کره جنوبی در عرض کمتر از بیست سال ، چهار بحران را تجربه کرد :
استقلال از ژاپن ، جنگ کره جنوبی و شمالی ، انقلاب آوریل 1960 و کودتای نظامی ...
پس از جنگ دو کره و در نهایت جدایی این دو از یکدیگر ، نود درصد برق شبه جزیره و هشتاد درصد تولیدات معدنی و شیمیایی و فلزی در بخش شمالی قرار گرفت و کره جنوبی از این امکانات محروم شد و خروج تکنسینهای ژاپنی نیز بر وخامت اوضاع افزود ...
حاصل این جنگ خانمانسوز چیزی جز کشته شدن پنج میلیون نفر کره نبود !
اوضاع اقتصادی بسیار اسفبار بود ...
فقر کره جنوبی در زمینه منابع طبیعی باعث شد که تأمین غذای مردم نیز با دشواری همراه باشد ...
درآمد سرانه اهالی این کشور در دهه ١٩٦٠ حدود هفتاد دلار بود یعنی کمتر از درآمد سرانه کشورهایی مانند هاییتی و اتیوپی.. .
فقر مطلق !
اما چگونه کشوری اینچنین به درآمد سرانه ملی سی هزار دلار رسید ؟ ...
برای پیشرفت کره ریشه های متعددی برشمرده اند ...
در این نوشته کوتاه فقط می خواهم روی دو نکته تاکید کنم ...
1- جلب اعتماد عمیق ملی و همگام سازی ملت ...
هنر حاکمیت کره جنوبی آن بود که مردم را همراه خود کرد و مناسبات ملی را به گونه ای چید که مردم ، حاکمیت را باور کردند و همراه او شدند و در زمان های حساس نه در برابر و نه در کنار که در پشت حاکمیت ایستادند ...
بگذارید چند مثال کوچک بزنم :
دولت کره برای گرفتن وام های بین المللی به شدت در مخمصه افتاده بود ...
آمریکا آنان را پس زده بود ...
دولت کره هزاران کارگر معدن و پرستار به سوی آلمان غربی اعزام کرد ...
مزیت کارگران کرهای این بود که آنها از همه ملیتها با سوادتر بودند ...
این کارگران درآمدهای خود را به کره میفرستادند و دولت کره با وجود کم بودن مقدار آن ، با وثیقه گذاشتن این درآمدها به اخذ وام از بانکهای خارجی از جمله دویچه بانک آلمان موفق شد ...
طی بحران مالی 1997 ارزش پول کره سقوط کرد و قیمت طلا سیر صعودی سرسامآوری را آغاز کرد ...
در پاسخ به این اوضاع ، مردم کره در کمپین ملی طلا با بخشیدن داوطلبانه طلا به دولت جهت فائق آمدن بر بحران جهان را شگفتزده کردند !
با شیوع آنفلوآنزای خوکی از مکزیک در سال 2009 ، کارکنان شرکتهای کره ای در مکزیک با پوشیدن ماسک به کار خود ادامه دادند که نتیجه آن افزایش نفوذ شرکتهای کره ای در آن بازار بود ...
این در حالی بود که کارکنان سایر ملتها ترجیح دادند که برای حفظ سلامتی خود مکزیک را ترک کنند ...
۲- مهارت تبدیل کردن بحرانهای مالی به سکوهای پیشرفت ...
دومین متغیری که دوست دارم آن را برجسته کنم ، مهارت تبدیل بحران به سکوی پرش است ...
چند مثال فشرده را با هم مرور کنیم : سال 1973 میلادی جنگی بین اعراب و اسرائیل شروع شد و قیمت نفت بیش از سه برابر شد !
این ضربه مهلکی بود به اقتصاد کره که یک قطره نفت نداشت و تازه شروع به سرمایهگذاری در صنایع مربوطه آن کرده بود ...
اما دولت کره یک تصمیم استراتژیک گرفت : تمرکز روی فرصت رشد بالای ساخت و ساز در خاورمیانه ( به خاطر بالا رفتن قیمت نفت ) و اعزام کارگران خود به منطقه و احداث پروژههایی به ارزش سالیانه 10 میلیارد دلار ...
حدود سال 1997 بحران مالی آسیا از تایلند آغاز شد و کشورهای آسیای شرقی را فرا گرفت ...
شش شرکت از ده شرکت بزرگ کره ای تا مرز سقوط رفتند ...
دولت کره تا مرز ورشکستگی پیش رفت و زیر بار بزرگ ترین وام (قرض) تاریخ رفت ...
کره این وضعیت را به یک فرصت اصلاحات عمیق تبدیل کرد : شرکت های ورشکسته بسته و یا ادغام شدند و شرکت های بزرگ دست به تجدید ساختار زدند ...
دولت کره این تحولات را با قاطعیت عملیاتی کرد ... نتیجه اصلاحات فوق العاده بود : ذخایر ارزی کره از چهار میلیارد دلار ، به صد میلیارد رسید و کره سه سال زودتر وامش را پس داد !
......................................................................................
این اراده و توانایی و هوش بالای مردم کره جنوبی یک الگو مناسب برای سایر کشورهای شرق و جنوب شرق آسیا بود ...
الگو برداری بدون تعصبات قومی و مذهبی و سیاسی و اجتماعی و دست های خالی از منابع طبیعی و فارغ از گرفتاری در بحران گذشته پرستی ! و خودبزرگ بینی کاذب ! و البته با ویژگی منحصر به فردی همچون ضریب بالای هوش مردم شرق و جنوب شرق آسیا ...