چه چیزی برخورد خواهم کرد. من این تجربه (حضور در ایتالیا) را به خاطر بازی مقابل یوونتوس داشتم، اما واقعاً به جز آن به ایتالیا سفر نکرده بودم. این کمک کرد که به یکی از بزرگترین باشگاه های بازی رفتم که پر از بازیکنان بین المللی بود و قراردادی که به من دادند بسیار جذاب بود. پیشنهاد آنها بسیار بیشتر از پیشنهاد آرسنال برای من بود. این یک عامل بزرگ برای تصمیمگیری برای یک بازیکن جوان بود. جانی گیلز در طول زندگی حرفه ایام به من توصیههای خوبی کرد و گفت که بابت این انتقال پشیمان نمیشوم و همچنین گفت که سبک بازی ایتالیایی برای من مناسب است و زمان بیشتری را از فوتبال بازی کردن لذت خواهم برد. مثل همیشه حق با او بود.
آیا دو قهرمانی در لیگ با یووه بزرگترین دستاورد تو است؟ (مایکل پرایس، باکستون)
بله؛ این مدال ها، در کنار قهرمانی در جام حذفی با آرسنال و ۷۲ بازی ملی من برای جمهوری ایرلند؛ ولی فقط در طول دوران بازیام.
قبل از اینکه پائولو روسی جام جهانی ۱۹۸۲، کفش طلا و توپ طلا را به دست اورد، با پائولو روسی بازی کردی که پس از یک محرومیت طولانی مدت باز میگشت. او چقدر خوب بود؟ (هانا رابرتز، نوریچ)
در واقع فقط سه بازی با پائولو انجام دادم و اولین گلی را که بعد از محرومیت به ثمر رساند را برای او ساختم. اما او در طول آن سال با ما تمرین میکرد و در بازی های تمرینی بسیار تیز بود و مدام گل میزد. ما دائماً به صورت دونفری گل میزدیم. کسب جام جهانی توسط او در آن تابستان برای من تعجب آور نبود.
آیا زمانی که یوونتوس تو را فروخت تا فضا برای جذب میشل پلاتینی محیا شود، ناراحتی شدی؟ (جرارد گالوین، از طریق توییتر)
وقتی این موضوع را فهمیدم احساس وحشتناک بدی داشتم. فکر نمیکردم کار اشتباهی کرده باشم؛ در واقع فکر می کردم خیلی خوب کار کرده ام، اما مالک ما پلاتینی را میخواست. با محدودیت جذب بازیکنان خارجی، چارهای جز جدایی نداشتم. وقتی هم تیمیهایم جام اروپا (لیگ قهرمانان فعلی) را بردند، برای هم تیمیهایم خوشحال بودم؛ گرچه کمی فکر میکردم که من هم میتوانستم بین آنها باشم.
چگونه توانستی آرامش خود را حفظ کنی و برای یوونتوس در کاتانزارو پنالتی بگیری تا عنوان سری آ را در فصل ۱۹۸۲-۱۹۸۱ کسب کنید؟ (روکو اوبرتاچی، از طریق فیسبوک)
بعد از اینکه متوجه شدم که آنها دیگر قصد حفظ مرا ندارند، در مورد سه بازی پایانی فصل یووه با آنها صحبت کردم. ما اسکودتو را بردیم و من در اولین مسابقه خود گلزن برتر بودم. سپس، در مسیر حفظ عنوان قهرمانی بودیم که آنها در مورد پلاتینی به من گفتند. در ابتدا میخواستم به صورت ناگهانی آنجا را ترک کنم؛ اما موافقت کردم که همچنان بازی کنم. با این حال، تصمیم گرفته شد که به عنوان پنالتیزن کارم را ادامه ندهم. اما وقتی در بازی آخر یکی پنالتی گرفتیم، من تنها بازیکنی در زمین بازی بودم که تجربهی کافی را داشتم. حالا خیلی از هواداران میگویند که خیلی خوب بود که یک پنالتی گرفتم و عمداً آن را از دست ندادم اما انجام این کار هرگز به ذهنم خطور نکرد. گلزنی به طور غریزی در وجود من قرار دارد. ترجیح میدهم خودم پنالتی را بزنم تا اینکه آن را به کسی بسپارم که عادت به پنالتیزدن ندارد. خوشبختانه آن را گل کردم و برای حفظ عنوان کافی بود.
یووه را به مقصد سمپدوریا ترک کردی؛ جایی که با تروور فرانسیس هم بازی شدی. آیا ارتباط با یک انگلیسی زبان (هم وطن) خوب بود؟ (جولین کول، بیرمنگام)
در ابتدا، مایهی شرمساری است که ترور دیگر بین ما نیست. درگذشت او یک شوک بزرگ بود.
ما در آنجا تبدیل به دوستان خوبی شدیم. فکر می کنم سارا، همسرم و من به تروور و همسرش، هلن، بسیار کمک کردیم، زمانی که آنها در آنجا (ایتالیا) ساکن شدند. تا آن زمان، ما زبان و نحوهی کار در ایتالیا را میدانستیم. ما تبدیل به دوستان خانوادگی نزدیک هم شدیم.
در اینتر، شما به قهرمانی در سری آ و جام یوفا نزدیک بودید. دو نیمه نهایی جام یوفا مقابل رئال مادرید را چگونه توصیف میکنی؛ زمانی که در بازیهای خانگی در سال ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶ برتری دو گله کسب کردید؟ (آنجلو برنو، مونزو)
در یک کلمه، ناامید کننده. فکر میکردم برنابئو استادیوم مخوفی است که رئال نمیتواند در آن هیچ اشتباهی کند؛ همیشه سخت بود. با این اوصاف، ما تیمی داشتیم که به اندازه کافی خوب بود که برود و برتری دو گلهاش (نتیجهی بازی رفت ۳-۱ به نفع اینتر) مراقبت کند. کارل هاینز رومنیگه در یکی از بازیها مصدوم شد و الساندرو آلتوبلی، برندهی جام جهانی ایتالیا نیز دیگر غایب ما برای آن بازی بود. به همین دلیل، در آن بازی میزان خطرآفرینی ما به روی دروازهی حریف، به مقدار قابل توجهی کاهش یافت. اما آنها یک تیم بزرگ بودند و ۱۰۰ هزار نفر هوادار متعصب و حامی در مادرید داشتند. برنابئو جای سختی برای بازی کردن بود؛ هنوز هم هست! اگر صادقانه بگویم، آن طور که باید با این موضوع کنار نیامدیم.
آیا برایت سخت بود که آسکولی مقابل یوونتوس و اینتر بازی کند؟ در زمان پایان کارت در ایتالیا، چه چیزی اشتباه پیش رفت؟ (دیمون ماتیاتزا، از طریق اینستاگرام)
رفتن به آسکولی یک اشتباه بود. فقط به دلیل قراردادی که به من پیشنهاد دادند (که همان پولی را که در اینتر میگرفتم را به من پیشنهاد دادند)، به آنجا نقل مکان کردم. باید صبر میکردم و منتظر میشدم تا باشگاهی برای جذب من وارد عمل شود، اما کمی وحشت کرده بودم و فقط (بدون فکر) امضا کردم. این انقال سرانجام خوشی نداشت. در طول آن فصل، به تمتع نرسیدم. نمیتوانستم با رئیس باشگاه کنار بیایم؛ بنابراین مجبور شدم تهدید کنم که از پنجره به بیرون میپرم تا آنها را متقاعد کنم که وقتی از مفاد قرارداد من سرپیچی میکنند، حداقل به من اجازهی جدایی بدهند! ناامید کننده بود که پس از شش سال عالی در ایتالیا، به آن نقطه رسیدم.
سرسختترین مدافعی که در ایتالیا با آن روبرو شدی چه کسی بود؟ (Afc Gabby@، از طریق توییتر)
فرانکو بارسی. هر چند اگر میتوانستم کمکش کنم، هرگز خیلی به او نزدیک نشدم. من معمولاً مارک (تحت یارگیری نفر به نفر قرار گرفتن) میشدم و برای رهایی از دست کسی که به من اختصاص داده شده بود، سقوط عمیق میکردم. (سقوط عمیق به انگلیسی: Drop deep، به معنای حرکت از مناطق حمله و یک سوم حریف به سمت منطقهی دفاعی و یک سوم خودی برای دریافت پاس است) سرسخت ترین حریف من در جلسات تمرینی نیز احتمالاً کلودیو جنتیله بود. اما آنها (حریفان تمرینی) آگاه بودند که قبل از مسابقات با هم تیمیها با خشونت برخورد نکنند. بنابراین هیچ کس بی جهت مصدوم نمیشد.
چرا هرگز به آرسنال برنگشتی؟ (فریزر ساتون، ووکینگ)
وقتی در سال ۱۹۸۴ میخواستم سمپدوریا را ترک کند. رئیس آرسنال، دان هاو با دو یا سه نفر (از مدیران ارشد) به دیدن من آمد. آنها بسیار مشتاق بودند که با من قرارداد ببندند، اما من در آن زمان در ایتالیا مستقر شده بودم. امیدوار بودم بعداً به آرسنال برگردم. وقتی بالاخره زمان این انتقال احتمالی فرا رسید، من حدوداً ۳۰ ساله بودم و جرج گراهام که مربی جدید بود، میخواست میانگین سن بازیکنها را پایین بیاورد و مسیری برای بازیکنان جوان و باانگیزه ایجاد کند. او دقیقاً همین کار را کرد و به موفقیت بزرگی دست یافت و دو عنوان قهرمانی در لیگ و چندین جام را به دست آورد.
در سال ۱۹۸۷، چه شد که با انتقال به وستهام به فوتبال انگلیس بازگشتی؟ (کانر دیکسون، ایلفورد)
در حالی که همه چیز در آسکولی رو به راه بود، متوجه شدم که وستهم به من علاقهمند است. آنها در سال ۱۹۸۶-۱۹۸۵ سوم شدند و مشتاق بودند که بر روی رتبههای بهتر کار کنند. از حضورم در آپتون پارک لذت بردم. ما بازیکنان درجه یک زیادی داشتیم؛ فرانک مکآونی و تونی کوتی هر دو مهاجمان فوقالعاده بودند. آلن دوونشایر، تونی گیل و بیلی باندز بازیکنان خوبی بودند و پل اینس نیز وارد میدان میشد. به مراحل بالای جام حذفی رسیدیم اما در لیگ پانزدهم شدیم. موفقیت دورهی قبلی (فصل قبل) به این معنی بود که بسیاری از بازیکنان ما مورد توجه قرار (دیگر تیمها) میگرفتند و آنجا یک باشگاه خیلی هماهنگ نبود و به عدم جدایی بازیکنان کمکی نکرد. فوتبال - انگلیس - را بسیار فیزیکی دیدم؛ حتی فیزیکیتر از زمانی که آنجا را ترک کرده بودم. بازی با ارسالهای بلند (یا به انگلیسی: Long-Ball) واقعاً جا افتاده بود. ویمبلدون و واتفورد در حال رشد بودند. نکتهی خنده دار این بود که ما ممکن بود در طول روز افتضاح باشیم، اما در شب شکست ناپذیر میشدیم. اگر میتوانستیم هر مسابقهای را زیر نور آپتون پارک و با جو عالی آن بازی کنیم، شکست ناپذیر بودیم!
آیا با سقوط وستهام در سال ۱۹۸۹، از درون شکسته شدی؟ (تیم فیشر، بازیلدون)
این موضوع احساس وحشتناکی داشت؛ چیزی که قبلا هرگز تجربه نکرده بودم. برخی از بهترین بازیکنان ما در حال رفتن بودند و نمیتوان کسی را به خاطر آن سرزنش کرد، اما به ناچار عواقبی داشت. پس از سقوط، جان لیال پس از ۱۵ سال از سمت سرمربیگری اخراج شد و لو ماکاری چندان مناسب تیم نبود. بیلی باندز در سال جدید مسئولیت این کار را بر عهده گرفت. باندز برای وستهم عالی بود؛ نمونهای برای هر بازیکن جوانی بود تا - بدانند - چگونه بهترین کار را در دوران حرفهای خود انجام دهند. پت رایس در آرسنال نیز گزینهای مشابه بود.
بازی مورد علاقهات که برای جمهوری ایرلند انجام دادی، کدام بود؟ (ریچارد هنری، از طریق فیسبوک)
مردم معمولاً در مورد گل پیروزیبخش من مقابل برزیل در سال ۱۹۸۷ صحبت میکنند، اما فکر میکنم بازی مورد علاقهام اولین بازی من در دالیمونت پارک است؛ زمانی که تنها ۱۸ سال داشتم. من هنوز صدای جمعیت (هواداران) را به یاد میآورم. ما در بعدازظهری از یکی از روزهای کاری هفته بازی داشتیم، به خاطر بحران انرژی. بحران انرژی به این معنی بود که زمان بازیها در شب برنامهریزی نمیشدند. این یک موقعیت بسیار ویژه برای من و خانوادهام بود. دان گیونز هت تریک کرد و ما اتحاد جماهیر شوروی را در مقدماتی یورو ۱۹۷۶، سه بر صفر شکست دادیم.
چقدر دردناک بود که در مسابقات بزرگ با ملیت خودت با میدان نروی؟ (جان کرو، وکسفورد)
خیلی دردناک بود و هنوز هم جانسوز است. هیچ کس را سرزنش نمیکنم؛ به خاطر مصدومیت و محرومیت قبل از یورو ۸۸ در آلمان و ایتالیا ۹۰ بدشانس بودم. جک چارلتون مرا در تیم در - تورنومنت - آلمان نگه داشت. بعد از پیروزی معروف ما در افتتاحیه مقابل انگلیس، بعد از نیمه شب با جک و بچهها در بار بودم. جک مرا صدا زد و گفت: "لیام، بچهها را به رختخواب ببر. ما باید سه روز دیگر با اتحاد جماهیر شوروی بازی کنیم."
من گفتم: "از اینکه من را همراهی کردی ممنونم جک؛ ولی معجزه نمیکنم، توی لعنتی به آنها - این را - بگو." (میخندد) احتمالاً تا زمانی که جام جهانی شروع شد، از بهترین فرمم فاصله گرفته بودم. ممکن است مربیای با ایدههای متفاوت من را انتخاب میکرد، اما جک بازی با ارسالهای بلند را دوست داشت و من نمیتوانستم بخشهای لازم زمین را پوشش دهم. جورج بست هرگز نتوانست در یک تورنمنت بزرگ بازی کند؛ همین طور جانی گیلز. بنابراین من تنها یکی از معدود بازیکنان خوبی بودم که آن (مسابقات) را از دست داده است. جکی را - بابت این - سرزنش نمیکنم. او به اندازه کافی خوب بود که در ایتالیا نیز من را در کنار تیم نگه دارد؛ زمانی که من برای تلویزیون هم کار میکردم.
در شرایط سختی سرمربی پسران (به انگلیسی: Bhoys، لقب سلتیک) شدی و نتوانستی در مدت دو سال هدایت سلتیک موفق عمل کنی. در آن زمان باشگاه چه مشکلاتی داشت؟ (سوفی اورورک، گلاسکو)
دوران سختی برای سلتیک بود. رنجرز در آن زمان پول زیادی داشت و در اوج بود. سلتیک با انواع مشکلات و مسائل مالی در ورزشگاهش مواجه بود که نیاز به بازسازی داشت. دوران سختی برای سرمربیگری بود، اما من این کار را انجام دادم. فقط یک سال بعد از حضورم در سلتیک پارک متوجه شدم که به یک تیم از بازیکنان با شخصیت نیاز داریم. شما باید بدانید که آنها میتوانند در شهری مانند گلاسکو زندگی کنند؛ جایی که فشار دائمی برای موفقیت وجود دارد. ناامید هستم که نتوانستم افتخاری برای هواداران سلتیک رقم بزنم.
چه چیزی باعث شد که پیشنهاد کاری برایتون را در حالی آنها در خارج از میدان در حال فروپاشی واقعی بودند، بپذیری؟ (اوون استون، هوو)
بعد از اینکه در یک نقش شکست خورید، میخواهید دوباره تلاش کنید. برایتون باشگاه بزرگی است. زمانی قبل از انتقالم به ایتالیا مقابل آنها بازی کردم. فکر می.کردم آنها پتانسیل این را دارند که دوباره بزرگ شوند. متأسفانه، افرادی که باشگاه را اداره می کردند، هولناک بودند. وقتی قبول کردم که سرمربی شوم، این را نمیدانستم؛ ولی خیلی خوب کار کردم. آنها را در دستهی دوم بدون هیچ پولی برای خرج کردن و با اجبار به کاهش صورت حساب دستمزدها، حفظ کردم.
چرا بعد از ترک سمت سرمربیگری برایتون تلاش کردی تا باشگاه را بخری؟ (فرانک هاتون، روترهام)
اساساً میدانستم که مدیران برایتون هیچ علاقهای به مراقبت از باشگاه یا هواداران آن ندارند. در مورد آنها دو تا هوت ندادند . میدانستم که باشگاه واقعاً میتواند به مکان هایی برود. تنها چیزی که برای شروع دوباره صعود به لیگهای بالاتر نیاز داشتند، سازماندهی خوب، چند باب و مدیریت بهتر بود. چند نفر با طرز تفکر یکسان را جمع کردم و جلوی بیل آرچر و گرگ استنلی را گرفتیم که باشگاه را در شرایط نوسانی ترک کنند. ما برایتون را از شرایط فاجعهبار نجات دادیم. دیک نایت رئیس شد و با کمک دیگران از جمله من برایتون را نجات داد. او آنجا را تا زمانی که واقعاً روی پاهای خود ایستاده بود، حفظ کرد. حالا نگاهش کن! این یکی از رضایت بخشترین چیزها در زندگی فوتبالی من است؛ دیدن آلبیون در جایی که امروز هستند. همه آنجا را به عنوان نمونهای از نحوهی ادارهی درست یک باشگاه عنوان می کنند.
زمانی که آرسن ونگر به باشگاه آمد، تو مربی تیمهای جوانان آرسنال بودی. او را چگونه دیدی؟ جاش والاس، میلتون کینز)
من دربارهی ونگر از دوستم گلن هادل که با او در موناکو کار کرده بود، چیزهایی میدانستم. گلن هادل میگفت که او در کلاس متفاوتی است. ما از ابتدا با هم خوب بودیم. آرسن خیلی واضح اعلام کرد که قرار است به بچههایی که ما معرفی میکنیم، توجه داشته باشد و میخواهد استعدادهای جوان را در سراسر جهان پیدا کند.
بااستعدادترین جوانان آرسنال در دوران مربیگریات چه کسانی بودند و چه کسی شما را با ناکامیاش در فوتبال شگفت زده کرد؟ (جانی برن، فیسبوک)
هرگز با بیان اینکه چه کسی باید موفق شود بچهها را ناامید نمیکردم، اما خوشحال میشوم که در مورد آنهایی که در تیم اصلی بازی کردند صحبت کنم. زمانی که من رئیس آکادمی بودم، بوکایو ساکا، ادی نیتیگ و امیل اسمیت رو به خدمت گرفته شدند؛ سپس اشلی کول، جک ویلشر، وویچ شزنی. پول هنگفتی که به باشگاه انتقال دادم چیزی است که به آن افتخار میکنم. هنوز هم وقتی کسی را منتقل میکنیم، حساب و کتاب میکنم. باید نزدیک به ۴۰۰ میلیون پاوند باشد که به سال ۱۹۹۶ که من شروع به کار کردم بر میگردد. بخشی از آن نیز برای افرادی مانند نیکلاس پپه هدر رفت.
آیا اگر از تو خواسته شود، وسوسه میشوی که آرسنال را هدایت کنی؟ (Left08، از طریق اینستاگرام)
فقط وقتی که سابقهای برای توجیه آن داشتم. فکر نمیکنم مردم به شما به خاطر اینکه قبلاً بازیکن بزرگی بودید، شغلی پیشنهاد دهند و هیئت مدیرهب آرسنال نیز چنین کاری را انجام نمیدهد. با من تماسی گرفته نشده است و سابقهی من به عنوان سرمربی احتمالاً به این معنی است که هرگز نمیتوانم به این شغل دست یابم.
میتوانی به یاد بیاوری که رختکن ایرلند پس از گلِ هندِ ننگ آور تیری آنری در پلی آف مقدماتی جام جهانی ۲۰۱۰ چگونه بود؟ (مارتین پرندرگوست، از طریق توییتر)
خشمگین. مورد سرقت قرار گرفته بودیم؛ به همین دلیل است که من اکنون طرفدار همه جانبهی VAR هستم. دیدن آن خطا خیلی واضح بود. حتی قبل از آن، فیفا نحوهی قرعه کشی را برای آن پلی آف تغییر داد. قرار بود قرعه کشی به صورت آزاد برگزار شود، اما آنها ملیتها را برای کمک به حفظ فرانسه و سایر تیم های برتر سید بندی کردند. آنها حتی تیر دروازهها را جا به جا کردند. با این حال، آن شب در پاریس با فرانسوی ها در پارک بازی کردیم. ما آنها را به دردسر انداختیم. من هنری را سرزنش نکردم. این موارد کارهایی است که مردم میتوانند انجام دهند؛ از او کینه ای ندارم. کینهای را از سپ بلاتر و آن داور سوئدی به دل نگه میدارم.
جیووانی تراپاتونی با هدایت تو در یوونتوس و سپس مربیگری در کنارت برای جمهوری ایرلند، چقدر برای دوران حرفهای تو حیاتی بود؟ (Sjock kin7، از طریق توییتر)
تأثیر زیادی داشت. وقتی به یوونتوس پیوستم، او آنجا بود تا در فرودگاه تورین از من استقبال کند و مطمئن شد که در خانه جدیدمان مستقر شدهایم. او حتی به راه اندازی سیستم استریوی من کمک کرد. تصور کنید این روزها یک مدیر ارشد زیر میزها میخزد و سیمها و کابلها را به پخش کننده وصل می کند! من او را در میان بهترین و آگاهترین مربیانی که با آنها کار کردهام، قرار میدهم. دان هاو نیز در این لیست میتواند باشد. تا زمانی که این فرصت را داشته باشم که در کنار جیووانی در مجموعهی مربیگری ایرلند کار کنم، او (هاو) نقطه عطف دیگری از حرفهی من بود.
بعد از لیام بردی بزرگ، دومین بازیکن برتر تاریخ جمهوری ایرلند کیست؟ (مارک مک شری، از طریق توییتر)
خب، مطمئناً خودم را بزرگترین نمیدانم. در زمان زندگی من جانی گیلز بود؛ کسی که که بیش از یک دهه در بازی انگلیسی فوق العاده بود. سپس روی کین بود که در جایگاه دوم قرار داشت. او مردی بود که بیشترین عناوین را کسب کرد؛ یک بازیکن الهام بخش. نمیتوانم بگویم او به اندازه خودم یا جانی گیلز ماهر بود، اما تواناییهای متفاوتی داشت؛ مهارتهای رهبری روی ویژه بود و او میتوانست گلهای بسیار خوبی بزند. پل مک گراث نیز یک هافبک یا هافبک وسط باورنکردنی بود. شما مردم را بر سر دستاوردهای ایرلند نیز قضاوت میکنید؛ من به یورو راه یافتم اما نتوانستم بازی کنم و جانی گلز هرگز در یورو بازی نکرد. به سادگی، ایرلند در آن زمان به اندازهی کافی خوب نبود. پل مک گراث و روی کین در آن مسابقات بازی کردند. احتمالاً پل در تورنومنتهای بیشتری نسبت به روی بازی کرده است. بنابراین، میتوانم بگویم پل مک گراث بهترین بازیکن ایرلندی است.