همه صیدها بکَردی، هِله میر بارِ دیگر
سگِ خویش را رها کن، که کند شکارِ دیگر
همه غوطه ها بخوردی، همه کارها بکَردی
منشین ز پای یک دَم، که بماند کار دیگر
خنک آن قماربازی، که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا، هوسِ قمار دیگر
خنک آن قماربازی، که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا، هوسِ قمار دیگر
تو به مرگ و زندگانی، هِله تا جز او ندانی
نه چو روسبی که هر شب، کشد او به یارِ دیگر
تو بسی سمن بران را، به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا، بنگر کنارِ دیگر
همه نقدها شمردی، به وکیل درسپردی
بشِنو از این محاسب، عدد و شمارِ دیگر
خنک آن قماربازی، که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا، هوسِ قمار دیگر
خنک آن قماربازی، که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا، هوسِ قمار دیگر
خنک آن قماربازی، که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا، هوسِ قمار دیگر