در ۳۰ ژانویه 1933، آدولف هیتلر توسط رئیس جمهور پل فون هیندنبورگ به عنوان صدراعظم آلمان منصوب شد. هیندنبورگ این انتصاب را در تلاشی انجام داد تا هیتلر و حزب نازی را تحت کنترل خود نگه دارد. با این حال، این تصمیم نتایج فاجعه باری برای آلمان و کل قاره اروپا به همراه داشت.
رئیس جمهور را در مقام پیشوا، رهبر عالی آلمان منصوب کرد.
ساختار دولت آلمان
در پایان جنگ جهانی اول ، دولت فعلی آلمان تحت رهبری قیصر ویلهلم دوم سقوط کرد. به جای آن، اولین آزمایش آلمان با دموکراسی، معروف به جمهوری وایمار ، آغاز شد. یکی از اولین اقدامات دولت جدید امضای معاهده بحث برانگیز ورسای بود که مقصر جنگ جهانی اول را تنها به گردن آلمان انداخت.
دموکراسی جدید اساساً شامل موارد زیر بود:
رئیس جمهور که هر هفت سال یکبار انتخاب می شد و دارای اختیارات عظیمی بود.
رایشستاگ ، پارلمان آلمان، که از اعضایی تشکیل میشد که هر چهار سال یکبار و بر اساس نمایندگان تناسبی انتخاب میشدند - تعداد کرسیها بر اساس تعداد آرای دریافتی هر حزب بود و صدراعظم که توسط رئیس جمهور برای نظارت بر رایشتاگ منصوب می شد و معمولاً عضوی از حزب اکثریت در رایشستاگ بود.
اگرچه این سیستم بیش از هر زمان دیگری قدرت را در دست مردم قرار داد، اما نسبتاً ناپایدار بود و در نهایت منجر به ظهور یکی از بدترین دیکتاتورهای تاریخ معاصر می شد.
بازگشت هیتلر به دولت
هیتلر پس از زندانی شدن به دلیل کودتای نافرجامش در سال 1923 معروف به کودتای آبجو ، ظاهراً تمایلی به بازگشت به عنوان رهبر حزب نازی نداشت. با این حال، طولی نکشید که پیروان حزب هیتلر را متقاعد کردند که بار دیگر به رهبری او نیاز دارند.
با رهبری هیتلر، حزب نازی تا سال 1930 بیش از 100 کرسی در رایشتاگ به دست آورد و به عنوان یک حزب مهم در دولت آلمان تلقی می شد. بیشتر این موفقیت را می توان به رهبر تبلیغات حزب، جوزف گوبلز نسبت داد .
انتخابات ریاست جمهوری 1932
در بهار سال 1932، هیتلر با پائول فون هیندنبورگ، قهرمان کنونی و قهرمان جنگ جهانی اول رقابت کرد . انتخابات اولیه ریاست جمهوری در 13 مارس 1932، نمایشی چشمگیر برای حزب نازی بود و هیتلر 30 درصد آرا را دریافت کرد. هیندنبورگ 49 درصد آرا را به دست آورد و نامزد پیشتاز بود. با این حال، او اکثریت مطلق لازم برای اعطای ریاست جمهوری را به دست نیاورد. دور دوم انتخابات برای 10 آوریل تعیین شده بود.
هیتلر در دور دوم بیش از دو میلیون رای یا تقریباً 36 درصد از کل آرا را به دست آورد. هیندنبورگ در شمارش قبلی خود تنها یک میلیون رای به دست آورد، اما این کافی بود تا 53 درصد از کل رای دهندگان را به او بدهد - برای اینکه او برای یک دوره دیگر به عنوان رئیس جمهور جمهوری در حال مبارزه انتخاب شود کافی بود.
نازی ها و رایشتاگ
اگرچه هیتلر در انتخابات شکست خورد، نتایج انتخابات نشان داد که حزب نازی هم قدرتمند و هم محبوب شده است.
در ژوئن، هیندنبورگ از قدرت ریاست جمهوری خود برای انحلال رایشتاگ استفاده کرد و فرانتس فون پاپن را به عنوان صدراعظم جدید منصوب کرد. در نتیجه باید انتخابات جدیدی برای اعضای رایشتاگ برگزار می شد. در این انتخابات ژوئیه 1932، محبوبیت حزب نازی با کسب 123 کرسی دیگر بیشتر تأیید شد و آنها را به بزرگترین حزب در رایشتاگ تبدیل کرد.
ماه بعد، پاپن به حامی سابق خود، هیتلر، سمت معاون صدراعظم را پیشنهاد داد. در این مرحله، هیتلر متوجه شد که نمی تواند پاپن را تحت کنترل قرار دهد و از پذیرش این موقعیت خودداری کرد. در عوض، او تلاش کرد تا کار پاپن را دشوار کند و هدفش صدور رای عدم اعتماد بود. پاپن قبل از اینکه این اتفاق بیفتد، انحلال دیگری از رایشستاگ را تنظیم کرد.
در انتخابات بعدی رایشتاگ، نازی ها 34 کرسی را از دست دادند. با وجود این شکست، نازی ها همچنان قدرتمند باقی ماندند. پاپن که برای ایجاد یک ائتلاف کاری در داخل پارلمان تلاش می کرد، بدون حضور نازی ها نتوانست این کار را انجام دهد. بدون هیچ ائتلافی، پاپن مجبور به استعفا از سمت صدراعظم خود در نوامبر 1932 شد.
هیتلر این را فرصتی دیگر برای ارتقای خود به سمت صدراعظم می دانست. با این حال، هیندنبورگ در عوض کورت فون شلیچر را منصوب کرد. پاپن از این انتخاب ناامید شد زیرا در این مدت تلاش کرده بود تا هیندنبورگ را متقاعد کند که او را به عنوان صدراعظم بازگرداند و به او اجازه دهد تا با فرمان اضطراری حکومت کند.
زمستان فریب
در طول دو ماه بعد، دسیسه های سیاسی و مذاکرات پشت سر هم در داخل دولت آلمان رخ داد.
پاپن مجروح از نقشه شلیچر برای تجزیه حزب نازی مطلع شد و به هیتلر هشدار داد. هیتلر همچنان به حمایت خود از بانکداران و صنعتگران در سراسر آلمان ادامه داد و این گروه ها فشار خود را بر هیندنبورگ برای انتصاب هیتلر به عنوان صدراعظم افزایش دادند. پاپن در پشت صحنه علیه شلیچر کار کرد که خیلی زود متوجه شد.
از رئیس جمهور بخواهد که به پاپن دستور توقف فعالیت های خود را بدهد. هیندنبورگ دقیقاً برعکس عمل کرد و پاپن را تشویق کرد که به گفتگوهای خود با هیتلر ادامه دهد، تا زمانی که پاپن موافقت کرد که این مذاکرات از شلایچر مخفی بماند.
سلسله جلساتی بین هیتلر، پاپن و مقامات مهم آلمانی در ماه ژانویه برگزار شد. شلایچر متوجه شد که در موقعیت ضعیفی قرار دارد و دو بار از هیندنبورگ خواست تا رایشستاگ را منحل کند و کشور را تحت فرمان اضطراری قرار دهد. هر دو بار، هیندنبورگ نپذیرفت و در وهله دوم، شلیخر استعفا داد.
هیتلر به عنوان صدراعظم منصوب شد
در 29 ژانویه، شایعه ای مبنی بر اینکه شلیچر قصد دارد هیندنبورگ را سرنگون کند، منتشر شد. یک هیندنبورگ خسته تصمیم گرفت که تنها راه برای از بین بردن تهدید شلیچر و پایان دادن به بی ثباتی در داخل دولت، انتصاب هیتلر به عنوان صدراعظم است.
به عنوان بخشی از مذاکرات انتصاب، هیندنبورگ به هیتلر تضمین داد که چهار پست مهم کابینه می تواند به نازی ها داده شود. هیتلر به نشانه قدردانی و اطمینان خاطر از حسن نیت خود به هیندنبورگ، موافقت کرد که پاپن را به یکی از این پست ها منصوب کند.
علیرغم تردیدهای هیندنبورگ، هیتلر رسماً به عنوان صدراعظم منصوب شد و در ظهر 30 ژانویه 1933 سوگند یاد کرد. پاپن به عنوان معاون صدراعظم او منصوب شد، نامزدی که هیندنبورگ تصمیم گرفت بر آن پافشاری کند تا برخی از تردیدهای خود را با انتصاب هیتلر کاهش دهد.
هرمان گورینگ، عضو قدیمی حزب نازی، در نقش های دوگانه وزیر کشور پروس و وزیر بدون پورتفولیو منصوب شد. ویلهلم فریک نازی دیگر به عنوان وزیر کشور منصوب شد.
پایان جمهوری
اگرچه هیتلر تا زمان مرگ هیندنبورگ در 2 اوت 1934 پیشوا نمی شد، سقوط جمهوری آلمان رسما آغاز می شد.
در طول 19 ماه آینده، رویدادهای مختلف به شدت قدرت هیتلر را بر دولت آلمان و ارتش آلمان افزایش خواهد داد. زمانی که آدولف هیتلر تلاش می کرد تا قدرت خود را بر کل قاره اروپا اعمال کند، یک مسئله زمان بود با گذشت زمان آلمان به قوی ترین نیروی نظامی در کل قاره اروپا دست یافت.